مصباح الهدی
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   
اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        





center>من کالای ایرانی میخرم



حرف دل

" هر گاه دلم رفت تا محبت کسی را به دل بگیرد، تو او را خراب کردی، خدایا، به هر که و به هرچه دل بستم، تو دلم را شکستی، عشق هر کسی را که به دل گرفتم، تو قرار از من گرفتی، هر کجا خواستم دل مضطرب و دردمندم را آرامش دهم، در سایه امیدی، و به خاطر آرزویی، برای دلم امنیتی به وجود آورم، تو یکباره همه را برهم زدی، و در طوفان های وحشتزای حوادث رهایم کردی، تا هیچ آرزویی در دل نپرورم و هیچ خیری نداشته باشم و هیچ وقت آرامش و امنیتی در دل خود احساس نکنم... تو این چنین کردی تا به غیر از تو محبوبی نگیرم و به جز تو آرزویی نداشته باشم و جز تو به چیزی یا به کسی امید نبندم و جز در سایه توکل به تو، آرامش و امنیت احساس نکنم... خدایا ترا بر همه این نعمتها شکر می کنم."





کاربران آنلاین

  • مدرسه علمیه امام خمینی ره رباط کریم
  • ذاكري
  • یَا مَلْجَأَ کُلِّ مَطْرُودٍ
  • نازنین


  • Online User




    موتور جستجوی امین





    مطالب پر بیننده وبلاگ

  • دانلود کتاب شرح اسم( زندگینامه مقام معظم رهبری)
  • دعای تحویل سال نو( عربی، ترجمه فارسی ، سند ، صوت، اعمال، نظر مراجع)
  • دل نوشته ای برای مسافران جا مانده از اربعین
  • سه وظیفه اصلی طلاب از نگاه مقام معظم رهبری
  • کتاب خاطرات سفیر(توصیه شده به دختران جوان از طرف مقام معظم رهبری)
  • تصاویر شاد، زیبا و متحرک ویژه میلاد حضرت فاطمه معصومه(ع)
  • ناگهان بانگی برآمد ...خواجه مرد.!!!
  • تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی....
  • به هرکه دل بستم تو شکستی....
  • دلتنگ روزهای خوب صبوری
  • حکایت عجیب و تکراری ته تغاری بودن
  • دریا به رود خانه رو نزند....
  • متن کامل مقاله "راهکارهای توسعه و پیشرفت بر اساس الگوی اسلامی- ایرانی"
  • استغاثه و استعانت و توسل به حضرت ابوالفضل العباس (علیه السلام ) در روز میلاد آن حضرت
  • دخترانگی کن...(نامه ای به دخترم)
  • شهیده باختر بیگلری ،اولین شهید زن انقلاب،دلاوری از عشایرفارس
  • بزرگداشت شيخ اجل سعدي شيرازي و هفته شيراز
  • اعمال ماه مبارک رجب(روز اول و نیمه رجب و آخر ماه رجب)
  • می تراود مهتاب..
  • دلنوشته ی بارانی
  • شهید حسین خرازی، شهیدی از دیار غیرت
  • هرگز مرا نشناختی...
  • غدیر در کلام فواطم(علیهما السلام)
  • شعری زیبا در مورد مادر
  • نبض ازدواج را بگیرید...!!!
  • با ساعت دلم ....
  • حواست به شریک زندگیت باشه!
  • مقام حضرت زینب (سلام الله علیها)
  • زنان چهره شهر را تغییر می دهند!!
  • صفر به خیر نگذشت
  • شرمنده ی نگاه تشنه
  • ارتباط و وابستگی روز بعثت و عید غدیر
  • سوم خرداد سالروز آزادی خرمشهر ایران
  • شب شهادت امام رضا (علیه السلام)
  • وزیر یا قاتل ؟ عزتمند یا ذلیل؟؟
  • روزگار عجیبی است ...
  • غدير در آيات قرآنى
  • بوی بهار و بوی مرگ
  • 7 تیر یا هفت تیر؟!
  • زنگ خطر... آخوند باید ساده زندگی کند!!!
  • ال جی، سامسونگ و دیگران
  • مناجات با خدای بخشنده بخشایشگر
  • جون بن حوی غلام شهید امام حسین(علیه السلام)
  • شب اول محرم
  • امام رئوف




  • کپی آزاده به شرط ذکر منبع :))



      اسناد زیارت عاشورا   ...

    بررسي اسناد زيارت عاشورا

    استحباب خواندن زيارت عاشورا ، از مسائلي است كه تمامي علماي شيعه در طول تاريخ بر آن اتفاق داشته‌ و حتي و بر خواندن روزانه آن اصرار نموده‌اند كه اين بهترين شاهد و دليل بر صحت إسناد آن به معصوم عليه السلام است .

    بي شك چنين روايتي كه تمامي علماي شيعه از قديم الأيام تا كنون به آن عمل كرده و بر خواندن آن اصرار داشته‌اند ، بي نياز از بررسي سندي است ؛ اما در عين حال سعي مي‌كنيم در اين مقاله به صورت مختصر سند آن را نيز مورد بررسي و  تحقيق قرار دهيم .

    مصدر اصلي اين زيارت نامه ، دو كتاب معتبر ؛ يعني كامل الزيارات تأليف جعفر بن محمد بن قولويه قمي  و مصباح المتهجد شيخ طوسي رضوان الله تعالي عليهما است و اين دو بزرگوار تقريباً با شش سند اين زيارت را نقل كرده‌اند .

    اسناد شيخ طوسي در المصباح

    سند اول :

    شيخ طوسي سند اصل زيارت عاشورا را اين‌گونه نقل مي‌فرمايد :

    قال صالح بن عقبة وسيف بن عميرة : قال علقمة بن محمد الحضرمي قلت لأبي جعفر عليه السلام : علمني دعاء أدعو به ذلك اليوم إذا أنا زرته من قرب ودعاء أدعو به إذا لم أزه من قرب وأومأت من بعد البلاد ومن داري بالسلام إليه . قال : فقال لي : يا علقمة ! إذا أنت صليت الركعتين بعد أن تومي إليه بالسلام فقل بعد الايماء إليه من بعد التكبير هذا القول : فإنك إذا قلت ذلك فقد دعوت بما يدعو به زواره من الملائكة… السلام عليك يا أبا عبد الله ! السلام عليك يا ابن رسول الله ! السلام عليك يا ابن أمير المؤمنين وابن سيد الوصيين ! السلام عليك يا ابن فاطمة سيدة نساء العالمين ! السلام عليك يا ثار الله وابن ثاره والوتر الموتور  … .

    مصباح المتهجد ، الشيخ الطوسي ، ص 773 – 774 .

    علقمه مي گويد : به امام باقر عليه السلام عرض كردم : دعايي به من آموزش بده كه اگر در آن روز امام حسين عليه السلام از نزديك زيارت كردم ، آن را بخوانم و اگر نتوانستم از نزديك زيارت كنم ، از شهرهاي دور و از خانه‌ام به سوي او با سلام اشاره كرده و آن دعا را بخوانم . امام فرمود : هر گاه كه آن دو ركعت را به جا بياوري و بعد از آن با سلام به سوي آن حضرت اشاره كردي ، در حال اشاره تكبير بگويي و بخواني اين زيارت را ، همان دعايي را خوانده‌اي كه ملائكه در هنگام زيارت آن حضرت مي‌خوانند … سلام بر تو اي أبا عبد الله …

    ناگفته پيدا است كه اين سند با دو طريق نقل شده است كه ما هر دو سند را بررسي خواهيم كرد :

    طريق اول : صالح بن عقبه عن علقمة بن محمد عن أبي جعفر عليه السلام

    طريق دوم : سيف بن عميره عن علقمة بن محمد عن أبي جعفر عليه السلام

    بررسي طريق اول : از آن‌جايي كه مرحوم شيخ طوسي روايت را از كتاب صالح بن عقبه نقل مي‌كند ، بايد طريق ايشان تا صالح بن عقبه نيز بررسي شود .

    شيخ طوسي طريق خود را تا صالح بن عقبه اين گونه بيان مي‌كند :

    صالح بن أبي الأسود ، له كتاب .  وصالح بن عقبة ، له كتاب . أخبرنا بهما ابن أبي جيد ، عن ابن الوليد ، عن الصفار ، عن محمد بن الحسين ، عن محمد بن إسماعيل بن بزيع ، عنهما .

    الفهرست ، الشيخ الطوسي ، ص 147 .

    صالح بن عقبه ، كتابي دارد ؛‌ كه آن را براي ما ابن ابي جيد از ابن وليد و از صفار از محمد بن الحسين از محمد بن اسماعيل بن بزيع از او نقل كرده است .

    پس در حقيقت سند روايت اين گونه خواهد شد :

    شيخ طوسي : علي بن أحمد بن محمد بن أبي جيد ، محمد بن حسن بن وليد ، صفار ، محمد بن الحسين ، محمد بن اسماعيل بن بزيع ، صالح بن عقبة ، علقمة بن محمد الخضرمي ، امام باقر عليه السلام .

    طريق شيخ طوسي تا صالح بن عقبه  درست است ؛ چنانچه آيت الله خويي در ترجمه صالح بن عقبه مي‌فرمايد :

    وطريق الصدوق إليه : محمد بن موسى بن المتوكل … والطريق كطريق الشيخ إليه صحيح ، وإن كان في الأول منهما : محمد بن موسى وعلي بن الحسين السعد آبادي ، وفي الثاني ابن أبي جيد ، لأنهم ثقات على الأظهر .

    معجم رجال الحديث ، السيد الخوئي ، ج 10 ، ص 86 .

    هر چند كه همين تصريح مرحوم آقاي خويي براي اثبات صحت إسناد شيخ تا صالح بن عقبه كفايت مي‌كند ؛ اما براي استحكام اعتبار طريق ، روات سند را نيز بررسي مي‌كنيم .

    بررسي سند :

    1. ابن أبي جيد : وي از اساتيد شيخ طوسي وِ مرحوم نجاشي  بوده و مشايخ مرحوم نجاشي همگي به اتفاق علما موثق هستند و نيازي به بررسي ندارند ؛ چنانچه مرحوم آيت الله العظمي خويي رضوان الله تعالي عليه مي‌فرمايد :

    طريق الشيخ إليه [ صفار] صحيح في غير كتاب بصائر الدرجات ، بل فيه أيضا على الأظهر ، فإن في طريقه ابن أبي جيد ، فإنه ثقة ، لأنه من مشايخ النجاشي .

    سند شيخ تا صفار  در غير كتاب بصائر صحيح است . بلكه در آن كتاب نيز بنا بر اظهر چنين است . زيرا در آن ابن ابي جيد است و او ثقه است . زيرا از مشايخ نجاشي است

    2 . محمد بن حسن بن وليد : وي از اجلاء و بزرگان شيعه و خود از علماي جرح و تعديل و بي نياز از توثيق و تعريف است . مرحوم نجاشي او را اين گونه مي ستايد :

    محمد بن الحسن بن أحمد بن الوليد أبو جعفر شيخ القميين ، وفقيههم ، ومتقدمهم ، ووجههم . ويقال : إنه نزيل قم ، وما كان أصله منها . ثقة ثقة ، عين ، مسكون إليه .

    رجال النجاشي ، النجاشي ، ص 383 .

    ابو جعفر محمد بن حسن بن احمد بن وليد ، بزرگ اهل قم و از دانشمندان و پيشوايان و سرشناسان قم بوده است ؛ ايشان از هر جهت مورد وثوق و اطمينان و مايه افتخار بوده است .

    3 . محمد بن حسن صفار : مرحوم نجاشي در باره وي مي‌گويد :

    محمد بن الحسن بن فروخ الصفار … كان وجها في أصحابنا القميين ، ثقة ، عظيم القدر ، راجحا ، قليل السقط في الرواية .

    محمد بن حسن … او سرشناس شيعيان در قم بود ؛ مورد اطمينان و والا مقام ، برتر (‌ از ديگران ) و بسيار اندك از روايات وي سقط دارد .

    رجال النجاشي ، النجاشي ، ص 354 .

    4 . محمد بن الحسين بن أبي الخطاب : مرحوم نجاشي در باره وي مي فرمايد :

    محمد بن الحسين بن أبي الخطاب أبو جعفر الزيات الهمداني ، واسم أبي الخطاب زيد ، جليل من أصحابنا ، عظيم القدر ، كثير الرواية ، ثقة ، عين ، حسن التصانيف ، مسكون إلى روايته .

    محمد بن حسين … بزرگواري از شيعيان ، والا مقام ، روايت زياد دارد ، مورد اطمينان ، مايه افتخار ،  نوشته هاي وي نيكو است ، روايت وي مورد اعتماد است .

    رجال النجاشي ، النجاشي ، ص 334 .

    5 . محمد بن اسماعيل بن بزيع : مرحوم نجاشي در باره وي مي‌گويد :

    محمد بن إسماعيل بن بزيع أبو جعفر مولى المنصور أبي جعفر ، وولد بزيع بيت ، منهم حمزة بن بزيع . كان من صالحي هذه الطائفة وثقاتهم ، كثير العمل .

    محمد بن اسماعيل … او در خانداني به دنيا آمد كه حمزة بن بزيع از ايشان است ؛ از نيكان شيعه و مورد اطمينان بوده و عمل بسيار داشت .

    و در ادامه اين روايت را نقل مي كند :

    أخبرنا والدي رحمه الله قال : أخبرنا محمد بن علي بن الحسين قال : حدثنا محمد بن علي ما جيلويه ، عن علي بن إبراهيم ، عن أبيه ، عن علي بن معبد ، عن الحسين بن خالد الصيرفي . قال : كنا عند الرضا عليه السلام ، ونحن جماعة ، فذكر محمد بن إسماعيل بن بزيع ، فقال : ” وددت أن فيكم مثله ” .

    پدرم به من گفت : محمد بن علي بن حسين گفت : محمد بن علي ماجيلويه به من روايت نقل كرد از …گفت : ما گروهي نزد امام رضا عليه السلام بوديم ، پس يادي از محمد بن اسماعيل بزيع شد ، پس فرمودند : من دوست داشتم كه در بين شما مثل او بود . 

    رجال النجاشي ، النجاشي ، ص 330 – 332 .

    و مرحوم شيخ طوسي نيز در باره وي مي‌فرمايد :

    محمد بن إسماعيل بن بزيع ، ثقة صحيح ، كوفي ، مولي المنصور .

    رجال الطوسي ، الشيخ الطوسي ، ص 364 .

    6 . صالح بن عقبة : وي از اصحاب امام صادق و امام كاظم عليهما السلام بوده و بزرگان بسياري از او نقل روايت كرده‌اند . مرحوم نجاشي وي را اين‌گونه معرفي مي‌كند :

    صالح بن عقبة بن قيس بن سمعان بن أبي ربيحة مولى رسول الله صلى الله عليه وآله … .

    رجال النجاشي ، النجاشي ، ص 200 .

    برخي از علماي شيعه و از جمله مرحوم سيد بحر العلوم رضوان الله تعالي عليه اعتقاد دارند كه بناي مرحوم شيخ طوسي در فهرست و مرحوم نجاشي در رجالش اين بوده كه راوياني را نقل كنند كه امامي باشند و اگر غير شيعه هستند ، حتماً ذكر مي‌كنند ؛ پس هر راوي را كه اين دو بزرگوار به صورت مطلق آورده است ، دلالت مي‌كند كه صحيح المذهب و همچنين ممدوح به مدح عام هستند . ايشان در فائده دهم از فوائد الرجاليه مي‌فرمايند :

    فائدة الظاهر أن جميع من ذكر الشيخ في ( الفهرست ) من الشيعة الإمامية إلا من نص فيه على خلاف ذلك من الرجال : الزيدية ، والفطحية ، والواقفية وغيرهم ، كما يدل عليه وضع هذا الكتاب ، فإنه في فهرست كتب الأصحاب ومصنفاتهم ، دون غيرهم من الفرق .

    وكذا ( كتاب النجاشي ) . فكل من ذكر له ترجمة في الكتابين ، فهو صحيح المذهب ممدوح بمدح عام يقتضيه الوضع لذكر المصنفين العلماء والاعتناء بشأنهم وشان كتبهم ، وذكر الطريق إليهم ، وذكر من روى عنهم ومن رووا عنه .

    ومن هذا يعلم أن إطلاق الجهالة على المذكورين في ( الفهرست ) و ( رجال النجاشي ) من دون توثيق أو مدح خاص ، ليس على ما ينبغي .

    الفوائد الرجالية ، السيد بحر العلوم ، ج 4 ، ص111،  116

    نكته : ظاهر اين است که هرکسي که شيخ او را در کتاب فهرست آورده ، شيعه دوازده امامي است ؛ مگر کساني که در آنها تصريح به خلاف شده است ؛ كه زيدي و فطحي و واقفي مذهب بوده است . و هدف شيخ از تأليف كتاب فهرست همين بوده است كه فقط تأليفات شيعيان را گردآوري نمايد .

     و همچنين کتاب نجاشي ؛  هر كسي كه در اين كتاب ذكر كرده داراي مذهب صحيح ، شيعه دوازده امامي است و به صورت عمودم مورد مدح است ؛ چون مقصود نجاشي از تأليف كتاب بررسي تأليفات بزرگان شيعه و ذكر  موقعيت آنان بوده است .

    و از همينجا مشخص مي شود که مجهول دانستن کسانيکه در اين دو کتاب نام ايشان آمده است ، اما توثيق يا مدحي ندارند شايسته نيست .

    اگر كسي اين مبنا را بپذيرد ، صالح بن عقبه نيز ممدوح به مدح عام از سوي مرحوم نجاشي و شيخ طوسي خواهد شد و حد اقل حُسن او اثبات خواهد شد .

    از اين نيز كه بگذريم ، دو تن از بزرگان روات شيعه ، محمد بن الحسين بن أبي الخطاب و محمد بن إسماعيل بن بزيع از او روايت نقل كرده‌اند و اين شاهدي است محكم بر وثاقت اين شخص ؛ چرا كه شخصي همانند محمد بن اسماعيل بن بزيع ، بعيد است كه از شخص ضعيف روايت نقل كند ؛ با اين كه امام هشتم عليه السلام در باره او فرمودند : « وددت أن فيكم مثله » .

    البته ابن غضائري رحمت الله عليه ، صالح بن عقبه را تضعيف كرده است ؛ اما مرحوم آيت الله العظمي خويي رحمت الله عليه با قاطعيت سخن وي را رد كرده و مي‌فرمايد :

    أقول : لا يعارض التضعيف المنسوب إلى ابن الغضائري ، توثيق علي بن إبراهيم ، لما عرفت غير مرة من أن نسبة الكتاب إلى ابن الغضائري لم تثبت ، فالرجل من الثقات .

    معجم رجال الحديث ، السيد الخوئي ، ج 10 ، ص 85 – 86

    تضعيف منسوب به ابن غضائري با توثيق علي بن ابراهيم معارضه نمي كند . زيرا ثابت كرديم که انتساب کتاب به ابن غضائري ثابت نيست . پس اين شخص از افراد مورد اطمينان است .

    7 . علقمة بن محمد الخضرمي : وي از اصحاب امام صادق عليه السلام بوده است . هر چند كه توثيق خاصي در باره وي در كلمات علما وجود ندارد و فقط مرحوم شيخ طوسي رحمت الله عليه در باره وي مي‌فرمايد :

    [ 3732 ] 641 ، علقمة بن محمد الحضرمي الكوفي ، أسند عنه .

    رجال الطوسي ، الشيخ الطوسي ، ص 262 .

    ولي مرحوم سيد علي بروجردي از همين نكته و يك روايت ديگر ، حسن حال او را استفاده كرده و مي‌گويد :

    4905 ، علقمة بن محمد الحضرمي الكوفي ، أسند عنه ” ق ” وهو أخو أبي بكر الحضرمي كما في ” قر ” وكان علقمة أكبر من أخيه كما في حديث بكار عن أبيه عبد الله وعمه علقمة ، وحكى فيه مناظرة أبيه مع زيد ، وفيه اشعار على حسنه وكونه اماميا ثابت الاعتقاد .

    طرائف المقال ، السيد علي البروجردي ، ج 1 ، ص 527 .

    شيخ طوسي در رجالش او را از اصحاب امام صادق عليه السلام شمرده و گفته است : با سند از وي روايت نقل شده است و نيز او را از اصحاب امام باقر شمرده و گفته است كه او برادر أبي بكر حضرمي و بزرگتر از او بوده است ؛ همان طوري كه در حديث بكار از پدرش عبد الله و عمويش علقمه آمده است . از اين استفاده مي‌شود كه وي ممدوح و امامي و ثابت الإعتقاد بوده است .

    در نتيجه روايت حد اقل حسنه است و علماي ما به روايت حسنه نيز همانند روايت صحيحه عمل مي‌كنند . حتي اگر كسي اين مطلب را نيز قبول نداشته باشد ، از آن‌جايي كه در اين طبقه ، صفوان بن مهران نيز وجود دارد و او قطعاً ثقه است ، سند روايت تمام خواهد شد كه در سند بعدي اين مطلب بررسي خواهد شد .

    سند دوم :

    پيش از اين گفتيم كه مرحوم شيخ طوسي رضوان الله تعالي عليه ، سند اصل زيارت را از دو طريق نقل مي‌كند ، طريق اول را بررسي كرديم . طريق دوم را ايشان اين‌گونه بيان مي‌فرمايند :

    سيف بن عميره عن علقمة بن محمد عن أبي جعفر عليه السلام

    طريق شيخ به سيف بن عميره نيز  صحيح است ؛ چرا كه تمامي آن‌ها از بزرگان روات شيعه هستند و احدي در وثاقت آن ها شك ندارد ؛ چنانچه مرحوم خويي در اين باره مي‌فرمايد :

    وطريق الصدوق إليه : محمد بن الحسن … والطريق كطريق الشيخ إليه صحيح .

    معجم رجال الحديث ، السيد الخوئي ، ج 9 ، ص 383 .

    علاوه بر تصريح مرحوم آقاي خويي ، ما همانند طريق قبلي ، فقط از باب تيمن و تبرك تمامي روات اين طريق را نيز به صورت مستقل بررسي مي‌كنيم و گرنه هيچ يك از آن‌ها نيازي به توثيق ندارند و فراتر از توثيق هستند . مرحوم شيخ طوسي در كتاب الفهرست ، طريقش را تا سيف بن عميره اين گونه بيان مي‌فرمايد :

    سيف بن عميرة ، ثقة ، كوفي نخعي عربي . له كتاب ، أخبرنا به عدة من أصحابنا ، عن محمد بن علي بن الحسين بن بابويه ، عن أبيه ومحمد بن الحسن ، عن سعد بن عبد الله ، عن أحمد بن محمد ، عن علي بن الحكم ، عن سيف بن عميرة .

    الفهرست ، الشيخ الطوسي ، ص 140 .

    پس در حقيقت سند روايت به اين صورت است :

    شيخ طوسي : عدۀ از اصحاب و بزرگان شيعه ، محمد بن علي بن الحسين (شيخ صدوق) ، علي بن الحسين بن بابويه ، محمد بن الحسن بن وليد ، سعد بن عبد الله ، احمد بن محمد ، علي بن الحكم ، سيف بن عميره ، علقمة بن محمد الخضرمي ، امام باقر عليه السلام .

    بررسي روات سند :

    1 . عدة من اصحابنا : مقصود از اين جمله ، عده‌اي از بزرگان شيعه ؛ از جمله شيخ مفيد است ؛ چنانچه مرحوم صاحب معالم در توضيح «عدة من اصحابنا» كه شيخ طوسي در برخي از كتاب‌هايش استفاده كرده است ،‌ مي‌گويد :

    ورواياته عدة من أصحابنا ، وقد بينا في مقدمة الكتاب أن المفيد ( ره ) من جملة العدة عن أبي جعفر محمد بن علي بن الحسين ابن بابويه القمي ، عن أبيه … .

    منتقى الجمان ، الشيخ حسن صاحب المعالم ، ج 1 ، ص 202

    ما در مقدمه كتاب روشن كرديم كه شيخ مفيد از جمله كساني است كه شيخ طوسي با عنوان « عدة من اصحابنا» از از شيخ صدوق و او از پدرش نقل مي‌كند .

    پس قطعآً سند در اين جا هيچ مشكلي ندارد .

    2 . محمد بن علي بن الحسين (شيخ صدوق ) : مرحوم نجاشي در باره وي مي‌فرمايد :

    محمد بن علي بن الحسين بن موسى بن بابويه القمي أبو جعفر ، نزيل الري ، شيخنا وفقيهنا ووجه الطائفة بخراسان ، وكان ورد بغداد سنة خمس وخمسين وثلاثمائة ، وسمع منه شيوخ الطائفة وهو حدث السن .

    رجال النجاشي ، النجاشي ، ص 389 .

    محمد بن علي … ساکن ري ، استاد ما و مرجع ما و سرشناس شيعيان در خراسان بود ؛ و در سال 355 وارد بغداد شد و در حاليکه هنوز جوان بود بزرگان شيعه پاي درس او حضور مي‌يافتند .

    و شيخ طوسي نيز مي‌فرمايد :

    محمد بن علي بن الحسين بن موسى بن بابويه القمي ، جليل القدر ، يكنى أبا جعفر ، كان جليلا ، حافظا للأحاديث ، بصيرا بالرجال ، ناقدا للاخبار ، لم ير في القميين مثله في حفظه وكثرة علمه . له نحو من ثلاثمائة مصنف .

    الفهرست ، الشيخ الطوسي ، ص 237 .

    محمد بن علي … والا مقام ، کنيه اش ابو جعفر است ، وي بزرگوار بود و حافظ احاديث ، در علم رجال تخصص داشت ، و روايات را بررسي مي کرد . در اهل قم مثل وي در حفظ (روايت ) و كثرت علم ديده نشد . بيش از سيصد تأليف دارد .

    3 . علي بن الحسين بن بابويه : نجاشي در باره وي مي‌گويد :

    علي بن الحسين بن موسى بن بابويه القمي أبو الحسن ، شيخ القميين في عصره ، ومتقدمهم ، وفقيههم ، و ثقتهم . كان قدم العراق واجتمع مع أبي القاسم الحسين بن روح رحمه الله وسأله مسائل ثم كاتبه بعد ذلك على يد علي بن جعفر بن الأسود ، يسأله أن يوصل له رقعة إلى الصاحب عليه السلام ويسأله فيها الولد . فكتب إليه : ” قد دعونا الله لك بذلك ، وسترزق ولدين ذكرين خيرين ” . فولد له أبو جعفر وأبو عبد الله من أم ولد . وكان أبو عبد الله الحسين بن عبيد الله يقول : سمعت أبا جعفر يقول : ” أنا ولدت بدعوة صاحب الامر عليه السلام ” ، ويفتخر بذلك .

    علي بن الحسين … بزرگ اهل قم در زمان خودش ، و پيشواي ايشان و فقيه ايشان و مورد اطمينان ايشان ؛ به عراق آمد و با ابو القاسم حسين بن روح نايب خاص سوم حضرت ولي عصر ارواحنا له الفداه همراه شد ، و از او در مورد مسائلي سوال پرسيد ؛ و سپس توسط علي بن جعفر بن اسود با وي نامه نگاري کرد  و از وي مي خواست که نامه به دست امام زمان برساند و در آن از حضرت خواسته  بود که فرزندي به وي عطا شود . پس به او پاسخ دادند : ما براي تو به آنچه خواستي دعا کرديم  و خداوند به تو دو پسر نيکو خواهد داد . پس براي وي ابو جعفر و ابو عبد الله از کنيزي متولد شدند . و ابو عبد الله حسين بن عبيد مي گفت : از ابا جعفر شنيدم که مي گفت : من با دعاي صاحب الامر به دنيا آمده ام ؛ و به آن افتخار مي کرد .

    رجال النجاشي ، النجاشي ، ص 261 .

    و شيخ طوسي مي‌فرمايد :

    علي بن الحسين بن موسى بن بابويه القمي رضي الله عنه ، كان فقيها جليلا ، ثقة . وله كتب كثيرة .

    الفهرست ، الشيخ الطوسي ، ص 157 .

    4 . محمد بن الحسن بن وليد :

    در سند گذشته در باره وي بحث كرديم .

    5 . سعد بن عبد الله : نجاشي در توصيف وي مي‌فرمايد :

    سعد بن عبد الله بن أبي خلف الأشعري القمي أبو القاسم ، شيخ هذه الطائفة وفقيهها و وجهها .

    رجال النجاشي ، النجاشي ، ص 177 .

    شيخ طوسي مي‌فرمايد :

    سعد بن عبد الله القمي ، يكنى أبا القاسم ، جليل القدر ، واسع الاخبار ، كثير التصانيف ، ثقة .

    الفهرست ، الشيخ الطوسي ، ص 135 .

    6 . احمد بن محمد بن عيسي : مرحوم نجاشي و شيخ طوسي در باره وي مي‌فرمايند :

    أحمد بن محمد بن عيسى بن عبد الله … يكنى أبا جعفر ، وأول من سكن قم من آبائه سعد بن مالك بن الأحوص … وأبو جعفر رحمه الله شيخ القميين ، ووجههم ، وفقيههم ، غير مدافع .

    رجال النجاشي ، النجاشي ، ص 82 و الفهرست ، الشيخ الطوسي ، ص 68 .

    7 . علي بن الحكم : شيخ طوسي در باره وي مي‌فرمايد :

    علي بن الحكم الكوفي ، ثقة ، جليل القدر .

    الفهرست ، الشيخ الطوسي ، ص 151 .

    پس تا اين‌جا سند روايت قطعاً تمام و تمامي روات آن از برترين روات حديث شيعه بوده‌اند .

    8 . سيف بن عَمِيره : وي يكي از دو نفري است كه شيخ طوسي سند اصل زيارت عاشورا را از ايشان نقل مي‌كند . در وثاقت او هيچ شك و شبهه‌اي نيست ؛ چنانچه مرحوم نجاشي در باره وي مي‌گويد :

    سيف بن عميرة النخعي عربي ، كوفي ، ثقة ، روى عن أبي عبد الله وأبي الحسن عليهما السلام . له كتاب يرويه جماعات من أصحابنا .

    رجال النجاشي ، النجاشي ، ص 189 .

    و مرحوم شيخ طوسي رحمت الله عليه نيز مي‌فرمايد :

    [ 333 ] 2 ، سيف بن عميرة ، ثقة ، كوفي نخعي عربي . له كتاب ، أخبرنا به عدة من أصحابنا ، عن محمد بن علي بن الحسين بن بابويه ، عن أبيه ومحمد بن الحسن ، عن سعد بن عبد الله ، عن أحمد بن محمد ، عن علي بن الحكم ، عن سيف بن عميرة .

    الفهرست ، الشيخ الطوسي ، ص 140 .

    پس با اين تفصيل ، سند روايت تا اين جا صحيح است ؛ چون حتي اگر كسي به صالح بن عقبه اشكال كند ؛ از آن‌جايي كه در اين طبقه سيف بن عميره نيز وجود دارد ، سند روايت تمام و هيچ مشكلي ندارد .

    9 . علقمة بن محمد الخضرمي : در سند قبلي وضعيت وي روشن شد .

    ضمن اين كه از روايت صفوان به خوبي روشن مي‌شود كه وي روايت علقمه را نيز تصحيح مي‌كند ؛ آن‌جا كه مي‌فرمايد :

    فدعا صفوان بالزيارة التي رواها علقمة بن محمد الحضرمي عن أبي جعفر عليه السلام في يوم عاشوراء ، ثم صلى ركعتين عند رأس أمير المؤمنين عليه السلام وودع في دبرها أمير المؤمنين وأومأ إلى الحسين بالسلام منصرفا وجهه نحوه وودع . وكان فيما دعا في دبرها : يا الله يا الله يا الله يا مجيب دعوة المضطرين …

    پس صفوان دعاي زيارت را خواند که علقمه آن را از ابو جعفر عليه السلام در روز عاشورا روايت کرده بود ، سپس در بالاي قبر مطهر امير مومنان  عليه السلام دو رکعت نماز خواند و در پايان با امير مومنان وداع کرد و به امام حسين عليه السلام در حال خروج اشاره کرد و وداع کرد . و به دنبال آن دعاي معروف به دعاي علمقه را خواند .

    و بعد سيف بن عميره در آخر روايت مي‌گويد :

    فسألت صفوان ، فقلت له : إن علقمة بن محمد الحضرمي ، لم يأتنا بهذا عن أبي جعفر عليه السلام إنما أتانا بدعاء الزيارة ، فقال صفوان : وردت مع سيدي أبي عبد الله عليه السلام إلى هذا المكان ، ففعل مثل الذي فعلناه في زيارتنا ، ودعا بهذا الدعاء عند الوداع .

    مصباح المتهجد ، الشيخ الطوسي ، ص 777، 781 .

    پس از صفوان سوال کردم که  : علقمه بن محمد اين دعا را براي ما از امام باقر عليه السلام نياورده بود ؛ تنها دعاي زيارت را آورده بود ؛ پس صفوان گفت : همراه با سرورم امام صادق عليه السلام به اين مکان وارد شدم ؛ پس همانند آن را كه در زيارتمان انجام  داديم انجام داد و اين دعا را در هنگام وداع خواند .

    اين روايت صراحت دارد در تأييد ، صفوان بن مهران ، زيارت عاشواريي را كه علقمه نقل كرده است ، فقط تنها تفاوتي كه دارد ، در دعاي بعد از زيارت است كه علقمه نقل نكرده ؛ ولي صفوان آن را از امام صادق عليه السلام نقل مي كند .

    سند سوّم :

    شيخ طوسي ، زيارت عاشورا با سند ديگر به اين صورت نقل مي‌فرمايد :

    وروى محمد بن خالد الطيالسي عن سيف بن عميرة قال : خرجت مع صفوان بن مهران الجمال وعندنا جماعة من أصحابنا إلى الغري بعد ما خرج أبو عبد الله عليه السلام فسرنا من الحيرة إلى المدينة فلما فرغنا من الزيارة صرف صفوان وجهه إلى ناحية أبي عبد الله الحسين عليه السلام فقال لنا : تزورون الحسين عليه السلام من هذا المكان من عند رأس أمير المؤمنين عليه السلام من هيهنا أومأ إليه أبو عبد الله الصادق عليه السلام وأنا معه قال : فدعا صفوان بالزيارة التي رواها علقمة بن محمد الحضرمي عن أبي جعفر عليه السلام في يوم عاشوراء .

    و محمد بن خالد طيالسي از سيف بن عميره روايت مي کند که گفت : بعد از آنکه امام صادق عليه السلام بيرون رفتند ، همراه با صفوان بن مهران شتر دار ، به سمت نجف رفتيم و عده اي هم ما را همراهي مي‌كردند . پس از راه حيره به شهر نجف رفتيم . وقتي از زيارت فارغ شديم صفوان روي خود را به سمت حرم امام حسين عليه السلام کرد و به ما گفت : امام حسين عليه السلام را از اينجا از کنار سر امير مومنان زيارت مي کنيد ؟ از همين جا امام صادق عليه السلام  (به سمت کربلا ) اشاره کرد و من همراه او بودم ؛ پس صفوان زيارتي را که علقمه آن را از امام باقر در روز عاشورا روايت کرده بود خواند .

    مصباح المتهجد ، الشيخ الطوسي ، ص 777 .

    مرحوم شيخ طوسي ، اين روايت را از كتاب محمد بن خالد الطيالسي نقل مي‌فرمايد و طريق خود را تا وي اين گونه بيان مي‌فرمايد :

    محمد بن خالد الطيالسي . له كتاب ، رويناه عن الحسين بن عبيد الله ، عن أحمد بن محمد بن يحيى ، عن أبيه ، عن محمد بن علي بن محبوب ، عنه .

    پس سند روايت اين‌گونه خواهد شد :

    شيخ طوسي ، حسين بن عبيد الله الغضائري ، احمد بن محمد بن يحيي ، محمد بن يحيي العطار ، محمد بن علي بن محبوب ، محمد بن خالد الطيالسي ، سيف بن عميره ، صفوان بن مهران الجمال ، امام صادق عليه السلام .

    بررسي روت سند :

    1 . حسين بن عبيد الله غضائري :

    وي از مشايخ مرحوم شيخ طوسي و مرحوم نجاشي بوده‌اند ؛ چنانچه مرحوم نجاشي مي‌فرمايد :

    الحسين بن عبيد الله بن إبراهيم الغضائري أبو عبد الله ، شيخنا رحمه الله .

    رجال النجاشي ، النجاشي ، ص 69 .

    و مرحوم شيخ طوسي نيز مي‌فرمايد :

    الحسين بن عبيد الله الغضائري ، يكنى أبا عبد الله ، كثير السماع ، عارف بالرجال ، وله تصانيف ذكرناها في الفهرست ، سمعنا منه وأجاز لنا بجميع رواياته ، مات سنة أحدي عشره وأربعمائة .

    رجال الطوسي ، الشيخ الطوسي ، ص 425 .

    و همان طور كه در ترجمه ابن أبي جيد گفتيم ، اساتيد و شيوخ مرحوم نجاشي بالإتفاق ثقه هستند و نيازي به توثيق ندارند ؛ چنانچه مرحوم آقاي خويي رضوان الله تعالي عليه مي‌فرمايد :

    أنه شيخ النجاشي وجميع مشايخه ثقات .

    معجم رجال الحديث ، السيد الخوئي ، ج 7 ، ص 23 .

    وي استاد نجاشي است و تمامي اساتيد نجاشي مورد وثوق هستند .

    2 . احمد بن محمد بن يحيي : براي اثبات وثاقت اين شخص ، مي توان به دلايل ذيل استناد كرد :

    اولاً : وي از مشايخ مرحوم صدوق رحمت الله عليه است و شيخ صدوق از او روايات فراواني را نقل كرده و بعد از نام ايشان از جمله « رضي الله عنه » استفاده كرده كه اين خود دليل بر وثاقت اين شخص است . با تتبع كه در برخي از كتاب‌هاي شيخ صدوق به عمل آمد ، وي در كتاب‌هاي مختلف خود بيش از هشتاد بار اين جمله را تكرار كرده‌اند :

    « حدثنا أحمد بن محمد بن يحيى العطار رضي الله عنه » .

    اين نشان مي‌دهد كه شيخ صدوق به اين شخص اعتماد داشته است و گرنه اين همه روايت از او نقل نمي‌كرد و بعد از هر بار نام بردن از او ، از جمله «رضي الله عنه » استفاده نمي‌كرد .

    ثانياً : وي از مشايخ الإجازه بوده است كه بسياري از علماي علم رجال تمام مشايخ الإجازه را موثق مي‌دانند ؛ چنانچه محقق بحراني در اين باره مي‌فرمايد :

    مشايخ الإجازة في أعلى طبقات الوثاقة والجلالة .

    معراج أهل الكمال ، ص 44 .

    مشايخ اجازه در بالاترين مرتبه اطمينان و بزرگي مقام هستند .

    و نيز مي‌نويسد :

    إنّه لا ينبغي أن يرتاب في عدالة شيوخ الإجازة .

    معراج أهل الكمال ، ص 88 .

    نبايد در عدالت مشايخ اجازه شک کرد .

    و علامه وحيد بهبهاني مي‌نويسد :

    إنّ المتعارف عدّه من أسباب الحسن، وربما يظهر من جدّي ـ رحمه اللّه ـ دلالته على الوثاقة .

    الفوائد الرجاليّة ، ص 44، المطبوع في آخر رجال الخاقاني .

    آنچه كه مرسوم است شمردن شيخ اجازه بودن از اسباب حُسن حديث است . و از اقوال پدر بزرگم چنين به دست مي‌آيد که شيخ اجازه بودن دلالت بر وثاقت او هم دارد .

    مرحوم شهيد ثاني رضوان الله تعالي عليه مي‌نويسد :

    لا يحتاج أحد من هؤلاء المشايخ المشهورين إلى تنصيص على تزكية ، ولا بينة على عدالة ، لما اشتهر في كل عصر ، من ثقتهم وضبطهم وورعهم ، زيادة ” على العدالة وإنما يتوقف على التزكية ، غير هؤلاء من الرواة ، الذين لم يشتهروا بذلك ككثير ممن سبق على هؤلاء ، وهم طرق الأحاديث المدونة في الكتب غالبا ” .

    الرعاية في علم الدراية (حديث) ، الشهيد الثاني ، ص 192 – 193 .

    هيچ يک از شيوخ مشهور احتياج به تصريح به وثاقت و اقامه دليل براي اثبات عدالت ندارند ؛ زيرا در هر زماني ، علاوه بر عدالت آن‌ها ؛ مورد اعتماد بودن ، حافظه قوي و ورع آن‌ها مشهور بوده است . و تنها كساني غير آن‌ها ، احتياج به تصريح به وثاقت دارد ، کسانيکه به اين مطلب شهره نيستند . مانند بسياري از کساني که گذشت . شيوخ اجازه ، طريق آن‌ها به کتاب هاي روائي بوده‌اند .

    و مرحوم ميرداماد نيز مي‌نويسد :

    أن مشيخة المشايخ الذين هم كالأساطين والأركان أمرهم أجل من الاحتياج إلى تزكية مزك ، وتوثيق موثق . ولقد كنا أثبتنا ذلك فيما قد أسلفناه بما لا مزيد عليه .

    الرواشح السماوية ، ميرداماد محمد باقر الحسيني الأستر آبادي ، ص 261 .

    مشيايخ اجازه ، همان‌هايي كه از استوانه‌ها و اركان به شمار مي‌روند ، فراتر از آن هستند كه احتياج به تصريح به وثاقت داشته باشند . ما پيش از اين ، آن را ثابت كرده‌ايم .

    ثالثاً : بسياري از علما حكم به صحت روايت ايشان كرده‌ و او را توثيق كرده‌اند ؛ از جمله مرحوم علامه مجلسي مي‌نويسد :

    احمد بن محمد بن يحيي العطار ، من مشايخ الإجازة ، و حكم الأصحاب بصحة حديثه ، يروي عنه الشيخ بتوسط ابن الغضائري و ابن أبي جيد .

    الوجيزه في علم الرجال ، ص154 .

    احمد بن محمد عطار ، از مشايخ اجازه است و علما حکم به صحت روايت وي کرده اند ؛ شيخ از او با واسطه ابن غضائري و ابن ابي جيد روايت نقل مي کند .

    و همچنين علامه حلي در فائده هشتم از كتاب خلاصة الأقوال ، طريق شيخ صدوق به عبد الرحمن بن أبي نجران و عبد الله بن أبي يعفور را تصحيح مي‌كند ؛ در حالي كه در هر دو طريق ، احمد بن محمد يحيي عطار وجود دارد . اين مطلب نشان دهنده آن است كه وثاقت اين شخص در نزد علامه حلي محرز بوده است .

    و نيز مرحوم شهيد ثاني رحمت الله عليه با قاطعيت تمام ، حكم به وثاقت اين شخص مي‌كند . وي در تمييز روات همنام كه ممكن است كسي خيال كند ، يك نفر هستند ، مي‌نويسد :

    وفائدة معرفته : خشية أن يظن الشخصان ، شخصا ” واحدا “… منهم ، محمد بن يحيى العطار القمي . ومنهم ، محمد بن يحيى الخزاز بالخاء المعجمة والزاء قبل الألف وبعدها . ومحمد بن يحيى بن سليمان الخثعمي الكوفي . والثلاثة ثقاة .

    الرعاية في علم الدراية (حديث) ، الشهيد الثاني ، ص 371 .

    و فايده ديگر در شناخت اين مطلب است كه ممكن است دو نفر را يک نفر گمان کند : از جمله آن‌ها محمد بن يحيي العطار قمي  و محمد بن يحيي خزاز و محمد بن يحيي بن سليمان خثعمي کوفي است كه هر سه نفرشان مورد اطمينان هستند .

    و ميرداماد استر آبادي مي‌نويسد :

    ثم إن لمشايخنا الكبراء مشيخة يوقرون ذكرهم ، ويكثرون من الرواية عنهم ، والاعتناء بشأنهم ، ويلتزمون إرداف تسميتهم بالرضية عنهم ، أو الرحمة لهم ألبتة فأولئك أيضا ثبت فخماء ، وأثبات أجلاء ، ذكروا في كتب الرجال أو لم يذكروا ، والحديث من جهتهم صحيح معتمد عليه ، نص عليهم بالتزكية والتوثيق أو لم ينص … وكأشياخ الصدوق ابن الصدوق عروة الإسلام أبي جعفر محمد بن علي بن بابويه رضوان الله تعالى عليهما : … وأحمد بن محمد بن يحيى العطار أحد شيوخ التلعكبري ذكره الشيخ في كتاب الرجال .

    الرواشح السماوية ، ميرداماد محمد باقر الحسيني الأستر آبادي ، ص 171 – 172 .

    براي اساتيد بزرگ ما ، اساتيدي است که ياد ايشان را گرامي مي دارند ؛ و بسيار از ايشان روايت مي کنند و به مقام ايشان توجه مي کنند و هر زمان نام ايشان را مي آورند در کنار آن رضي الله عنهم مي گويند ، يا براي ايشان طلب رحمت مي کنند . پس ايشان نيز مورد اطمينان و بزرگ هستند ، چه در کتب رجال ذکر شده باشند و چه نشده باشند . و روايت از جهت ايشان درست و مورد اعتماد است ؛ چه ايشان را توثيق کرده باشند و چه نکرده باشند … مانند اساتيد شيخ صدوق فرزند راستگو و ريسمان محکم اسلام ، ابو جعفر محمد بن علي … و احمد بن محمد بن يحيي العطار يکي از اساتيد تلعکبري است که شيخ او را در کتاب رجال ذکر کرده است .

    و شيخ بهائي نيز مي‌فرمايد :

    قد يدخل في أسانيد بعض الأحاديث من ليس له ذكر في كتب الجرح والتعديل بمدح ولا قدح غير أن أعاظم علمائنا المتقدمين قدس الله أرواحهم قد اعتنوا بشأنه وأكثروا الرواية عنه وأعيان مشايخنا المتأخرين طاب ثراهم قد حكموا بصحة روايات هو في سندها والظاهر أن هذا القدر كاف في حصول الظن بعدالته وذلك مثل … أحمد بن محمد بن يحيى العطار فإن الصدوق يروي عنه كثيرا وهو من مشايخه والواسطة بينه وبين سعد بن عبد الله .

    مشرق الشمسين ، البهائي العاملي ، ص 276 .

    گاهي در سند برخي روايات کسي است که از او مدح يا ذمي  در کتب جرح و تعديل نيامده است ؛ غير از اينکه بزرگان علماي ما به مقام ايشان توجه داشته اند و از ايشان بسيار روايت کرده اند ؛ و يا بزرگان علماي متاخرين حکم به صحت رواياتي کرده‌اند که ايشان در سند آن بوده اند . و ظاهر آن است که اين مقدار در گمان پيدا کردن به عدالت ايشان کفايت مي کند . همانند : … احمد بن محمد بن يحيي العطار ؛ كه صدوق از وي بسيار روايت مي کند و او از اساتيد صدوق است و او واسطه بين شيخ و سعد بن عبد الله است .

    با اين تفصيل ، هيچ شكي در وثاقت اين شخص باقي نمي‌ماند .

    3 . محمد بن يحيي العطار : وي استاد مرحوم شيخ كليني رضوان الله تعالي عليه است كه روايات بسياري از طريق او نقل كرده است . مرحوم نجاشي در باره او مي‌فرمايد :

    محمد بن يحيى أبو جعفر العطار القمي ، شيخ أصحابنا في زمانه ، ثقة ، عين ، كثير الحديث .

    رجال النجاشي ، النجاشي ، ص 353 .

    و شيخ طوسي مي‌فرمايد :

    محمد بن يحيى العطار ، روى عنه الكليني ، قمي ، كثير الرواية .

    رجال الطوسي ، الشيخ الطوسي ، ص 439 .

    4 . محمد بن علي بن محبوب : مرحوم نجاشي در توصيف او مي‌نويسد :

    محمد بن علي بن محبوب الأشعري القمي أبو جعفر ، شيخ القميين في زمانه ، ثقة ، عين ، فقيه ، صحيح المذهب .

    رجال النجاشي ، النجاشي ، ص 349 .

    5 . محمد بن خالد الطيالسي :

    وي از اصحاب امام كاظم عليه السلام بوده است . شيخ طوسي رحمت الله عليه مي‌نويسد :

    محمد بن خالد الطيالسي ، يكنى أبا عبد الله ، روى عنه حميد أصولا كثيرة .

    رجال الطوسي ، الشيخ الطوسي ، ص 441 .

    اين جمله در حق او ، مدحي جليل و عظيمي است كه حد اقل حسن او را ثابت مي‌كند .

    از اين نيز كه بگذريم ،‌ بسياري از بزرگان شيعه از او روايت نقل كرده‌اند ؛ از جمله :

    علي بن الحسن بن فضال ؛ سعد بن عبد اللّه القمي ؛  حميد بن زياد ؛ علي بن إبراهيم القمي ؛ محمد بن علي بن محبوب ؛ محمد بن يحيي المعادي ؛ معاوية بن حكيم و…

    همه اين‌ها اين بزرگواران از برترين عالمان حديث در تاريخ شيعه بوده‌اند كه نشان مي‌دهد محمد بن خالد الطيالسي وجاهت و منزلت زيادي در نزد آن‌ها داشته‌ است .

    6 . سيف بن عميره :

    وثاقت او را در سند قبلي بررسي كرديم .

    7 . صفوان بن مهران الجمال :

    صفوان بن مهران بن المغيرة الأسدي مولاهم ثم مولى بني كاهل منهم ، كوفي ، ثقة .

    رجال النجاشي ، النجاشي ، ص 198 .

    نتيجه گيري :

    مرحوم شيخ طوسي ، در مجموع سه سند ذكر مي‌كند كه هر كدام از آن‌ها را به صورت مستقل بررسي كرديم . در مجموع هر سه سند ، در هر طبقه بيش از يك نفر وجود دارد :

    طبقه اول : علقمة بن محمد الخضرمي و صفوان بن مهران الجمال ؛

    طبقه دوم : سيف بن عميره و صالح بن عقبه ؛

    طبقه سوم : محمد بن اسماعيل بن بزيع ، علي بن الحكم و محمد بن خالد الطيالسي .

    حتي اگر وثاقت علقمه در طبقه اول قطعي نشود ، با وجود صفوان در اين طبقه ، سند روايت صحيح خواهد شد . و در طبقه دوم اگر وثاقت صالح بن عقبه ثابت نشود ، با وجود سيف بن عميره ، جبران مي‌شود و همچنين در طبقه سوم حتي اگر بر فرض اين كه محمد بن خالد مجهول باشد ، با وجود محمد بن اسماعيل بن بزيع و علي بن الحكم سند روايت صحيح است و هيچ مشكلي ندارد .

    اسناد ابن قولويه :

    ابن قولويه نيز در ثواب زيارت عاشورا مي‌نويسد :

    حَدَّثَنِي حَكِيمُ بْنُ دَاوُدَ بْنِ حَكِيمٍ وَ غَيْرُهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَى الْهَمْدَانِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الطَّيَالِسِيِّ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ وَ صَالِحِ بْنِ عُقْبَةَ جَمِيعاً عَنْ عَلْقَمَةَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْحَضْرَمِيِّ وَ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ صَالِحِ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ مَالِكٍ الْجُهَنِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ ع قَالَ مَنْ زَارَ الْحُسَيْنَ ع يَوْمَ عَاشُورَاءَ مِنَ الْمُحَرَّمِ، حَتَّى يَظَلَّ عِنْدَهُ بَاكِياً لَقِيَ اللَّهَ تَعَالَى يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِثَوَابِ أَلْفَيْ [أَلْفِ‏] أَلْفِ حِجَّةٍ وَ أَلْفَيْ [أَلْفِ‏] أَلْفِ عُمْرَةٍ وَ أَلْفَيْ أَلْفِ غَزْوَةٍ وَ ثَوَابُ كُلِّ حِجَّةٍ وَ عُمْرَةٍ وَ غَزْوَةٍ كَثَوَابِ مَنْ حَجَّ وَ اعْتَمَرَ وَ غَزَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ مَعَ الْأَئِمَّةِ الرَّاشِدِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ … .

    … از امام باقر عليه السلام که فرمودند : هرکس قبر حسين عليه السلام را در روز عاشورا زيارت کند تا اينکه گريان شود ، خداوند را در روز قيامت با ثواب هزار هزار حج و هزار هزار عمره و هزار هزار جهاد و ثواب هر حج و عمره و جهادي مانند کسي است که حج و عمره و جهاد را با رسول خدا و ائمه هدايت گر انجام داده باشد .

    و بعد در سند اصل زيارت عاشورا مي‌نويسد :

    ُ قَالَ صَالِحُ بْنُ عُقْبَةَ الْجُهَنِيُّ وَ سَيْفُ بْنُ عَمِيرَةَ قَالَ عَلْقَمَةُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْحَضْرَمِيُّ فَقُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع عَلِّمْنِي دُعَاءً أَدْعُو بِهِ فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ إِذَا أَنَا زُرْتُهُ مِنْ قَرِيبٍ وَ دُعَاءً أَدْعُو بِهِ‏ إِذَا لَمْ أَزُرْهُ مِنْ قَرِيبٍ وَ أَوْمَأْتُ إِلَيْهِ مِنْ بُعْدِ الْبِلَادِ وَ مِنْ سَطْحِ دَارِي بِالسَّلَامِ قَالَ فَقَالَ يَا عَلْقَمَةُ إِذَا أَنْتَ صَلَّيْتَ رَكْعَتَيْنِ بَعْدَ أَنْ تُومِئَ إِلَيْهِ بِالسَّلَامِ وَ قُلْتَ عِنْدَ الْإِيمَاءِ إِلَيْهِ وَ مِنْ بَعْدِ الرَّكْعَتَيْنِ هَذَا الْقَوْلَ فَإِنَّكَ إِذَا قُلْتَ ذَلِكَ فَقَدْ دَعَوْتَ بِمَا يَدْعُو بِهِ مَنْ زَارَهُ مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَ كَتَبَ اللَّهُ لَكَ بِهَا أَلْفَ أَلْفِ حَسَنَةٍ وَ مَحَا عَنْكَ أَلْفَ أَلْفِ سَيِّئَةٍ وَ رَفَعَ لَكَ مِائَةَ أَلْفِ [أَلْفِ‏] دَرَجَةٍ وَ كُنْتَ مِمَّنِ اسْتُشْهِدَ مَعَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ حَتَّى تُشَارِكَهُمْ فِي دَرَجَاتِهِمْ وَ لَا تُعْرَفُ إِلَّا فِي الشُّهَدَاءِ الَّذِينَ اسْتُشْهِدُوا مَعَهُ وَ كَتَبَ لَكَ ثَوَابَ كُلِّ نَبِيٍّ وَ رَسُولٍ وَ زِيَارَةِ مَنْ زَارَ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ ع مُنْذُ يَوْمَ قُتِلَ، السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا خِيَرَةَ اللَّهِ وَ ابْنَ خِيَرَتِهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ ابْنَ سَيِّدِ الْوَصِيِّينَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ فَاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِين‏ … .

    كامل الزيارات ، جعفر بن محمد بن قولويه ، ص 325 – 328 .

    علقمة بن محمّد حضرمى مى‏گويد: محضر مبارك ابى جعفر عليه السّلام عرض كردم: دعائى به من تعليم فرمائيد كه در آن روز وقتى از نزديك به زيارت آن حضرت رفتم آن را خوانده و دعائى يادم دهيد كه هر گاه از نزديك به زيارت آن جناب نرفته بلكه از شهرهاى دور و پشت بام به آن حضرت اشارة سلام دادم آن را بخوانم .

    حضرت فرمودند: اى علقمه ! بعد از آنكه با اشاره به آن حضرت سلام دادى و پس از آن، دو ركعت نماز خواندى و هنگام اشاره و پس از خواندن دو ركعت اگر اين دعاء و زيارت را كه شرحش را برايت مى‏گويم خواندى پس به آنچه فرشتگان زائر آن حضرت دعاء كرده‏اند تو نيز دعاء نموده‏اى و خداوند متعال براى تو هزار هزار حسنه نوشته و هزار هزار گناه محو مى‏فرمايد و صد هزار هزار درجه مقام و مرتبه تو را بالا برده و تو را از كسانى قرار مى‏دهد كه با حضرت حسين بن على عليهما السّلام شهيد شده‏اند و بدين ترتيب در درجه ايشان قرارت مى‏دهد و شناخته نمى‏شوى مگر در زمره شهدائى كه با آن حضرت شهيد شده‏اند و ثواب تمام انبياء و رسولان و كسانى كه زيارت امام حسين عليه السّلام را از زمان شهادتش تا به الآن نموده‏اند را برايت مى‏نويسد .

    حضرت سلام اللَّه عليه به علقمه فرمودند : در زيارت ابا عبد اللَّه الحسين روز عاشوراء بگو: سلام بر تو اى ابا عبد اللَّه، سلام بر تو اى فرزند رسول خدا، سلام بر تو اى برگزيده خدا و فرزند برگزيده‏اش، سلام بر تو اى فرزند امير مؤمنان و فرزند سرور جانشينان، سلام بر تو اى پسر فاطمه كه سرور بانوان عالم مى‏باشد …

    پس در حقيقت روايت با سه سند نقل شده است :

    الف : حكيم بن داود بن حكيم وغيره ، عن محمد بن موسى الهمداني ، عن محمد بن خالد الطيالسي ، عن سيف بن عميرة عن علقمة بن محمد الحضرمي .

    ب : حكيم بن داود بن حكيم وغيره ، عن محمد بن موسى الهمداني ، عن محمد بن خالد الطيالسي ، عن صالح بن عقبة ، عن علقمة بن محمد الحضرمي .

    ج : محمد بن إسماعيل ، عن صالح بن عقبة ، عن مالك الجهني ، عن أبي جعفر الباقر ( عليه السلام ) .

    در سند سوم دو احتمال است : يكي اين كه محمد بن قولويه ، زيارت عاشورا را از كتاب محمد بن اسماعيل نقل كرده باشد ؛ چنانچه مرحوم شيخ طوسي نيز از كتاب او نقل كرده بود كه در اين صورت سند روايت تا محمد بن اسماعيل و بعد از آن صالح بن عقبه درست خواهد شد . و احتمال دوم اين كه محمد بن اسماعيل نيز به محمد بن خالد الطيالسي عطف باشد كه در آن صورت سند اين گونه مي‌شود :

    حكيم بن داود ، محمد بن موسي الهمداني ، محمد بن خالد الطيالسي ، محمد بن اسماعيل بن بزيع ، صالح بن عقبة ، مالك الجهني .

    البته اين احتمال بسيار بعيد به نظر مي‌رسد ؛ چون اين احتمال قوي‌تر است كه كتاب محمد بن اسماعيل در آن زمان معروف بوده و شيخ طوسي و ابن قولويه هر دو از اين كتاب زيارت را نقل كرده باشند .

    و از آن جايي كه مرحوم ابن قولويه عليه در مقدمه كتاب مي‌فرمايد :

    وقد علمنا انا لا نحيط بجميع ما روي عنهم في هذا المعنى ولا في غيره ، لكن ما وقع لنا من جهة الثقات من أصحابنا رحمهم الله برحمته ، ولا أخرجت فيه حديثا روي عن الشذاذ من الرجال ، يؤثر ذلك عنهم عن المذكورين غير المعروفين بالرواية المشهورين بالحديث والعلم .

    كامل الزيارات ، جعفر بن محمد بن قولويه ، ص 37 .

    من به تمامي رواياتي كه از اهل بيت عليهم السلام در باره زيارت و غير آن نقل شده است ، احاطه ندارم ؛ ولي هر آن چه را كه در اين كتاب آورده‌ام ، از طريق افراد موثق از اصحاب ما است و هيچ روايتي را كه از افراد مجهول كه اخبار ائمه را از راويان غير معروف در روايات و غير مشهور در علم و حديث گرفته‌اند ، نقل نكرده‌ام .

    بنابراين تمام روات موجود در اسانيد كتاب نيز ابن قولويه مورد وثوق هستند ؛ چنانچه آقاي خويي در اين باره مي‌فرمايند :

    فإنك ترى أن هذه العبارة واضحة الدلالة على أنه لا يروي في كتابه رواية عن المعصوم إلا وقد وصلت إليه من جهة الثقات من أصحابنا رحمهم الله .

    معجم رجال الحديث ، السيد الخوئي ، ج 1 ، ص 50 .

    اين عبارت ، دلالت روشني دارد بر اين كه ابن قولويه روايتي را از معصومين عليهم السلام نقل نكرده است ؛ مگر اين كه از افراد موثق از اصحاب ما باشد .

    و شيخ حر عاملي نيز بعد از اين كه به وثاقت روات تفسير علي بن ابراهيم شهادت مي‌دهد ، در باره روات كامل الزيارات مي‌گويد :

    وكذلك جعفر بن محمد بن قولويه فإنه صرح بما هو أبلغ من ذلك في أول مزاره .

    وسائل الشيعة (آل البيت) ، الحر العاملي ، ج 30 ، ص 202 .

    و همچنين جعفر بن محمد بن قولويه به وثاقت روات كامل الزيارات شهادت داده است و تصريح او در اول كتاب كامل الزيارات نسبت به تصريح علي بن  ابراهيم رساتر است .

    نتيجه گيري :

     زيارت عاشورا از نظر سندي هيچ مشكلي ندارد و علاوه بر اين ، زيارت عاشورا از زيارت‌هايي است كه تمامي علماي شيعه بلا استثنا در طول تاريخ بر خواندن آن تأكيد كرده‌ و خود نيز بر قرائت هر روز آن مواظبت مي‌كردند . و روايتي كه مورد قبول تمامي علماي شيعه از قديم الأيام تا كنون بوده است ، نيازي به بررسي سندي ندارد ؛ هر چند كه ثابت كرديم از نظر سندي هم مشكلي ندارد .

    موضوعات: احادیث و کلام بزرگان, مطالب و مقالات علمی  لینک ثابت



    [شنبه 1398-11-26] [ 12:02:00 ب.ظ ]





      مهم ترین دلایل همراه شدن اهل بیتِ امام حسین با ایشان در واقعه کربلا   ...

    یکی از سؤالات درباره نهضت حسینی این است که چرا امام حسین(ع) خانواده‌اش را به همراه خود به کربلا برد؟

    یكي از مسائلي كه هم تاريخ در باره آن صحبت كرده و هم اخبار و روايات از آن سخن گفته اند اينست كه چرا ابا عبدالله در اين سفر پر خطر اهل بيت ش را به همراه خود برد ؟

    خطر اين سفر را همه پيش بيني مي كردند. يعني: حتي براي افراد عادي نبود لهذا قبل از آنكه ايشان حركت كنند تقريبا مي شود گفت تمام كساني كه آمدند و مصلحت انديشي كردند حركت دادن اهل بيت به همراه ايشان را كاري بر خلاف مصلحت تشخيص مي دادند. يعني آنها با حساب منطقي خودشان كه در سطح عادي بود و به مقياس و معيار حفظ جان ابا عبدالله خاندانش تقربيا به اتفاق آراء مي گفتند :

    رفتن خودتان خطرناك است و مصلحت نيست يعني جانتان در خطر است چه رسد كه بخواهيد اهل بيتتان را هم با خودتان ببريد ابا عبد الله جواب دادند من بايد آنها را ببرم .

    به آنها جوابي مي دادند كه ديگر نتوانند در اين زمينه حرف بزنند به اين ترتيب كه جنبه معنوي مطلب را بيان مي كرد كه مكرر شنيده ايد كه ايشان استناد كردند و به رويايي كه البته براي امام در حكم يك وحي قاطع است فرمود: در عالم رويا جد م را ديدم كه به من فرمود :{ ان الله شاء الله يراك قتيلا} (1 ) گفتند پس اگر اينطور است چرا اهل بيت را به همراهتان مي بريد ؟ پاسخ دادند اين را هم جدم فرمود : { ان الله شاء الله يراهن سبايا } ( 2) البته منظور از( انشاء) اراده تشريعي است. مثلا اينكه ظاهرا در باره زكات مي فرمايد.{ يريد ليطهر كم} ( 3) مقصور اينست كه خدا كه چنين دستوري داده است اينطور مي خواهد.

    يعني: اگر اينكار را كرديد رضاي حق درآن است . در مقابل اين سخن ديگر كسي چيزي نگفت يعني: نمي توانست حرفي بزند پس اگر چنين است كه جد شما در عالم معنا به شما تفهيم كرده اند كه مصلحت شما را در اينست كه كشته بشويد ما ديگر در مقابل ايشان حرفي نداريم همه كساني هم كه از ابا عبدالله اين جمله ها را مي شنيد ند اينجور نمي شنيدند كه آقا اين مقدر است و من نميتوانم سر پيچي كنم اينطور نبودكه وقتي از ايشان مي پرسيدند كه چرا زنها را مي بريد بفرمايد اصلا من در اين قضيه بي اختيار م و عجيب هم بي اختيارم بلكه به اين صورت مي شنيد ند كه با الهامي كه از عالم معنا به من شده است چنين تشخيص داده ام كه مصلحت در اينست و اين كاري است كه من از روي اختيار انجام ميدهم ولي بر اساس آن چيزي كه مصلحت تشخيص مي دهم معلوم است كه كار ابا عبدالله يك كار حساب شده است يك رسالت و يك ماموريت است اباعبدالله زن و بچه هاش را بردند به اين اعتبار كه خودم مي روم پس زن و بچه ام را هم مي برم بلكه آنها را به اين جهت بود كه رسالتي در اين سفر انجام دهند

    امام حسین علیه‌‌السّلام با تدبیر و حسابگری دقیق زنان و فرزندان را همراه خود به کربلا برد تا راوی رنج‌‌ها و گزارشگر صحنه‌‌های عاشورا و پیام رسان خون شهیدان باشند و سلطه یزیدی نتواند بر آن جنایت عظیم پرده بکشد یا قضایا را به گونه‌‌ای دیگر وانمود کند.

    از این رو وقتی ابن عباس به حضرت گفت: چرا زنان و کودکان را به عراق می‌‌بری پاسخ داد: «انّ الله قد شاءِ اَنْ یراهُنَّ سبایا…» خدا خواسته که آنان را اسیر ببیند، این اشاره به همان برنامه حساب ‌شده دارد.

    به گفته مرحوم کاشف الغطاء اگر حسین علیه‌‌السّلام و فرزندان او کشته می‌‌شدند ولی آن سخنرانی‌ها و افشاگری‌‌های اهل ‌بیت در آن موقعیت‌‌های حساس نبود آن آثار و اهدافی که امام حسین علیه‌السلام در واژگون ساختن حکومت یزیدی داشت محقق نمی‌‌شد.

    اسارت اهل ‌بیت با آن وضع رقت ‌بار عواطف مردم را به نفع جبهه حق و به زیان حکومت یزید برانگیخت و سخنان حضرت زینب و امام سجاد علیه‌‌السّلام در طول اسارت لذت پیروزی را در ذائقه یزید و ابن‌ زیاد چون زهر، تلخ ساخت و جلوی تحریف تاریخ را گرفت.

    حضرت می‌‌دانست که اصحابش توسط سپاه یزید به شهادت می‌‌رسند و هیچ ‌کس از افراد بشر به این فاجعه و هدف آن آگاه نمی‌‌شوند. پس احتیاج به مروجینی دارد که ندای حق و حقیقت را به گوش انسان‌‌های عاقل برسانند و آن مروجین اهل ‌بیت و زن‌‌ها و بچه‌‌های او بودند که مکمل قیام خونین کربلا بودند.

    یکی از هدف‌های تبلیغاتی حضرت این بود که اهل ‌بیت و کودکان خود را همراه خود ببرد و به این وسیله در واقع دشمن را ناآگاهانه استخدام کرد که حامل یک عده مبلغ برای امام حسین علیه‌‌السّلام و برای اسلام حسینی علیه یزید باشد و این یکی از مهم‌‌ترین عناصر تبلیغی امام حسین علیه‌‌السّلام بود. (1)

    هدف امام حسین این نبود که خود و یاران و فرزندان خویش را به کشتن دهد بلکه نظر وی قیام برای توجّه دادن مردم به فساد بنی‌‌امیه بود، و این‌‌که حکومت آنها حکومت اسلامی نیست و آنها در صدد محو و نابودی اسلام به خصوص اسم پیامبر هستند.

    بنابراین ایشان کاملا عالمانه اقدام به این کار نمود و به مردم دنیا ثابت کرد که اینها حاضر نیستند احدی از بنی‌‌‌هاشم زنده بماند حتی طفل شیرخوار را هم هدف تیر خواهند کرد، و با اهل ‌بیت پیغمبر نوعی رفتار می‌‌کنند که با امرای مشرکین هم آن‌ طور سخت رفتار نکرده‌‌اند، و نظرشان جز نابودی اسلام و آثار نبوت و ریاست و حکومت چیزی دیگری نیست. (2)

    پس با توجه به مطالب فوق این‌‌طور نتیجه می‌‌گیریم که فلسفه همراه بردن اهل بیت را باید در عوامل مختلف جستجو کرد:

    1. پیام‌رسانی:

    قیام مقدس امام حسین(ع) دو چهره دارد که بر اساس آن، کارها تقسیم شد: یکى جانبازى ،فداکارى و «شهادت»، دیگرى « پیام رسانی». نقش اساسى زنان در وظیفه دوم، تبلور یافت. البته زنان در تربیت رزمندگان و تشویق آنان نیز نقش ایفا کردند؛ اما وظیفه اساسى آنان، «پیام رسانى» بود.
    در حقیقت امام(ع) با این کار، مبلغان خود را به شهرهاى مختلف و حتى به قلب حکومت دشمن فرستاد و پیام خود را به گوش همگان رساند.
    در حادثه کربلا ، مردان و زنان هر دو مسئولیت و نقش دارند؛ ولى هر یک در مدار خود و بدون خارج شدن از حریم خویش.
    نقش مردان در حادثه عاشورا جانبازی و شهادت است و نقش و مسئولیت زنان و کودکان و باقی مانده های قافله کربلا پیام رسانی است. پیام رسانی و حراست به خصوص با حضرت زینب(س) بود که از عصر عاشورا به بعد تجلّى پیدا مى کند و تمام کارها از این پس به او واگذار مى شود. او در مقابل پیکر مطهر امام، کارى مى کند که دوست و دشمن به گریه در مى آیند و در واقع اولین مجلس عزادارى امام حسین(ع) را برپا مى کند. از امام سجاد(ع) و دیگر زنان و کودکان، پرستارى مى کند و در مقابل دروازه کوفه با سخنرانی خود، شجاعت على(ع) و حیاى فاطمه(س) را در هم مى آمیزد و خطابه هاى عالى علوى را به یاد مردم مى آورد و مردم کوفه را نسبت به کارى که انجام داده بودند، هشدار می‌دهد. این است زنى که اسلام مى خواهد. شخصیت رشد یافته اجتماعى در عین حیا و عفت و رعایت حریم. (مرتضی مطهری ،مجموعه آثار، ج 17، ص 395-409)
    انقلاب امام حسین(ع) تا عصر عاشورا مظهر خون و شهادت بود و رهبرى و پرچم دارى بر عهده ایشان قرار داشت. پس از آن، بخش دوم به پرچم دارى امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) آغاز گردید. آنان با سخنان آتشین خود، پیام انقلاب و شهادت سرخ حضرت سیدالشهدا و یارانش را به آگاهى افکار عمومى رسانیدند و طبل رسوایى حکومت پلید اموى را به صدا درآوردند.
    با توجه به تبلیغات بسیار گسترده و دامنه دارى که حکومت اموى از زمان معاویه، علیه اهل بیت(ع) - به ویژه در منطقه شام به راه انداخته بود - بى شک اگر بازماندگان امام حسین(ع) به افشاگرى و بیدارسازى نمى پرداختند، دشمنان اسلام و مزدوران قدرت هاى وقت، نهضت بزرگ و جاویدان آن حضرت را در طول تاریخ، کم ارزش و چهره آن را وارونه نشان مى دادند.
    اما تبلیغات گستردهه و افشاگری‌‌های زنان و دختران کاروان کربلا چه در سفر اسارت و چه پس از بازگشت به مدینه پاسداری از خون شهدا بود سخنان بانوان هم به صورت خطبه و هم گفتگوهای پراکنده به تناسب زمان و و مکان جلوه گر شد.

     

    2. نمایان شدن نقش زنان و مادران:

    در بسیاری از جنگ‌‌ها حضور تشویق‌‌آمیز زنان در جبهه به رزمندگان روحیه می‌‌بخشد در کربلا نیز مادران و همسران بعضی از شهدا این نقش را داشتند. و به تمام مادران تاریخ این درس را داده‌اند که درهنگام خطر برای دین چگونه می‌توان از آن دفاع کرد.

    3. پرستاری:

    رسیدگی به بیماران و مداوای مجروحان از اهداف دیگر بود مانند نقش حضرت زینب در پرستاری از امام سجاد علیه‌‌السّلام که در آن زمان حساس حمایت او از امام سجاد(ع) استمرار سلسله امامت را در پی داشت.

    4. عمق بخشیدن به بعد عاطفی:

    گریه‌‌ها و شیون‌‌ها، عزاداری بر شهداء تحریک عواطف مردم نسبت به ماجرای کربلا را عمق بخشیده و بر احساسات نیز تأثیر گذاشت و از این رهگذر ماندگارتر شد.

    5. ماموریت ویژه اهل بیت:

    از همه مهمتر ماموریت ویژه اهل بیت امام و مادران در این نهضت که امام از این ماموریت آگاه بود و به همین روی آنان را به همراه برد. (3)

     

    6- بی اثر سازی تبلیغات دشمن

    شام در زمان خلافت عمر فتح شد. اول كسى كه امارت و حكومت شام را در اسلام به او دادند، یزید بن ابوسفیان بود. یزید دو سال حكومت كرد و مرد. بعد از او حكومت این استان پرنعمت به برادر یزید، معاویة ابن ابوسفیان واگذار شد. معاویه بیست سال تمام در آنجا با كمال نفوذ و اقتدار حكومت كرد، حتى در زمان عمر كه زود به زود حكام عزل و نصب مى شدند و به كسى اجازه داده نمى شد كه چند سال حكومت یك نقطه را در دست داشته باشد و جاى خود را گرم كند، معاویه در مقر حكومت خویش ثابت ماند و كسى مزاحمش نشد. به قدرى جاى خود را محكم كرد كه بعدها به خیال خلافت افتاد. پس از بیست سال حكومت بعد از صحنه هاى خونینى كه به وجود آورد به آرزوى خود رسید و بیست سال دیگر به عنوان خلیفه مسلمین بر شام و سایر قسمتهاى قلمرو كشور وسیع اسلامى آن روز حكومت كرد.
    به این جهات، مردم شام از اولین روزى كه چشم به جهان اسلامى گشودند، در زیر دست امویان بزرگ شدند. و همچنانكه مى دانیم امویها از قدیم با هاشمیان خصومت داشتند. در دوران اسلام و با ظهور اسلام ، خصومت امویان با هاشمیان شدیدتر و قویتر شد و در آل على تمركز پیدا كرد بنابراین، مردم شام از اول كه نام اسلام را شنیدند و به دل سپردند، دشمنى آل على را نیز به دل سپردند. و روى تبلیغات سوء امویها دشمنى آل على را از اركان دین مى شمردند. این بود كه این خلق و خوى از آنها معروف بود. (داستان راستان جلد اول، نفثة المصدور، محدث قمى ، ص 4)

    معاویه در طى این مدت، نه تنها از نظر نظامى و سیاسى مردم شام را تحت سلطه خود قرار داد که از نظر فکرى و مذهبى نیز مردم آن منطقه را کور و کر و گمراه بار آورد تا آنچه او به اسم تعلیمات اسلام به آنان عرضه مى کند، بى هیچ اعتراضى بپذیرند. او مردم شام را به گونه اى پرورش داد که فاقد بصیرت و آگاهى دینى باشند و در برابر اراده و خواست او، بى چون و چرا تسلیم شوند. (محمد ابراهیم آیتى، بررسى تاریخ عاشورا، ص 47) اینها یک گروه بودند که نسبت به آل علی بغض داشتند.
    در ضمن به خاطر تبلیغات گمراه کننده بنی امیه، گروهی دیگر از مردم، گمان می کردند که سپاه امویان برای مقابله با عده ای خارجی عازم کربلا شده است، غافل از اینکه که در پس این دورغ بزرگ، چه جنایتی است و نمی دانستند که سپاهشان برای قتل فرزندان رسول خدا (ص) می روند. جریان صحبت پیرمردی از اهل شام با امام سجاد (ع) در هنگام عبور کاروان اسرا از شام، این موضوع را تأیید می کند.

    قضیه از این قرار بود که هنگام ورود خاندان نبوّت به شام، پیرمردى از مردم شام، به آنها نزدیك شد و گفت: «سپاس خدا را كه شما را كشت و نابود ساخت، و شهرها را از مردان شما آسوده كرد، و امیر مؤمنان یزید را بر شما مسلّط نمود.» امام سجّاد علیه السّلام فرمود: اى پیرمرد! آیا قرآن خوانده‏اى؟ پیرمرد گفت: آرى.

    امام سجّاد علیه السّلام فرمود: آیا معنى این آیه را فهمیده‏اى كه خداوند مى‏فرماید: «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى‏» ، «بگو اى پیامبر، من براى رسالت مزدى جز دوستى با خویشانم را از شما نمى‏خواهم.» (شورى/ 23) پیرمرد گفت: آرى خوانده‏ام.

    امام سجّاد علیه السّلام فرمود: «منظور از خویشان پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم در این آیه ما هستیم.» اى پیرمرد! آیا این آیه را خوانده‏اى؟ «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ، حقّ خویشان را ادا كن.» (اسراء/ 26) پیرمرد گفت: آرى خوانده‏ام.

    امام سجّاد علیه السّلام فرمود: «خویشان در این آیه ما هستیم.» اى پیرمرد آیا این آیه را خوانده‏اى؟ «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبى‏»، «بدانید از هر آنچه سود بردید یك پنجم آن مخصوص خدا و رسول و خویشان است.» (انفال/ 41). پیرمرد گفت: آرى خوانده‏ام.

    امام سجّاد علیه السّلام فرمود: «اى پیرمرد! خویشان در این آیه ما هستیم.» اى پیرمرد آیا این آیه را خوانده‏اى؟ «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیراً» ، «همانا خداوند خواسته است كه ناپاكى را از شما خاندان بر دارد و شما را پاك و پاكیزه گرداند.» (احزاب/ 33) پیرمرد گفت: آرى خوانده‏ام.

    امام سجّاد علیه السّلام فرمود: این آیه در شأن ما نازل شده است.

    در این هنگام پیرمرد در سكوت فرو رفت و از گفتار جسورانه خود پشیمان شد و گفت: «تو را به خدا شما همانید كه گفتید؟» (پیرمرد شامی گمان می کردند این اسرا خارجی هستند و اصلاً نمی دانست که سپاه بنی امیه فرزندان پیامبر خدا (ص) را کشته اند و با نهایت تعجب و حیرت می پرسد که تو را به خدا آیا واقعاً شما اهل بیت پیامبر خدا (ص) هستنسد؟) امام سجّاد علیه السّلام فرمود: آرى سوگند به خدا بدون تردید ما همان خاندانیم، به حقّ پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم ما همان خویشاوندان او هستیم.

    پیرمرد پس از شناخت آنها، گریه كرد و از شدّت ناراحتى، عمامه خود را از سر گرفت و بر زمین زد و دستهایش را به سوى آسمان بلند نموده و گفت: «خدایا! ما از دشمنان جنّى و انسى آل محمّد صلى اللَّه علیه و آله و سلم بیزاریم.» سپس به امام سجّاد علیه السّلام عرض كرد: «آیا توبه‏ام پذیرفته است؟» امام سجّاد علیه السّلام: آرى اگر توبه كنى، خداوند توبه‏ات را مى‏پذیرد و با ما خواهى بود.

    پیرمرد: «من توبه كردم.» این خبر به یزید رسید، یزید فرمان داد آن پیر را بكشید، جلّادان یزید او را به شهادت رساندند. (غم نامه كربلا، ص 194)

     

    در مجلس یزید نیز بعد از افشا گری های زینب کبری (س) مردى از شامیان به فاطمه دخت حسین علیه السّلام نظرى افكند و گفت: این، دخترك كیست؟ یزید علیه اللعنه گفت: این فاطمه دختر حسین، و آن هم زینب دختر على است.

    شامى گفت: حسین فرزند فاطمه و علىّ بن ابى طالب؟؟!! یزید گفت: آرى.

    شامى گفت: خدا لعنتت كند اى یزید، عترت پیامبر را مى‏كشى و ذرّیه‏اش را به اسارت مى‏گیرى؟ به خدا كه جز این گمانم نبود كه اینان از اسیران روم‏اند.

    یزید گفت: به خدا تو را به آنان ملحق مى‏كنم و فرمان داد تا گردنش زده شد.  (لهوف، ترجمه میر ابو طالبى، ص 189)

     

    در کوفه نیز همین مطلب مشهود است. امام زین العابدین علیه السّلام خطاب به مردم کوفه فرمود:

    «مردم! كسی كه مرا شناخته که شناخت، و آن كس كه مرا نشناخت خود را معرّفى مى‏كنم، من علىّ بن الحسین بن علىّ بن ابى طالبم، من فرزند مذبوح در كرانه شط فراتم بدون آن كه خونى یا ارثى از وى طلبكار باشند. من فرزند آنم كه هتك حریم حرمت وى شده، مال و نعمت وى به یغما رفته، عیالش به اسارت گرفته شده، من فرزند كسى هستم كه او را بگرفته كشتند و همین افتخار مرا بس.

    ملاحظه می شود که امام سجاد (ع) به معرفی خود پرداخته و برای مردم حقیقت خیانت و جنایت یزید را روشن می دارد.

    راوى گوید: (وقتی مردم فهمیدند که این اسرا، اهل بیت پیامبر خدا (ص) هستند،) از هر سو صداها بلند شد، در حالى كه به یك دیگر مى‏گفتند: هلاك شدید و نمى‏دانید؟ (لهوف، ترجمه میر ابو طالبى، ص 176)

     

    زینب كبرى سلام الله علیها نیز در خطبه ای که برای مردم كوفه ایراد کرد، در واقع به مردم فهماند که ما اهل بیت پیامبر خدا (ص) هستیم و شما کمر به قتل فرزندان رسول خدا (ص) بستید. فرمود: ‏

    «چگونه مى‏توانید خون‏زاده خاتم نبوّت و معدن رسالت و سیّد جوانان بهشت، و پناه نیكان، و فریادرس محرومان، و منار حجت بر شما و جریان بخش سنّت خود را بشویید …… واى بر شما اى كوفیان، آیا مى‏دانید كه چه جگرى از رسول اللَّه را پاره پاره كردید؟ و چه زنان گرامى از پیامبر را از پرده بیرون كشیدید، و چه خونى از پیامبر را ریخته، و چه حرمت او را دریدید؟! حقّا كه چه بلاها و سختى سیاه و ناگوارى را دامن زدید!»

    راوى گوید: به خدا سوگند، مردم را مى‏دیدم كه چون سرگشتگان مى‏گریستند و دستها را بر دهانهایشان نهاده بودند. پیر مردى را دیدم كه در كنارم ایستاده مى‏گریست و ریش وى از اشكش خیس شده بود و مى‏گفت: پدر و مادرم فدایتان، پیران شما بهترین پیران، جوانانتان بهترین جوانان و زنانتان بهترین زنان، و نسل شما بهترین نسلهایند، و هرگز خوار نگردیده كسى را توان برابرى با شما نیست. این دقیقاً بی اطلاعی مردم از جنایت بزرگ یزید را می رساند که آنها اصلاً اطلاع نداشتند که فرزندان پیامبر (ص) کشته شده اند و باورشان نمی شد که اینها اهل بیت رسول خدا (ص) هستند. (لهوف، ترجمه میر ابو طالبى، ص 170)

     بنابراین با حرکت منزل به منزل خاندان امام و خطبه ها و روشنگرى هاى امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س)، تحریفات چندین دهه بنى امیه (حتى در «شام» به عنوان مرکز خلافت دشمنان) بی اثر شد.

     7.افشاى ماهیت ستمگران حاکم

     برخی درباره شهادت حضرت علی اصغر (ع) شبهه افکنی می کنند که چرا امام حسین (ع) او را جلو برد که در نتیجه او را شهید کردند؟ این افراد باید توجه داشته باشند که بُعد دیگر علت حضور خاندان امام، نشان دادن چهره سفّاک، بى رحم و غیرانسانى یزید و حکومت وى بود. زیرا وقتی امام حسین (ع) درباره بی دینی و شرابخواری و ستم یزید سخن می گفت، مردم قبول نمی کردند. یکى از عوامل مؤثر در پذیرش پیام از سوى مردم و رساتر بودن تبلیغات از سوى پیام آوران، عنصر مظلومیت است. از این رو برخى از جناح ها، گروه ها و احزاب سیاسى هنگام تبلیغات براى نفوذ بیشتر در اذهان مردم و افکار عمومى، مظلوم نمایى مى کنند؛ چون انسان، فطرتاً از ظلم و ظالم بیزار و متنفر است، همچنان که مظلوم، محبوب و حداقل مورد توجه عواطف و احساسات مثبت مردم است.
    در حادثه کربلا، نه مظلوم نمایى؛ بلکه حقیقت مظلومیت با فداکارى اهل بیت آمیخته شد و آنان پیام سالار شهیدان و اصحاب را با عالى ترین صورت به همه مردم ابلاغ کردند؛ به گونه اى که امروز نیز صداى آنان، در وجدان بشریت به گوش مى رسد.
    خردسالان و زنان، که نه سلاح جنگى داشتند و نه توان رزم؛ ولى با قساوت بارترین شکل ممکن مورد ضرب و شتم و هتک حرمت و آزردگى عواطف و احساسات قرار گرفتند. طفل شش ماهه با لب هاى تشنه در کنار شط فرات جان داد؛ دخترک خردسال کنار پیکر خونین و قطعه قطعه پدر کتک خورد؛ خیمه هاى آنان به آتش کشیده شد و … حالا دیگر بر همه روشن شد که یزید چه جنایتکاری است. این عوامل در ابلاغ پیام و افشاى ماهیت حکومت یزید، کمتر از شهادت و جانبازى اصحاب نبود. «صداى العطش» طفلان امام حسین و قنداقه خونین على اصغر(ع) است که آن شمشیرزدن ها و خون هاى ریخته شده را زنده نگه داشته است.
    امام سجاد(ع) در شام همین که خواست دستگاه بنى امیه را رسوا کند، فرمود: پدرم امام حسین(ع) را با قطعه قطعه کردن، شهید کردند. همچون پرنده اى در قفس، پر و بال او را شکستند تا جان داد.
    امام سجاد(ع)  نفرمود: «پدرم را شهید کردند»، بلکه فرمود: اگر قصد کشتن دارید، چرا این گونه کشتید؟ چرا مثل پرنده بدنش را پاره پاره کردید؟ چرا کنار نهر آب، او را تشنه کشتید؟ چرا او را دفن نکردید؟ چرا به خیمه هاى او حمله کردید؟ چرا کودک شش ماهه او را شهید کردید؟ این کلمات به قدرى نزد افراد غیرقابل خدشه بود که شام را طوفانى کرد و جنبش فکرى و فرهنگى، علیه رژیم اموى به راه انداخت.
    یزید مى خواست با کشتن مردان و به اسارت کشیدن خاندان اهل بیت، همه حرکت ها را در نطفه خفه کند؛ به طورى که همگان از چنین سرنوشتى ترسان و بیمناک باشند و خود بر اریکه قدرت تکیه بزند. اما قیام با عزت امام و پیام رسانى افشاگرانه و مظلومانه خاندان او، هسته هاى ظلم ستیزى را براى خونخواهى امام حسین(ع) و از بین بردن بنى امیه در نقاط مختلف سرزمین هاى اسلامى به وجود آورد.

    8. جلوگیری از فاجعه

    بعید نبود که حکومتیان به عنوان لشکر فاتح به مکه یا مدینه حمله کنند و برای درس عبرت گرفتن به دیگران هر جنایت فجیعی را در باره زن و فرزند امام مرتکب شوند، همان گونه که در واقعه حرة(37) با اهل مدینه چنین کردند.

    9. دفاع از اسلام فارغ از جنسیت

    آموزش اینکه دفاع از کیان اسلام و دفاع از عقیده و آرمان زن و مرد نمی‏شناسد و هر کس در حد توان خود می‏تواند در این امر مهم شریک باشد.

    10. اعلام عدم قصد جنگ

    از علت هایی که امام خاندان خودش را با خود به کربلا برد، این است که با این کار می خواست اعلام کند که من قصد جنگ با کسی ندارم، چرا که اگر قصد جنگ داشتم با زنان و فرزندانم به میدان نمی آمدم

    پاورقی‌ها:

    1. مطهری، مرتضی، حماسه حسینی، چاپ صدرا، ج 3، ص 340.

    2. بررسی تاریخ عاشورا، ص 31، (مقدمه).

    3. مرکز مطالعات و پاسخ‌گویی به شبهات حوزه علمیه قم.

    منابع:

    http://sarallah.valiasr-aj.com

    www.farsnews.com

    https://old.aviny.com

    safine-nejat.mihanblog.com

    موضوعات: مطالب و مقالات علمی  لینک ثابت



    [سه شنبه 1396-07-04] [ 12:58:00 ب.ظ ]





      دانلود کتاب انسان 250ساله   ...

    کتاب انسان 250ساله حاصل مجموعه سخنان رهبر معظم انقلاب در مورد روند مبارزاتی اهل بیت علیهم السلام است که در حدود 300صفحه نگاشته شده است . دانلود کتاب انسان 250ساله

    موضوعات: احادیث و کلام بزرگان, مطالب و مقالات علمی  لینک ثابت



    [پنجشنبه 1395-09-25] [ 07:59:00 ب.ظ ]





      تاثير ياد خدا در ايجاد آرامش   ...


    دركتاب العين،كهنترين فرهنگنامة ادب عرب آمده است: ‘’الذّكر: الحفظ للشيء وتذكره وهو منّي علي ذكر'’- ‌ذكرنگاه داشتن چيزي وازآن يادكردن است،چنانچه گفته مي شود من به ياد او هستم_والذّكر: جري الشيءعلي لسانك تقول جري منه ذكر_ذكرعبارتست از جاري شدن چيزي بر زبان انسان چنانچه گفته مي شود يادي از او به ميان آمد_'’

    ذكر در اصطلاح:
    معناي جامع ذكر همان يادآوري به قلب وزبان است كه گاهي در برابر غفلت وگاهي در برابر نسيان به كار مي رود.
    غفلت به معني توجّه نداشتن به علم ونسيان به معناي زايل شدن معني از ذهن است.
    بعد از روشن شدن معناي ذكر خوب است به رابطه اين واژه با عوامل آرامش بپردازيم.
    قرآن يكي از عوامل آرامش را ‘’ذكر'’(ياد خدا)معرفي كرده است. چنانچه مي فرمايد:
    «الّذين آمنوا وتطمئنّ قلوبهم بذكر الله الا بذكر الله تطمئنّ القلوب» «آنها (كساني كه به خدا برمي گردند)كساني هستند كه ايمان آورده اند، ودلهايشان به ياد خدا مطمئن (وآرام) است،آگاه باشيد،تنها با ياد خدا دلها آرامش مي يابد»
    اطمينان به معني آرامش وقرار گرفتن است ودل مطمئن، همان نفس مطمئنّه است كه در آية:
    (يا ايّتها النفس المطمئنّه ارجعي الي ربك راضيه مرضيه فادخلي في عبادي واد خلي جنّتي) آمده است كه پاداش كسي كه با ياد خدا به اين مقام (اطمينان) رسيده، درآمدن در سلك بندگان خدا وورود به بهشت است.

    آرامش

    مراد از(ذكرالله) ياد خدا، مطلق توجّه انسان به خداست. درتزاحم زندگي وانبوهي كارها وتنگناههاي موجود ودر اضطرابي كه بسياري ازمردم را نابود مي كند دل آرامي، با ياد خدا آرامش مي گيرد. ازاين رو سزاوار است كه دشواريهاي دروني خود را به ذكر خداوند چاره كنيم. زيرا برترين چاره اي كه مي توان از آن بهره برد به ويژه در زمان ما كه روزگار اضطرابات وهيجانها ودر گيريهاست واتعمار شرق وغرب آن را دامن مي زند. ياد خدا تنها به ذكر زباني نيست اگرچه يكي از مصاديق روشن ياد خداست. زيرا آنچه مهم است به ياد خدا بودن در تمام حالات خصو صا در وقت گناه است.
    ” بركات ياد خدا: 1- يادنعمتهاي خدا عامل شكر است 2- . يادقدرت او سبب توكّل بر اوست 3- ياد الطاف او ماية محبّت است 4- ياد قهر و خشم او عامل خوف (ترس)از اوست 5- ياد عظمت وبزرگي او سبب خشيّت در مقابل اوست 6- ياد علم اوبه پنهان و آشكار ماية حيا و پاكدامني ماست7- ياد عفو وكرم او ماية اميد وتوبه است8- ياد عدل او عامل تقوي وپرهيزگاري است”

    درمعراج السعاده درباره ذكر حقيقي آمده است كه:
    «ذكر حقيقي عبارتست از ياد نمودن خدا در دل وچون زبان هم به موافقت دل حركت كند نور علي نور است واما مجرد ذكر زبان اگر چه هر گاه به قصد قربت وثواب باشد فايده بسيار برآن مترتب است اما اثر انس ومحبّت وياد خدا در دل حاصل نمي شود.» پس ذكرحقيقي ذكري است كه در دل به ياد خدا بودن را همراهي كردن واگرفقط بازبان خدا را ياد كنيم ولي دردل از ياداو غافل باشيم، اين نوع ذكر، ذكر حقيقي وتأثير گذار به حساب نمي آيد ولذا قطعا ذكري كه لقلقه زبان باشد اثر آرامش بخشي هم نخواهد داشت.

    به هر حال قرآن يكي از عوامل آرامش را ذكر معرفي مي كند. وآن ذكري مي تواند عامل آرامش باشد، كه ذكر حقيقي (ذكر قلبي)باشد. ذكرقلبي است كه روح همة عبادتهاي عمليّة مي باشد.
    پس اگر انسان در اكثر اوقات به دل متوجّه خداي متعال باشد وبه زبان بر اذكاري كه از طريق شرع رسيده، مداومت كند انس بهحق پيدا مي كند وكسي كه با خداوند انس گرفته باشد به آرامش واقعي رسيده است. چرا كه خداوند بهترين وامنيّت بخش ترين موجود مي باشد. وكسي نيست كه بتواند مقابله با قدرت الهي را داشته باشد. پس به حق بايد گفت كه كسي به ّرامش واقعي خواهد رسيدكه با خدا مأنوس باشد. بهترين راه انس به خدا،ياد اوست. وبهترين نوع ياد خداوند هم (نماز)است. چرا كه فرمود: ‘’اقم الصلوه لذكري'’ (نماز را براي ياد من به پا دار)

    منبع:

     

    موضوعات: مطالب و مقالات علمی, اخلاقی  لینک ثابت



    [چهارشنبه 1395-07-28] [ 11:29:00 ب.ظ ]





      گریه جانسوز علاّمه بحرالعلوم براي يل ام البنين   ...

    فقیه بزرگ، مرحوم حضرت آیت اللَّه العظمی علاّمه سید محمد مهدی طباطبایی معروف به بحرالعلوم، از علمای برجسته قرن سیزدهم بود که به سال 1212ه.ق در عصر قاجار در نجف اشرف رحلت کرد و در همانجا به خاک سپرده شد.

    در عصر این عالم ربّانی گوشه هایی از حرم مطهر حضرت ابوالفضل علیه السلام ویران شده بود و نیاز به نوسازی داشت، او از این ویرانی اطلاع یافت، با یک نفر معمار به دیدار سرداب مرقد رفتند تا از نزدیک در مورد تعمیر با معمار صحبت کنند. در این بین، معمار نگاهی به قبر و نگاهی به علاّمه کرد و پرسید: آقا اجازه می فرمایید از شما سؤال کنم؟

    علاّمه فرمود: بپرس.

    معمار گفت:

    ما تاکنون خوانده و شنیده بودیم که حضرت عبّاس علیهالسلام قامتی بلند داشت، بنابراین باید قبر آن حضرت، طول بیشتری داشته باشد، ولی من می بینم صورت قبر کوچک است، آیا شنیده های من دروغ است و یا کوچکی قبر علّت دیگری دارد؟

    علاّمه به جای پاسخ، سر به دیوار نهاد و گریه شدید کرد. گریه طولانی و جانسوز او، معمار را نگران ساخت و عرض کرد: آقای من چرا منقلب و گریان شدی، مگر من چه گفتم؟

    علاّمه فرمود: شنیده های تو درست است، همان گونه که گفتی حضرت عبّاس علیه السلام قامتی بلند و رشید داشت،

    ولی سؤال تو مرا به یاد مصائب جانکاه حضرت عبّاس علیه السلام انداخت،

    زیرا به قدری پیکر مطهرش، آماج تیر و شمشیر و نیزه قرار گرفت که به قطعاتی تبدیل شد.

    آیا تو انتظار داری بدن حضرت عبّاس علیه السلام (با دست ها و سربریده و اعضای قطع شده) قبری بزرگ تر از این قبر داشته باشد؟!

    برگرفته از كتاب اميد حرم نوشته ابوالقاسم حميدي،قم،جمكران،1388

    موضوعات: مناسبت ها, احادیث و کلام بزرگان, مطالب و مقالات علمی  لینک ثابت



    [سه شنبه 1395-07-20] [ 10:00:00 ق.ظ ]





      عظمت و مهر عباس (عليه السلام) در قلب امام حسين(عليه السلام)   ...

    امام حسین علیه السلام در شأن حضرت عبّاس علیه السلام گفتار متعددی دارد، که از آن جمله به دو نکته اشاره می کنیم:

    الف - در عصر تاسوعا، امام حسین علیه السلام به حضرت عبّاس علیه السلام فرمود:

    «ارْکَبْ بِنَفْسِی اَنْتَ تَلْقاهُمْ وَ اسْئَلْهُمْ عَمَّا جائَهُمْ؛ برادرم! جانم به قربانت، سوار بر اسب شو و نزد دشمن برو و از آنان بپرس برای چه به اینجا آمده اند؟(1)

    در این عبارت، امام حسین علیه السلام با عالی ترین تعبیر(فدایت شوم) محبّت خود را به حضرت عبّاس علیه السلام ابراز می دارد و با چنین تعبیری که بیانگر اوج عظمت مقام حضرت عبّاس علیه السلام است، او را ستوده است.(2)

    ب - هنگامی که امام حسین علیه السلام کنار نهر علقمه به بالین حضرت عبّاس علیه السلام آمد، خطاب به او فرمود:

    «جَزاک اللَّه خَیراً یا أَخِی، لَقَدْ جاهدتَ فِی اللَّه حَقَّ جِهادِهِ؛

    برادرم! خداوند پاداش نیک به تو بدهد، تو در راه خدا به طور کامل جهاد کردی».(3)


    ج)هنگامى که عباس علیه‌السلام شهید شد امام حسین علیه‌السلام فرمود: «الْانَ إِنْکَسَرَ ظَهْری وَقَلَّتْ حِیلَتی» اینک کمرم شکست و راه چاره بر من محدود شد.

    ——————————

    22) ارشاد مفید، ج 2، ص 92؛ روضه الواعظین، ص 157؛ تاریخ طبری، ج 6، ص 137. در بعضی از عبارات: حتی تسألهم عمّا جائهم، آمده است.

    23) پرچمدار نینوا، محمّدی اشتهاردی، ص 47.

    24) تذکره الشهداء، ص 270.

    موضوعات: مناسبت ها, احادیث و کلام بزرگان, مطالب و مقالات علمی  لینک ثابت



     [ 06:33:00 ق.ظ ]





      سید ابراهیم! آیا تو در کربلا بودی که بدانی روز عاشورا با من چه کردند؟   ...

    واعظ محترم و بزرگوار، مرحوم حاج سید مرتضی برقعی (که از وعّاظ مشهور قم بود و در کتب معروف تاریخ و مقتل و …زیاد تحقیق کرده بود) در بیت مراجع عظام منبر می رفت. در یکی از منبرهای خود چنین نقل کرد: هنگامی که دست های حضرت ابوالفضل علیه السلام را قطع کردند، تیری به چشم مبارک آن بزرگوار اصابت کرد، چون دست نداشت زانوهای خود را بالا آورد تا با زانو تیر را از چشم مبارک بیرون آورد. چون خم شد، ظالمی عمود آهنین به فرق آن حضرت زد، که با صورت به زمین افتاد.

    تأیید این مطلب، خوابی است که مرحوم سید محمّد ابراهیم قزوینی (متوفی سال 1360 هجری قمری) دیده بودند. ایشان در صحن حضرت ابوالفضل علیه السلام امام جماعت بودند و مرحوم آقا شیخ محمّد علی خراسانی (متوفی سال 1383 ه.ق) که واعظی بی نظیر بود، بعد از ایشان منبر می رفت. یک شب مرحوم واعظ خراسانی، مصیبت حضرت ابوالفضل علیه السلام را خوانده و از اصابت تیر به چشم مقدّس آن بزرگوار یاد کرده بود.

    مرحوم قزوینی که سخت متأثر شده و بسیار گریه کرده بود، به ایشان گفته بود: چنین مصیبت های سختی را که سند ندارد چرا می خوانید؟

    شب در عالم رؤیا به محضر حضرت ابوالفضل علیه السلام مشرّف شده بود.آقا خطاب به ایشان فرموده بودند:

    سید ابراهیم! آیا تو در کربلا بودی که بدانی روز عاشورا با من چه کردند؟

    پس از آنکه دو دستم از بدن جدا گردید، سپاه دشمن مرا تیرباران کردند، در این زمان تیری به چشم من خورد (و شاید فرموده بود به چشم راست من) هرچه سر را تکان دادم که تیر بیرون بیاید، بیرون نیامد و عمامه از سرم افتاد، زانوها را بالا آوردم و خم شدم که به وسیله زانو، تیر را از چشم بیرون بکشم ولی دشمن با عمود آهنین بر سرم زد.

    برگرفته شده از كتاب اميد حرم، ابوالقاسم حميدي،قم ، انتشارات جمكران،1388.

     

    موضوعات: بدون موضوع, جالب ترین ها, مناسبت ها, احادیث و کلام بزرگان, مطالب و مقالات علمی  لینک ثابت



    [شنبه 1395-07-17] [ 07:44:00 ب.ظ ]





      پرتوی از مقام ارجمند امّ البنین علیها السلام   ...

    امّ البنین علیها السلام از بانوان پاک سرشت، مهربان، دلاور و با معرفت بود. هنگامی که به خانه حضرت علی علیه السلام آمد، فاطمه ثانی برای فرزندان حضرت زهراعلیها السلام بود و آنان را بر فرزندان خود مقدّم می داشت.

     مطابق نقل بعضی: روزی به همسرش علی علیه السلام عرض کرد: از این به بعد مرا فاطمه صدا نزن؛ زیرا وقتی که مرا با این نام صدا می زنی، فرزندان حضرت زهراعلیها السلام به یاد مادرشان می افتند و مصایب حضرت زهراعلیها السلام به خاطرشان می آید و رنجیده خاطر می گردند.

    آری امّ البنین از چنین روحیه عالی برخوردار بود و افتخار می کرد که در خانه سرور انسان ها، حضرت علی علیه السلام به خدمتگزاری فرزندان حضرت زهراعلیها السلام اشتغال دارد و مادر دوّمی برای آنان است. آنان نیز به امّ البنین احترام شایانی می نمودند و همچون مادر، او را دوست داشتند.

    عالم ربّانی، زین الدین، معروف به شهید ثانی (متوفی 965 ه.ق) می نویسد:

    امّ البنین علیها السلام از بانوان با معرفت و پرفضیلت بود، نسبت به خاندان نبوّت، محبّت و دلبستگی خالص و شدید داشت و خود را وقف خدمت به آنان نموده بود. خاندان نبوّت نیز برای او جایگاه والایی قائل بودند و به او احترام مخصوصی می گذاشتند. در روزهای عید، به احترام او به محضرش می رفتند و ادای احترام می کردند و حضرت زینب علیها السلام شریک نهضت حسینی پس از بازگشت از سفر کربلا به مدینه، به محضر او رفت و شهادت فرزندانش را به او تسلیت گفت.

     امّ البنین علیها السلام به قدری با ایمان و با معرفت بود پس از آنکه خبر شهادت چهار پسرش در کربلا، به او که در مدینه بود، رسید به مسجد آمد. وقتی که بشیر از شهادت فرزندان او خبر می داد گفت:

    ای بشیر! از امام حسین علیه السلام به من خبر بده، همه فرزندانم و همه آنچه در زیر آسمان کبود است به فدای امام حسین علیه السلام باشند.

    وقتی که بشیر خبر شهادت امام حسین علیه السلام را اعلام کرد، آنگاه امّ البنین علیها السلام در حالی که بسیار منقلب شده بود، گفت:

    «قَدْ فَطَّعْتَ نِیاطَ قَلْبِی؛ ای بشیر! با این خبر بندهای دلم را پاره پاره کردی».

    نیز روایت شده: هنگامی که بازماندگان کربلا به مدینه بازگشتند، حضرت امّ البنین علیها السلام با حضرت زینب علیها السلام ملاقات کرد و احوال پسرانش را از او پرسید، حضرت زینب علیها السلام فرمود: همه آنان کشته شدند.

    امّ البنین علیها السلام عرض کرد: جان همه به فدای حسین علیه السلام از حسین علیه السلام چه خبر؟

    زینب علیها السلام فرمود: حسین علیه السلام را با لب تشنه کشتند.

     امّ البنین علیها السلام تا این سخن را شنید، آن چنان دگرگون شد که بی اختیار دست هایش را بلند کرد و بر سرش کوبید و چندین بار فریاد زد:

    وا حسیناه! وای حسین جان.

    برگرفته شده از كتاب اميد حرم، ابوالقاسم حميدي،قم ، انتشارات جمكران،1388.

    موضوعات: مناسبت ها, مطالب و مقالات علمی  لینک ثابت



     [ 07:32:00 ب.ظ ]





      علم حضرت زینب(سلام الله علیها)   ...

    اما درباره دانش زینب کبری (س) ، امام  علی(ع) درباره حضرت زهرا (س) و دانش آن حضرت یک نظر دارند ، و وجود مبارک زین العابدین (ع) هم درباره عمه شان حضرت زینب کبری (س) ، از نظر دانش و بینش ، یک نظر دارند .

    امام باقر (ع) می فرماید : این که اسم مادر ما را «فاطمه» گذاشتند ، بی علت ، بی جهت ، بی سبب و بی دلیل نبوده است .

    علت آن این است که پروردگار عالم در دنیای معنا به مادر ما خطاب کرده : «فَطَمْتُکَ بِالْعِلْمِ». «فطم» ؛ یعنی قطع کردن ، جدا کردن . لغت «فطم» ، به معنای بریدن است . معنای حدیث چنین می شود : فاطمه (س) را فاطمه می گویند ، به علت این که خدا به او فرمود : من با پرکردن تو از علم خودم ، تو را و قلبت را از علوم همۀ زمینیان بریدم و نگذاشتم تو در دانش و بینش ، نیازمند علوم بشری بشوی .و دانش زهرا (س) دانشی الهی است .

    کنار بازار کوفه ، وقتی زینب کبری (س) خطبه خواندند و حادثه کربلا را تحلیل کردند و مردم را به آن گناه بی نظیرشان آگاه کردند ، زین العابدین (ع) کنار محمل عمه خود ، خدا را شکر کردند و فرمودند : عمه جان ! من پروردگار عالم را شکر می کنم و سپاسش را می گویم که الحمدلله تو تعلیم دیده بدون معلّم بشری هستی ،

    بر گرفته و دیده شده از کتاب نگاهی به مقام حضرت زینب (س) نوشته آقای شیخ حسین انصاریان،: قم دارالعرفان 1388،ص12


    صفحات: 1 · 2

    موضوعات: مطالب و مقالات علمی  لینک ثابت



    [دوشنبه 1395-07-12] [ 07:07:00 ب.ظ ]





      هرچشمی که بر این دختر گریه کند....   ...

    وقتی زینب به دنیا آمد ، قنداق مبارکش را که به دست رسول خدا (ص) دادند ، در اولین باری که پیغمبر (ص) به او نظر انداخت ،فرمودند :

    “هر چشمی در این دنیا برای این دخترگریه کند ، ارزش گریه او ، مساوی با گریه بر حسن و حسین(ع) است ؛”

     یعنی یک قطره اشک برای زینب کبری (س) ، مساوی است با گریه کردن بر دو امام معصوم(ع) . نفرمودند ، ثواب گریه بر این دختر ، مساوی گریه بر ابا عبدالله (ع) است ، بلکه فرمودند گریه بر او ، مساوی است با گریه بر دو امام معصوم (ع) ؛ یعنی اگر در قیامت ، گریه بر حضرت مجتبی (ع) که درباره آن پیغمبر (ص) فرمود : هر کس برای حسن من گریه کند ، قیامت که همۀ چشم ها گریان است ، چشم او گریان نخواهد بود ، و گریه بر ابا عبدالله (ع) که سبب شفاعت ، رحمت و مغفرت است ،

    این دو گریه را اگر در یک کفۀ ترازو بگذارند و گریه بر زینب کبری (س) را در یک کفۀ دیگر ، با هم مساوی می شود .


    بر گرفته و دیده شده از کتاب نگاهی به مقام حضرت زینب (س) نوشته آقای شیخ حسین انصاریان

    موضوعات: مناسبت ها, احادیث و کلام بزرگان, مطالب و مقالات علمی  لینک ثابت



     [ 07:00:00 ب.ظ ]






      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    " هر گاه دلم رفت تا محبت کسی را به دل بگیرد، تو او را خراب کردی، خدایا، به هر که و به هرچه دل بستم، تو دلم را شکستی، عشق هر کسی را که به دل گرفتم، تو قرار از من گرفتی، هر کجا خواستم دل مضطرب و دردمندم را آرامش دهم، در سایه امیدی، و به خاطر آرزویی، برای دلم امنیتی به وجود آورم، تو یکباره همه را برهم زدی، و در طوفان های وحشتزای حوادث رهایم کردی، تا هیچ آرزویی در دل نپرورم و هیچ خیری نداشته باشم و هیچ وقت آرامش و امنیتی در دل خود احساس نکنم... تو این چنین کردی تا به غیر از تو محبوبی نگیرم و به جز تو آرزویی نداشته باشم و جز تو به چیزی یا به کسی امید نبندم و جز در سایه توکل به تو، آرامش و امنیت احساس نکنم... خدایا ترا بر همه این نعمتها شکر می کنم."