مصباح الهدی
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   
فروردین 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31





center>من کالای ایرانی میخرم



حرف دل

" هر گاه دلم رفت تا محبت کسی را به دل بگیرد، تو او را خراب کردی، خدایا، به هر که و به هرچه دل بستم، تو دلم را شکستی، عشق هر کسی را که به دل گرفتم، تو قرار از من گرفتی، هر کجا خواستم دل مضطرب و دردمندم را آرامش دهم، در سایه امیدی، و به خاطر آرزویی، برای دلم امنیتی به وجود آورم، تو یکباره همه را برهم زدی، و در طوفان های وحشتزای حوادث رهایم کردی، تا هیچ آرزویی در دل نپرورم و هیچ خیری نداشته باشم و هیچ وقت آرامش و امنیتی در دل خود احساس نکنم... تو این چنین کردی تا به غیر از تو محبوبی نگیرم و به جز تو آرزویی نداشته باشم و جز تو به چیزی یا به کسی امید نبندم و جز در سایه توکل به تو، آرامش و امنیت احساس نکنم... خدایا ترا بر همه این نعمتها شکر می کنم."





کاربران آنلاین

  • سعید رضایی


  • Online User




    موتور جستجوی امین





    مطالب پر بیننده وبلاگ

  • دانلود کتاب شرح اسم( زندگینامه مقام معظم رهبری)
  • دعای تحویل سال نو( عربی، ترجمه فارسی ، سند ، صوت، اعمال، نظر مراجع)
  • دل نوشته ای برای مسافران جا مانده از اربعین
  • سه وظیفه اصلی طلاب از نگاه مقام معظم رهبری
  • کتاب خاطرات سفیر(توصیه شده به دختران جوان از طرف مقام معظم رهبری)
  • تصاویر شاد، زیبا و متحرک ویژه میلاد حضرت فاطمه معصومه(ع)
  • ناگهان بانگی برآمد ...خواجه مرد.!!!
  • به هرکه دل بستم تو شکستی....
  • دلتنگ روزهای خوب صبوری
  • حکایت عجیب و تکراری ته تغاری بودن
  • دریا به رود خانه رو نزند....
  • استغاثه و استعانت و توسل به حضرت ابوالفضل العباس (علیه السلام ) در روز میلاد آن حضرت
  • دخترانگی کن...(نامه ای به دخترم)
  • شهیده باختر بیگلری ،اولین شهید زن انقلاب،دلاوری از عشایرفارس
  • بزرگداشت شيخ اجل سعدي شيرازي و هفته شيراز
  • اعمال ماه مبارک رجب(روز اول و نیمه رجب و آخر ماه رجب)
  • می تراود مهتاب..
  • شهید حسین خرازی، شهیدی از دیار غیرت
  • دلنوشته ی بارانی
  • هرگز مرا نشناختی...
  • غدیر در کلام فواطم(علیهما السلام)
  • شعری زیبا در مورد مادر
  • نبض ازدواج را بگیرید...!!!
  • با ساعت دلم ....
  • حواست به شریک زندگیت باشه!
  • زنان چهره شهر را تغییر می دهند!!
  • صفر به خیر نگذشت
  • شرمنده ی نگاه تشنه
  • ارتباط و وابستگی روز بعثت و عید غدیر
  • سوم خرداد سالروز آزادی خرمشهر ایران
  • شب شهادت امام رضا (علیه السلام)
  • وزیر یا قاتل ؟ عزتمند یا ذلیل؟؟
  • روزگار عجیبی است ...
  • غدير در آيات قرآنى
  • بوی بهار و بوی مرگ
  • 7 تیر یا هفت تیر؟!
  • زنگ خطر... آخوند باید ساده زندگی کند!!!
  • ال جی، سامسونگ و دیگران
  • مناجات با خدای بخشنده بخشایشگر
  • دیوار نژاد پرستی اسرائیل
  • شب اول محرم
  • جون بن حوی غلام شهید امام حسین(علیه السلام)
  • امام رئوف
  • عادت نکن...
  • حکم نماز و وضو با ناخن مصنوعی




  • کپی آزاده به شرط ذکر منبع :))



      محمد عروس ...!!!   ...

    «محمد باقريان» معروف به «محمد عروس» يكي از مبارزان سياسي قبل از انقلاب


    يكي از كساني كه تقريبا هميشه با دايي سيد حبيب جفت و جور و رفيق چهار دانگش بود، آقا «محمد باقريان» بود.

    محمد عروس

    اين آدم از بس خوش قواره و خوش رخ بود، تو محل معروف بود به «محمد عروس». وقتي از كوچه‌ي ما رد مي‌شد، مي‌ايستاديم و بازوها، سركول و سينه‌ي ستبر و هيكل ورزشكاري‌اش را تماشا مي‌كرديم.

    چشم‌هاي درشت، موهاي فرفري و طرز راه رفتنش كه خيلي با وقار و با ابهت بود، با قدم‌هاي سنگين، چشم همه را مي‌گرفت. او هميشه با دايي حبيب به مسجد و هيئت مي‌رفت و هر وقت مرا مي‌ديد، با مهرباني نگاهم مي‌كرد. آخر من خيلي زود پام به كوچه واشد. از صبح، يا مشغول تيله‌بازي و منچ و مار و پله بودم، يا گل يا پوچ و گل كوچك. براي همين، آمار همه‌ي رفت و آمدها و اتفاقات و برو و بياها و دعواهاي محلي و خانوادگي را داشتم و به نوعي اخبار دست اول، تو دستم بود.

    آن قدر سرمان شلوغ مي‌شد كه نمي‌فهميديم چطور روزمان شب شده. شب‌ها هم بيشتر قصه‌ي هيئت و مسجد بود. هيئت در كنار آموزش ديني و اخلاقي باعث شد كه رفقاي زيادي پيدا كنم و با بچه‌هاي ديگر آشنا شوم. در كنار همه‌ي اين‌ها، جنگ و دعواهاي رفاقتي و رو كم كني و جلوي گنده‌لات‌ها ايستادن هم جزء برنامه‌مان بود. هواي رفيق را داشتن و پشت پا نزدن به رفاقت هم حرف اول را مي‌زد.

    از جمله حوادثي كه در كوچه برام اتفاق افتاد، اين بود كه خرداد سال 1342 چله‌ي تابستان، زير آفتاب داغ، با يك عرق گير داشتيم فوتبال بازي مي‌كرديم. از جايي كه بازي مي‌كرديم، يعني از سر خيابان انبار گندم، ميدان (امين‌السلطان) بار فروش‌ها پيدا بود. كاميون‌ها و گاري‌ها را قشنگ مي‌ديديم كه ميوه و سبزي جابه‌جا مي‌كنند. شاگرد بار فروش‌ها صبح تا شب حنجره پاره مي‌كردند براي جلب مشتري. همين طور كه اين به آن و آن به اين پاس مي‌داديم و شوت مي‌كرديم، يك عده چوب به دست، عربده‌كشان از ميدان بار فروش‌ها ريختند بيرون! چوب‌هايشان به كلفتي دسته بيل بود. يقين، از خيابان صاحب جمع خريده بودند.

    اين يك عده، به حمايت از آقاي خميني شعار مي‌دادند «خميني عزيزم، بگو تا خون بريزم» يا «يا مرگ يا خميني»، و آن عده‌ي ديگر كه در ميدان به تماشا نشسته بودند، تير مي‌كردند(تحريك و تشويق مي كردند).

    جمعي، از ميدان آمدند بيرون و رفتند طرف ميدان شاه. چند دقيقه‌ي بعد، ماشين شهرباني آمد و آژان‌ها ريختند و زد و خورد و تيراندازي شد. ما فقط ماتمان برده بود و تماشا مي‌كرديم.

    مي‌ترسيديم جلو برويم.آن روز، وسط جمعيت، محمد عروس را ديدم كه مي‌دود و شعار مي‌دهد.


    چند روز بعد، از دايي سيد حبيب شنفتم كه آژان‌ها، محمد عروس و چند تا از سركرده‌هاي شورشي‌ها را گرفته‌اند و به زندان انداخته‌اند. من در آن ماجرا براي اولين بار اسم «آقاي خميني» را شنيدم. قيام خرداد 1342 برضد شاه، از آن جا شروع شد براي همين، اسم ميدان شاه را «ميدان قيام» گذاشتند و به همين اسم ماند و شد مقدمه‌ي انقلاب اسلامي.

    اما حساسيت و علاقه‌اي كه به محمد آقاي عروس داشتم، باعث شد كه پي‌گير قصه‌ي آن روز بشوم و دوستي و رفاقت ريشه‌داري بين من و محمد آقا پا بگيرد. براي همين، طالبم كه بقيه‌ي ماجرا محمد عروس را همين جا بگويم.

    سال 56، از طريق دايي سيد حبيب خبردار شدم كه محمد عروس بعد از سيزده سال، از زندان آزاد شده، چون خيلي تو نخ محمد آقا بودم، يك روز به ديدنش رفتم. خصوصا در آن روزها، بحث مبارزه با شاه داغ بود و آدم‌هايي مثل محمد عروس كه صابون زندان شاه به تن شان خورده بود، حرف‌هاي زيادي براي گفتن داشتند. محمد آقا، مثل گذشته، خوش رخ، و خوش قواره بود، فقط كمي شكسته شده بود. چند ساعتي با هم گپ زديم و از اين در و آن در گفتيم.

    يكي از چيزهاي شنيدني كه محمد آقاي عروس برام گفت، اين بود: «وقتي در زندان بودم، چند روحاني رو هم به بند ما آوردند و دستگاه شاه چند چاقوكش و قداره بند سابقه‌دار را قاتي آن‌ها كرد تا باعث آزار و اذيت آن‌ها بشن. آن موقع در زندان، چاقوكش‌ها و سابقه‌دارها، رسم و رسوم خودشون رو داشتند و اگر كسي زرنگ‌بازي در مي‌آورد، خفت‌اش مي‌كردند. آن‌ها به ظاهر قانوني ساخته بودند كه دو كَس در جمع ما جايي ندارد: يكي آدم فروش، و يكي هاپولي، يعني كسي كه چشم به ناموس اين و آن دارد؛‌ اما خودشون هيچ يك از اين دو قانون رو رعايت نمي‌كردن.»

    ازش پرسيدم: «آن روز كه بار فروش‌ها از ميدون ريختن بيرون، خرداد 1342 بود و من با بچه‌ها تو كوچه بازي مي‌كردم. خيلي طالبم بدونم بعدش چي شد؟»

    محمد آقا درباره‌ي آن روز گفت:

    - بعد ازاين كه شهرباني و ساواك ريختن و ما رو كت بسته بردن به شهرباني، حاج اسماعيل رضايي، حاج حسين شمشاد، حسين كاردي، عباس كاردي، حاج آقا توسلي، حاج علي نوري، حاج علي حيدري و مرتضي طاهري هم قاتي ما بودن و دستگير شدن. همه‌ي آن‌ها، بار فروش‌هاي ميدان بودن و به خاطر آقاي خميني ريختن تو خيابون و به نفع او شعار دادند؛ اما سردم‌دار همه‌ي اين‌ها، «طيب» بود. چند ساعت بعد از دستگيري ما، طيب حاجي رضايي رو كت بسته آوردند و تو بند ما انداختن. وقتي ما رو به زندان باغ شاه بردند، طيب هم همراهون بود. من باهاش كاري نداشتم، چون هميشه دوروبرش يك مشت چاقوكش بود.

    خودش هم از بزن بهادرها و لات‌هاي تهران بود و طرف‌دار شاه؛ جوري كه وقتي فرح پهلوي بچه‌دار شد و پسر اول رضا پهلوي را به دنيا آورد، طيب كوچه و محل را چراغوني كرد. رو همين حساب تا طيب را ديدم، محلش نگذاشتم و پشتم را طرفش كردم. دستبند به دستش بود. سلام كرد و گفت: «محمد آقا ما رفيق نامرد نيستيم.»

    جوابش رو ندادم؛ اما مي‌دونستم كه ساواك از علاقه‌ي طيب به آقاي خميني سوء استفاده مي‌كند. آن زمان طيب با «شعبان» سرشاخ بود. هر دو يكه بزن جنوب شهر بودند و حرفشان خريدار داشت. شعبان ورزشكار بود و طرف‌دار شاه؛ طيب ميدان‌دار و بارفروش و دست و دل‌باز و خير و يتيم نواز. در حالي كه هميشه شنيده بوديم او طرف‌دار و فدايي شاهه، يهو ورق برگشت وطيب شد بر ضد شاه. حالا تو دل طيب چه حال واحوال و انقلابي پيدا شده بود، خدا مي‌دونه. سران مملكت جلسه گذاشتند كه با طيب زد و بند كنند و وادارش كنند كه بگه خميني به من پول داده تا بار فروش‌ها رو تير كنم. آن روز در دادگاه، طيب رو به سرهنگ نصيري گفت: «حرف‌هاي شما درست؛ اما ما تو قانون مشتي‌گري، با بچه‌ي حضرت زهرا (س)در نمي‌افتيم. من اين سيد رو نمي‌شناسم؛ اما با او در نمي‌افتم»

    عاقبت دادگاه شاه به اسماعيل حاج رضايي، طيب حاج رضايي، من و حاج علي نوري حكم اعدام داد و به برادران كاردي و شمشاد و بقيه ده تا پانزده سال زندان دادند.

    بعد از اعلام حكم، ما را به بند هامون منتقل كردند. نصف شب، مأمور شهرباني آمد و زد به در زندان و گفت:‌«محمد باقري، حاج علي نوري، اعلي حضرت، با يك درجه تخفيف، عفو ملوكانه به شما داده.»

    اينها رو گفتند تا طيب تو بزنه و از ترس اعدام حرفش رو پس بگيره و بگه آقاي خميني منو تحريك كرد؛ اما طيب كه تو يك سلول ديگه زنداني بود، بلند گفت: «اين حرف‌ها رو براي ننه‌ات بزن يك بار گفتم باز هم مي‌گم؛ من با بچه‌ي حضرت زهرا در نمي‌افتم»

    فردا شب صدايي از سلول طيب آمد. فهميدم دارن مي‌برندشان براي اعدام. وقتي مي‌رفتن طيب زد به ميله‌ي سلول من و گفت: «محمد آقا اگر يك روز خميني رو ديدي سلام منو بهش برسون و بگو؛ خيلي‌ها شما رو ديدند و خريدند؛ ما نديده شما رو خريديم.»

    نيم ساعت بعد صداي رگبار آمد و معلوم شد كه تيربارونشون كردن. طيب رسم مردانگي رو به جا آورد و عاقبت به خير شد. هنوز هم حيرون كار طيب هستم.

    محمد آقا هر وقت اين قصه را برايم مي‌گفت، به پهناي صورت اشك مي‌ريخت و مي‌گفت: «هر وقت ياد آن شب مي‌افتم، قلبم مي‌گيره. خيلي طيب رو اذيت كردن تا از شاه طلب بخشش كنه؛ اما خدا اگر بخواد كسي رو بخره، مي‌خره. اسم طيب و حاج اسماعيل رضايي تا قيامت موندگاره».
    آن روز من با دقت به حرف‌هاي محمد آقا گوش كردم و مدام در اين فكر بودم كه اين خميني كه بوده كه طيب حاضر شد جانش را براي او بدهد؟‌ حرف‌هاي بي‌نظير محمد آقا مرا مشتاق كرد. از آن به بعد بيشتر به ديدنش مي‌رفتم.

    محمد آقا براي اين انقلاب زياد زحمت كشيد. مرد زندان‌هاي قزل‌قلعه، بندرعباس و سيرجان كه جواني‌اش را در آنها گذرانده بود، بسيار مورد بي‌مهري قرارگرفت. بسياري از پرچم‌داران و مشتي‌هاي خرداد 42 كه به رحمت حق رفته‌اند، نامشان هم غريب است.

    سال 63، وقتي مجروح شدم محمد آقا به عيادتم آمد و خيلي به حقير لطف و محبت كرد. ايشان بسيار قانع بود و هرگز به رنج‌ها و سختي‌هايي كه كشيد و به زندان‌هايي كه رفت، ننازيد و سر كسي منت نگذاشت و نگفت كه همه‌ي اين انقلاب مال من است؛ چون چند سال زندان رفته‌ام. بسيار كم‌توقع و سر به زير و پاك سيرت بود.

    سال 72 آقاي رضا طلا از طرف آقاي رفسنجاني پيغام آورد كه آقاي رفسنجاني مي‌خواهد محمد عروس را ببيند. حقير روزي را براي اين ديدار با كمك رضا طلا هماهنگ كردم و محمد آقا را پيش آقاي رفسنجاني بردم. آقاي رفسنجاني وقتي محمد عروس را ديد، اشك در چشمانش حلقه زد و او را در آغوش گرفت و بسيار از ديدنش خوشحال شد. آن روز آقاي رفسنجاني گفت: «اين محمد آقا رو دست كم نگيريد. او مرد بزرگي است. در آن سال كه من و آقاي ناطق نوري و چند روحاني ديگر در زندان شاه اسير بوديم، شاه براي آزار و اذيت ما چندين چاقوكش و قداره‌بند رو به بند ما آورد تا باعث آزار اذيت ما بشن. آنجا محمد آقا مردانگي كرد و همه جا با ابهت و قواره و نفوذي كه داشت، جلوي قداره‌بندها ايستاد و نگذاشت مزاحمتي براي ما درست كنند. او به گردن ما حق داره»

    بعد رو به محمد آقا گفت: «الان كجا هستي و چه كار مي‌كني؟»
    محمد آقا گفت: «در ميدان تره‌بار حجره دارم».

    *حجره مال خودته؟

    -بله.

    گفتم: «نه آقا مستأجره»

    همان موقع آقاي رفسنجاني نامه‌اي نوشت و دستور داد كه به محمد آقا حجره بدهند تا كاسبي كند، اما از بي‌مرامي‌ اين روزگار، محمد آقا مجبور شد براي تهيه پول حجره‌، خانه‌اش را بفروشد. آن موقعي كه تماشاچيان صاحب كاخ شدند، همسر مومنه‌اش خانه به دوش شد. و دلش شكست. آن حجره را با هزار مصيبت به او دادند. عاقبت محمد آقا در سال 76 سكته كرد و يك سال زمين‌گير بود. در آن مدت هميشه به ديدنش مي‌رفتم تا اينكه فوت كرد. خدا رحمتش كند. بله، اين بازي روزگار است؛ اما «چنان زندگي كن تو اندر جهان/ كه چون مرده باشي نگويند مرد».

    منبع

    موضوعات: جالب ترین ها, انقلاب و شهدا  لینک ثابت



    [شنبه 1398-02-07] [ 10:13:00 ق.ظ ]





      تفاوت ايران قبل و بعد انقلاب (1) (سواد آموزي)   ...

     

    حتما شما هم اين جملات  را شنيده ايد كه

    انقلاب كرديم كه چي بشه

    اين همه شهيد داديم كه چي بشه

    آيا اين بود جامعه آرماني و آرمان شهر اسلامي….؟؟؟

    و …..

    از منشا و علت اينگونه حرف ها هم كه بگذريم كه گاهي از روي جهالت گاهي تظلم خواهي و گاهي دشمني و غرض ورزي و يا حتي لجاجت زده مي شود 

    اما به راستي ايران قبل و بعد انقلاب چه تفاوتي دارد ؟؟ شايد اگر به اين سوال جواب داده شود جملات بالايي خود به خود پاسخ داده شود. پس در اين پست تنها به يكي از اين تفاوت ها اشاره مي شود و انشالله در پست هاي بعدي ديگر تفاوت را بيان خواهيم كرد…

    *سواد آموزي در ايران قبل و بعد انقلاب

    برطبق آمار و اسنادي كه توسط ارگان هاي مربوطه ارائه شده است ميزان سواد آموزي حرفه اي  در ايران از سال 1346 تا 1356 به اين شرح بوده است .




    سال تحصیلی ۴۷–۱۳۴۶: ۳۰۵۳ نفر
    سال تحصیلی ۴۸–۱۳۴۷: ۷۱۷۹ نفر
    سال تحصیلی ۴۹–۱۳۴۸: ۱۰۴۶۳ نفر
    سال تحصیلی ۵۰–۱۳۴۹: ۵۴۰۷۷ نفر
    سال تحصیلی ۵۱–۱۳۵۰: ۳۳۶۰۰ نفر
    سال تحصیلی ۵۲–۱۳۵۱: ۱۷۱۱۳ نفر
    سال تحصیلی ۵۳–۱۳۵۲: ۲۴۰۹۵ نفر
    سال تحصیلی ۵۴–۱۳۵۳: ۳۰۸۱۱ نفر
    سال تحصیلی ۵۵–۱۳۵۴: ۵۲۷۶۱ نفر
    سال تحصیلی ۵۶–۱۳۵۵: ۶۷۷۸۰ نفر

    در حالي كه اين آمار در سالهاي ۵۷–۱۳۵۶ به بالاترین میزان یعنی ۷۰۶۲۷۱ نفر رسیده‌است.


     

    آمار نشان می‌دهد که همواره تعداد زنان تقریباً دو برابر تعداد مردان بوده‌است. این فرض وجود دارد که بی‌سوادان مرد به دلیل اشتغال و در نتیجه به خاطر کمبود وقت و خستگی مایل به تحصیل نباشند. البته باید توجه داشت که نرخ بی‌سوادی مردان معمول ۲۰ درصد کمتر از زنان بوده‌است. میزان متوسط قبولی در دوره‌های سوادآموزی طی سال‌های ۶۸–۱۳۵۸ برابر ۴۰ درصد بوده‌است. نکته جالب این که میزان قبولی زنان همواره از مردان بیشتر بوده‌است. حاصل فعالیت‌های سوادآموزی در طول سال‌های ۶۸–۱۳۵۸ نشان می‌دهد که جمعی بالغ بر ۹/۳ میلیون نفر به اخذ کارنامه قبولی از نهضت سوادآموزی شده‌اند.

     

     

    موضوعات: مناسبت ها, انقلاب و شهدا, دست نوشته های خودم  لینک ثابت



    [سه شنبه 1395-10-28] [ 06:00:00 ب.ظ ]





      معرفی کتاب عبد صالح   ...

     «عبد صالح خدا»؛ خاطرات رهبر معظم انقلاب از امام(ره)

    تسنيم/ انتشارات صهبا همزمان با سالروز رحلت امام (ره)، کتاب «عبد صالح خدا» شامل خاطرات رهبر معظم انقلاب از ايشان را منتشر کرده است.  سوي انتشارات صهبا همزمان با سالروز رحلت بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران منتشر شد.  

    متن محوري اين کتاب برگرفته از مصاحبه اختصاصي مرکز اسناد انقلاب اسلامي در سال 61 جهت ثبت زندگي‌نامه امام خميني با آيت‌الله خامنه‌اي است که با ديگر خاطرات ايشان از امام خميني تنظيم شده است.

    همچنين در اين کتاب شاهد تصاويري از دوران مبارزه حضرت امام خميني(ره) و همچنين گزارش‌هاي ساواک و شهرباني درباره فعاليت‌هاي مبارزاتي ايشان هستيم. همگي اين تصاوير و گزارش‌ها از جمله اسنادي است که از آرشيو مرکز اسناد انقلاب اسلامي استفاده شده است.  مطالب و اظهارنظرهاي نقل شده از رهبر انقلاب اسلامي در اين کتاب بر مبناي بخشي از مصاحبه‌هاي انجام گرفته ايشان است که پيش از اين به صورت کامل در دو کتاب «شرح اسم» و «مشهد از مقاومت تا پيروزي» و نيز سخنراني‌‌هاي سالانه رهبر معظم انقلاب اسلامي در ايام مختلف سال از جمله چهارده خرداد ماه و نيز ديدارهايشان با ستاد برگزاري مراسم ارتحال حضرت امام(ره) و نيز خاطرات نقل شده از ايشان در کتاب «مدح خورشيد» انتخاب شده است.

     اين کتاب با چنين محتوايي در دو بخش نهضت اسلامي و نظام اسلامي تنظيم شده است. در فصل اول مطالب طبق سير تاريخي مطالب با موضوعاتي مانند مقام علمي و تاثير اخلاقي، شروع دوران مبارزه، حادثه مدرسه فيضيه، واقعه 15 خرداد 42، حصر و تبعيد، مرحله جديد مبارزه، بازگشت به ايران و روزهاي آخر حيات رژيم را در برمي‌گيرد و در فصل دوم با عنوان نظام اسلامي  موضوعاتي مانند چهره رهبر و زمامدار، ايستادگي در مقابل دشمني‌ها، عطوفت امام، صدور انقلاب، مردمي بودن، زاهد و عارف بودن و… و. مورد توجه قرار گرفته است.  

    همچنين در اين اثر، سعي شده از ميان خاطراتي که معظم‌له در سخنراني‌هاي مختلف تکرار کرده‌اند، جزئيات تجميع شود و کنار هم قرار گيرد؛ از اين رو ممکن است براي يک خاطره، از دو يا سه منبع استفاده شده باشد.   در بخش‌هايي از اين کتاب ذيل موضوع «شروع مبارزه» مي‌خوانيم:  «بعد از گذشت حدود يک سال و نيم از فوت مرحوم آيت‌الله بروجردي، نهضت اسلامي شروع شد. در نيمه دوم سال 1341، بعد ديگري از ابعاد اين شخصيت آشکار شد و آن، هوشياري و تيز فهمي و توجه به نکاتي که غالباً به آن توجه نمي‌کردند، از يک طرف، و غيرت ديني از طرف ديگر بود.

     خيلي‌ها شنيدند که تصويب‌نامه دولت در آن زمان، قيد مسلمان بودن و سوگند به قرآن براي فرد منتخب را حذف کرده است؛ اما خيلي توجه نکردند که اين چقدر اهميت دارد؛ در عين حال خيلي اهميت داشت. دليل هم اين بود که با آنکه مجلس شوراي ملي آن زمان، مجلس فرمايشي بود، خودشان آن را تشکيل مي‌دادند و فقط نامزدهاي مورد قبول خودشان به آنجا مي‌رفتند، در واقع انتخاب مردم وجود نداشت و انتصاب بود؛ با وجود اين،

    آن رژيم جرأت نکرد آن مقررات مربوط به انجمن‌ها و اين مسئله اسلام را در وقتي که مجلس سر پا بود، مطرح کند. ترسيدند منعکس شود، گذاشتند در غياب مجلس. مجلس را در آن وقت منحل کرده بودند، مجلس نبود. در محيط دربسته‌ي آن را تصويب کردند. اين نشان مي‌داد که پشت سر اين قضيه، حرف‌هاي فراوان و مقاصد زيادي هست. اين را کسي نمي‌فهميد؛ اما امام اين را فهميد و ايستاد. غيرت ديني او، او را وادار کرد که در اين مسئله پيش‌قدم شود و مبارزه براي اين زاويه علي‌الظاهر کوچک ضد اسلامي را شروع کندو اين کار را هم کرد.

    آنجا ما چهره سياسي آقاي خميني را براي اول‌بار کشف کرديم. چيزي که در کار ايشان فوق‌العاده مهم بود، اين بود که معلوم مي‌شد که اين مرد، هم آگاهي سياسي دارد،

    هم گستاخي سياسي؛ و اين دو در کسي جمع نبود از علما و روحانيون. بودند کساني که گستاخي سياسي داشتند. از علما ما داشتيم افرادي که در زمان شدت اختناق، گستاخانه عليه دستگاه حرف مي‌زدند؛ اما دور از آگاهي سياسي، حرف‌هاي بي‌ضابطه، حرف‌هايي که هيچ کس هوشمندي را جلب نمي‌کند. من الان نمونه‌هايي از اين قبيل سراغ دارم که البته لزومي ندارداسمی از آنها ببرم.

    موضوعات: مناسبت ها, انقلاب و شهدا  لینک ثابت



    [جمعه 1395-03-14] [ 02:10:00 ب.ظ ]





      احیاگر روحیه اعتماد به نفس در مردم   ...

    پروفسور «ام - اس - اگوانی » ، متخصص امور ایران و رئیس دانشگاه جواهر لعل نهرو می گوید:

    «آیت الله خمینی تنها کسی بود که از سال 1342 تا رحلتش سازش نکرد. هیچ فرد دیگری در قرن حاضر قادر به ایجاد تغییراتی بنیادی در جامعه ایران همچون معظم له نبوده است.»

    وی در مقایسه دوران انقلاب با زمان شاه اظهار می دارد: «رژیم شاه از مردم و حمایتشان دور بود، اما آیت الله خمینی با جلب حمایت توده مردم پیروز شد و بعد از سالیان طولانی، آموزش های اسلامی را عملا وارد زندگی مردم کرد. و مهم ترین دستاورد ایشان احیاء احترام و اعتماد به نفس در مردم بود. او تنها رهبری است که توانست جنبش را بر اساس ایدئولوژی و مذهب بنیانگذاری کند که هیچ یک از رهبران انقلاب های جهان نتوانستند به آن دست یابند


    موضوعات: احادیث و کلام بزرگان, انقلاب و شهدا  لینک ثابت



    [دوشنبه 1394-11-19] [ 05:14:00 ب.ظ ]





      امام خمینی رحمه الله سازنده تاریخ معاصر   ...

     

    دکتر مصطفی ایوب، دانشمند مسلمان آمریکایی و مسؤول گروه مطالعات ادیان در دانشگاه تامبل آمریکا در مورد رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران می گوید:

    «بنده معتقدم که تاریخ، امام خمینی رحمه الله را به عنوان بزرگترین شخصیت جهانی قرن بیستم معرفی خواهد کرد، زیرا او فردی بود که هم نبوغ سیاسی و هم نبوغ دینی داشت.

    درست است که ولایت فقیه به عنوان یک مفهوم اسلامی شیعی از غیبت صغری همواره مورد بحث و بررسی بوده ولی امام خمینی رحمه الله به این مفهوم تفسیر دیگری دادند که امام معصوم علیه السلام از طریق علمایی که فقیه اند نقشی در حکومت دارد و آن علماء نایبان امام علیه السلام هستند و

    چنانچه در شخصی خصوصیاتی که امام عصر علیه السلام بیان کرده فراهم گردد، فقیه اول خواهد بود.

    بنده معتقدم که از جمله مهم ترین تاثیرات نهضت امام خمینی رحمه الله این بوده که حکومت در یک کشور بزرگ و با اهمیت اسلامی را از ماهیت لائیکی آن به ماهیت اسلامی و دینی مبدل ساخت و بدین ترتیب جمهوری اسلامی الگویی برای جنبش های اسلامی جهان گردید.»

    من بر این باورم که از لحاظ قدرت فکری، امام تنها یک فرد یا پدیده فردی نبود بلکه یکی از سازندگان تاریخ بود


    موضوعات: احادیث و کلام بزرگان, انقلاب و شهدا  لینک ثابت



     [ 05:08:00 ب.ظ ]





      فرهنگ شهادت و برخی کارکردهای آن   ...

    فرهنگ شهادت دارای آثار و کارکردهای متفاوت در زمینه های فردی ، اختماعی ، تربیتی ، فرهنگی ، عقیدتی و … است که با توجه به زمان و مکان و مناسبت های مختلف می باشد . این فرهنگ متأثر از زمان و مکان می باشد ولی هیچ گاه محدود و منحصر به زمان و مکان خاص و دوران ویزه نیست . به عبارت دیگر ، پدیده ای فرازمان است نه زمانبند . به این معنا که این فرهنگ منحصر به زمان جنگ و جهاد نیست ، بلکه در هر زمان و دوره ای کارکرد و آثار آن مخصوص به خود را دارد . هم چنان که در زمان صلح و ثبات نیز دارای تأثیرات و کارکرد های ویژه خود می باشد .


    اینک به برخی از کارکرد های این فرهنگ به صورت گذرا اشاره می شود :


    ۱- فدا کردن جان برای حفظ ارزشها
    در جامعه ای که پایبندی به ارزش ها به عنوان یک اصل و هدف مورد توجه آحاد ملت است در صورت به خطر افتادن این ارزش ها مردم حاضرند عزیزترین سرمایه خود یعنی جان خویش را در راه حفظ ارزش ها با توسل به سلاح شهادت فدا کنند . در چنین جامعه ای که فرهنگ شهادت و روحیه شهادت طلبی حکم فرما باشد افراد حاضرند جان خویش را در طبق اخلاص گذاشته و آن را در برابر مهم ترین و مقدس ترین هدف که حفظ ارزش ها است ، تقدیم کنند .


    ۲- عزت بخشیدن به افراد جامعه و زیر بار ذلت نرفتن
    شهادت تنها تأمین کننده عزّت برای یک ملّت می باشد و باعث می شود که مردم در مقابل تعرّض دشمنان و بیگانگان از خود استقامت و ایستادگی نشان دهند و با اقتدای به مولای خود حضرت امام حسین (ع) و با شعار « هیهات منّا الذلّه » نگذارند با تسلّط و غلبه دشمنان عزّت نفس آنان از بین برود . منطق شهید در روابط و مناسبات اجتماعی زیر بار ذلّت نرفتن و حفظ عزّت نفس است و تقویّت این روحیه در شهروندان سبب می شود تا روابط حاکم بر آن مبتنی بر حفظ عزّت نفس و مناعت طبع استوار باشد .


    ۳- ایجاد روحیه ظلم ستیزی و عدالت طلبی در جامعه
    تا زمانی که فرهنگ شهادت در جامعه ای حکم فرما است ، روحیه ظلم ستیزی و عدالت طلبی در آن جامعه گسترش و تقویّت می شود و مردم هیچ گاه حاضر نمی شوند زیر بار ظلم و ستم حاکمان زر و زور روند و تا پای جان در برابر ظلم و ستم ایستادگی کرده و به دنبال ایجاد عدالت و قسط در جامعه خواهند بود .


    ۴- ترویج فرهنگ ایثار و ازخود گذشتگی
    شهادت عالی ترین درجه ی ایثار و از خود گذشتگی است و شهید بزرگترین حق را بر خون دارد . زیرا با ایثار خون خود جامعه را اصلاح و به سعادت می رساند و با خون خود ظلم و ستم را ریشه کن کرده و عدالت اجتماعی را تأمین می کند . ایثار گری در عرصه های مختلف زندگی مردم می تواند تحول بیافریند و در سالم سازی روابط فرهنگی و اجتماعی شهروندان تأثیری به جا بگذارد .


    ۵- عامل استقلال و حفظ تمامیّت ارضی کشور در مقابل بیگانگان
    استقلال و حفظ تمامیّت ارضی هر کشور بستگی به این دارد که مردم آن جامعه در برابر تهدیدات دشمنان و اجانب از خود عکس العمل نشان داده و داده نگذارند کشورشان مورد تجاوز بیگانگان قرار گیرد و این میسر نیست مگر این که در آن جامعه روحیه شهادت استقبال کرده و آن را فوز بزرگ و رستگاری بدانند . در غیر این صورت استقبال و تمامیت ارضی آن جامعه به خطر می افتد .


    ۶- خدا محوری در مقابل خود محوری
    یکی از بزرگترین برکات ترویج فرهنگ شهادت در جامعه ، خدا محوری در مقابل خود محوری است . شهادت به معنای ترویج نظر خداوند بر نظر و میل شخصی است و شهید کسی است که جان عزیز و شیرین خود را به خاطر رضای الهی و در راه او فدا می کند تا دین الهی در زمین حکمفرما شود . فرهنگ شهادت به ما می آموزد که وقتی شهید به عنوان عالی ترین انسان خدا محور برای جلب رضای خداوند از بالاترین سرمایه ی خویش می گذرد ، ما هم برای جلب رضای حق از بالاترین منافع خویش بگذریم . گسترش این روحیه در تمامی افراد جامعه به این معنا است که هر کسی در انجام تکالیف فردی و اجتماعی خدا را در نظر بگیرد و او را حاضر و ناضر بر اعمال خود بداند و فقط برای جلب رضای او کار کند . رواج این نوع فرهنگ در جامعه باعث می شود که میزان تنازع و درگیری در میان افراد آن جامعه به حداقل برسد . بدیهی است که وقتی جلب رضای خداوند ملاک عمل باشد ، دیگر برای خوشایند دیگران تن به هرکاری نخواهیم داد و از هرگونه تملق و نفاق و ریاکاری و دروغگویی پرهیز خواهیم کرد .


    ۷- توجه به آخرت و بی اعتنایی به دنیا
    بزرگترین درسی که مکتب شهادت به انسانها می دهد ، بی اعتنایی به دنیا و لذّات زودگذر و ناپایدار آن و توجه به آخرت و نعمات پایدار و همیشگی ان است . شهید بر سر انتخاب دنیا و آخرت ، آخرت را بر می گزیند و آن را ترجیح می دهد ، زیرا حیات واقعی انسان ها در آخرت است . استمرار یاد قیامت و عالم آخرت و تأثیر آن در جلوگیری از فساد و انحراف در جامعه برکسی پوشیده نیست و توجه به این نکته باعث اصلاح فردی و اجتماعی جامعه است .


    ۸- سازش ناپذیری در مقابل دشمنان خدا
    گسترش این روحیه در بین آحاد جامعه سبب می شود تا مردم از حقوق خود و دیگران به نحو شایسه ای دفاع کنند و منافع جامعه را در مقابل زورگویی زورمندان زیر پا نگذدارند . بنابراین وقتی مناسبات اجتماعی بر پایه سازش ناپذیری با باطل استوار باشد روابط جامعه بر حق و عدل مبتنی خواهد شد و هیچ کس جرأت عمل بر خلاف حق را به خود نخواهد داد و نتیجه آن حاکمیت آرامش و امنیت عمومی در بین شهروندان خواهد بود .


    ۹- پیروی و اطاعت از رهبری تا پای جان
    شهیدان افتخار تبعیت و پیروی از امام و رهبر خود را تا پای جان به خود اختصاص داده اند و این درس را به جامعه نیز آموخته اند و مسلّم است که توسعه این فرهنگ در جامعه موجب تقوا ، امنیت و آرامش فراگیر است . تا زمانی که مردم در جامعه ای پیرو و تابع رهبر و امام خود باشند هیچ خطری آن جامعه را تهدید نمی کند و جامعه روز به روز به صلاح و رستگاری نزدیگتر می شود .


    ۱۰- حرکت در مسیر کمال
    شهادت رستگاری قطعی و کمال مطلق است و شاید مرحله ای از تکامل وجود نداشته باشد که انسان با رسیدن به ان به رستگاری و سعادت جاوید خود یقین پیدا کند . به جز مرحله شهادت در راه خدا که سعادت جاوید انسان در این مرحله به طور قطعی تضمین شده است و به همین جهت است که در متون اسلامی بزرگترین ستایشها از مقام شهید شده است و حتی شهادت به عنوان مهمترین اعمال و بالاترین مراحل تکامل عملی انسان معرفی شده است که هیچ عمل نیکی به پای آن نمی رسد .


    و ….

    منبع:

    http://www.tafahoseshohada.ir

    موضوعات: انقلاب و شهدا  لینک ثابت



    [یکشنبه 1394-11-18] [ 05:37:00 ب.ظ ]





      وقایع روز 19 بهمن سال 1357 و روز نیروی هوایی   ...

    از حوادث شیرین این روز، حضور تعداد کثیری از پرسنل نیروی هوایی در منزل امام بود. عکس بزرگی از حضور این پرسنل در منزل امام در حالی که لباس فرم در بر داشتند و به امام احترام نظامی می‌گذاشتند در صفحه‌ی اول روزنامه‌ی کیهان به چاپ رسید و نزدیکی‌های ظهر که روزنامه‌ها در مسیر راهپیمایی توزیع می‌شد، جمعیت از خوشحالی بیعت آنان با امام به وجد آمده بودند.


    امروز موج‌های عظیم انسانی از هر سو به سمت خیابان انقلاب به حرکت درآمده بود. شور و عشق و هیجان در راه‌پیمایی امروز بی‌نظیر بود. شعارها، همراه با رژه، اصرار مردم بر راه و هدف آنها را نشان می‌داد. پلاکاردهایی با مضمون زیر توسط آنها حمل می‌شد: «نخست‌وزیری بازرگان مورد تأیید ما همافران و درجه‌داران نیروی هوایی می‌باشد»، «بختیار هیچ‌گونه سنگری در نیروی هوایی ندارد»، «ما قطره‌هایی از ارتش خمینی هستیم».


    از حوادث شیرین این روز، حضور تعداد کثیری از پرسنل نیروی هوایی در منزل امام بود. عکس بزرگی از حضور این پرسنل در منزل امام در حالی که لباس فرم در بر داشتند و به امام احترام نظامی میگذاشتند در صفحه ی اول روزنامه ی کیهان به چاپ رسید و نزدیکیهای ظهر که روزنامه ها در مسیر راهپیمایی توزیع میشد، جمعیت از خوشحالی بیعت آنان با امام به وجد آمده بودند.


    امام خمینی که به دنبال کسالت مختصر ناشی از خستگی، تحت نظر پزشک قرار گرفته و دیروز را استراحت کرده بودند و امروز را نیز ملاقات نداشتند، ولی به اصرار پرسنل نیروی هوایی و علیرغم توصیه ی پزشکان جهت استراحت، از پنجرهی اتاق خود با آنان دیدار و برای آنان سخنرانی کردند. (صحیفه ی نور، جلد پنجم، ص 58)

    معاون دادسرای تهران و سرپرست ساختمان شمارهی 3 دادگستری، به دنبال خبر رادیو ابوظبی که طی آن از قول کیسینجر، وزیر خارجهی سابق آمریکا اعلام کرده بود که تشکیل دولت جمهوری اسلامی، ایران را به قهقرا خواهد برد؛ نوشت: «کسی این تهدید را کرده که همهی جهانیان میدانند که یک صهیونیست است و شریک غارتهای ثروت ایران، توسط آمریکا و مزدوران ایرانیاش میباشد.»


    حدود یک میلیون نفر از مردم تبریز و شهرهای اطراف به طرفداری از امام خمینی و دولت منتخب ایشان به راهپیمایی و تظاهرات پرداختند. در حوالی دانشگاه تبریز ابتدا یکی از روحانیون و سپس حضرت آیت الله قاضی طباطبایی، پیرامون لزوم همبستگی بیشتر مسلمانان سخنانی ایراد کردند و در پایان، قطعنامه ی راهپیمایان و همچنین قطعنامه ی پرسنل نیروی هوایی، قرائت و مورد تأیید مردم قرار گرفت. (کیهان، 21 بهمن 1357، ص 8)


    حضرت امام در حدود ساعت 10 شب، بدون اطلاع قبلی به اتفاق فرزندان و همراه با محافظان خویش به حرم مطهر حضرت شاه عبدالعظیم (ع) مشرف شدند. خادمان حرم که از ورود امام آگاه شده بودند، بلافاصله درهای صحن را بستند و در رواق مطهر به ایشان خیر مقدم گفتند. امام خمینی در مدخل حرم به نماز ایستادند و پس از ادای نماز و زیارت حضرت عبدالعظیم، به زیارت امامزاده حمزه (ع) مشرف شدند. در این هنگام، مردم که متوجه حضور امام شده بودند، خیابانها را پر کردند و به دادن شعار پرداختند. خدام حرم، حضرت آیت الله خمینی را از درهای مخصوص آستانه راهنمایی کرده و به اتومبیلشان که در مقابل صحن آماده بود، رساندند و ایشان به تهران بازگشتند

     

    موضوعات: بدون موضوع, انقلاب و شهدا  لینک ثابت



     [ 05:23:00 ب.ظ ]





      شهیده باختر بیگلری ،اولین شهید زن انقلاب،دلاوری از عشایرفارس   ...

    در میان شهدای کوهستان و مبارز عشایر نام زنی به اسم < باختر بیگلری > می درخشد.

    این زن شجاع پس از درگیری نیروهای نظامی به درجه ی شهادت رسید. نام این زن به عنوان نخستین شهید زن انقلاب در بنیاد شهید ثبت شده است.

    باختر ۳۰ ساله بود و دختر و پسری ۳ ساله داشت. او وقتی فرمان جهاد را شنید، همراه همسرش < درویش بزرگی > با دو کودکش به کوهستان رفت وقتی گلوله های نیروهای نظامی ناجوانمردانه بر تن آنان باریدن گرفت، این زن شجاعانه نبرد کرد.

    او پس از مشاهده شهادت پسر ۳ ساله و همسرش ، شهید شد.

    15خرداد سال ۱۳۴۲ بود. قیام و حماسه خمینی علیه رژیم شاهنشاهی در همه جا پیچیده بود. دسته ای از عشایر به سرکردگی زیادخان بیگلری و رستم خان قاسمی که از طایفه… بودند و در روستای صحرای باغ و عمادوه لارستان زندگی می کردند نیز از این قیام آگاه شده بودند.

    زیادخان و رستم خان در رفت و آمدهایی که داشتند با فرازهایی از پیام های امام خمینی (ره) و جامعه روحانیت لارستان آشنا شده و نسبت به آنچه که آموخته بودند احساس مسؤولیت می کردند. در یکی از این فرازها بود که زیادخان و رستم خان دستور جهاد امام خمینی را شنیدند. این دو مرد پس از آمدن به قبیله و عشیره شان پیام جهاد را اعلام کردند.

    زیادخان در حالی که پرشور و با حرارت از دستور جهاد برای عشیره اش می گفت، به آنان گفت: لااکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی. هیچ اجباری بر کسی نیست. آینده جهاد و عمل ما مرگ در راه خدا است.

    او در این زمان رو به سوی زنان کرد و به آنان گفت: شما می توانید نزد اقوام دیگرتان بروید اگر نمی خواهید ما مردان را همراهی کنید.

    یکی از زنان از جا بلند شد و گفت: زنان عشایر هیچ وقت کم از مردان نبوده اند خان! مگر زینب(س) حسین(ع) را تنها گذاشت؟ مگر فاطمه(س)، علی(ع) را در شرایط سخت رها کرد؟ ما چگونه می توانیم مردانمان را تنها بگذاریم در حالی که می گوییم فاطمه و زینب الگوی ما هستند؟ مردان قبیله پس از یک برنامه ریزی آماده حمله به پاسگاه عمادوه شدند. آنان می خواستند در نخستین حرکت شان علیه رژیم طاغوت در حمله به پاسگاه مبارزه خود را علنی سازند در حمله مردان شجاع عشیره به پاسگاه بود که آنها مقدار زیادی مهمات و اسلحه به چنگ آورده و موفق به کشتن ۹ تن از ژاندارم ها و شاخه های حکومتی شدند.

    پس از آن بود که دیگر امکان ماندن آنها در نزد قبیله نبود. تنها راه زدن به دل کوه ها بود. قبیله خیلی زود بار سفر بست. افراد قبیله به طرف کوه های «وهوشی» و «براشت» به سرعت حرکت کردند. زیرا می دانستند به دستور شاه برای گرفتن زهرچشم و از پای درآوردن آنان فرمانده پاسگاه به سرعت وارد عمل خواهد شد.

    درگیری میان مردان عشیره در کوه های منطقه تا یک سال با نیروهای شاهنشاهی ادامه داشت. در این مدت قبیله به علت تمام شدن آذوقه تنها مانده بود. افرادی که در شهر با فرستادن کمک برای افراد قبیله سعی در حمایت از حرکت انقلابی آنان را داشتند، به علت تبلیغات رژیم، تهدید و اعمال زور و شکنجه امکان حمایت از قبیله را از دست دادند و این گونه بود که افراد عشیره در میان کوه تنها و خسته ماندند. با این حال افراد عشیره که مبارزه ای جدی را علیه رژیم طاغوت آغاز کرده بودند، با وجود تمام فشارها دست از مبارزه برنداشتند. زنان عشایر نیز هرچند هر روز و هر شب شاهد تمام کاستی ها، بیماری کودکان و گرسنگی فرزندان خود بودند، در حمایت از انقلاب و همسران خود خم به ابرو نمی آوردند مبارزه مردان عشایر پس از یک سال در کوهستان های «گرمشت» ادامه یافت. هر روز عشایر در میان کوهستان در حرکت و مبارزه بود.

     

    وقتی زیادخان و رستم خان متوجه شدند افراد عشیره تحت فشار سنگینی قرار گرفته و دیگر حمایتی از آنان از سوی مردم نمی شود، به صورت مخفیانه به لارستان رفتند و خود را به امام جمعه لارستان رساندند. آنان برای ادامه مبارزه به آذوقه و امکانات نیاز داشتند. آیت اللهی امام جمعه لارستان به آنان قول حمایت داد. اما شرایط به سختی می گذشت. هوا به شدت گرم بود. در میان کوهستان افراد قبیله هر روز حرکت می کردند، بلکه بتوانند چیزی برای سیر کردن کودکان بیابند ولی شدت گرما به اندازه ای بود که تمام گیاهان خشک شده بود. هیچ آبی برای خوردن وجود نداشت و نیروهای ساواک با زیرنظر گرفتن و کنترل تمام راه هایی که به کوهستان منتهی می شد، عشایر را تحت فشار قرار داده بود.

    در حالی این مبارزه یک ساله ادامه داشت که عشایر در میان کوه هر از چند گاهی به قلب نیروهای شاه حمله می کرد و آنان به امید کشتن یکی از مردان شجاع عشیره روز و شب می گذراندند ولی در طول یک سال مبارزه حتی موفق به کشتن یکی از مردان عشایر نیز نشدند.

    کوه های در هم پیچیده این امکان را به مردان عشایر می داد که می توانستند با توجه به آشنایی به منطقه خود را در مخفیگاه ها پنهان کنند. امکان صعود برای نیروهای تحت فرمان شاه از تخته سنگ های پیچ در پیچ نبود. همه می دانستند هرچه از این صخره ها بالاتر روند امکان زنده ماندن آنها کمتر است . ترس و وحشت بر دل مأموران پاسگاه و نیروهای اعزامی به منطقه سایه افکنده بود. عشایر با تسلطی که بر منطقه داشتند با فنون جنگی که می دانستند به قلب نیروهای شاه زده و آنان را هدف می گرفتند.

    وقتی نیروهای شاه متوجه شدند نمی توانند در جنگ و مبارزه از پس عشایر برآیند به فکر کشیدن نقشه ای افتادند.

    سرهنگ اشرف در حالی که لباس روحانیت پوشیده بود با شالی سبز و قرآن به دست راهی کوهستان شد. او خود را سفیر انقلاب و فرستاده امام خمینی معرفی کرد. این مرد برای اینکه بتواند در دل عشایر نفوذ کند به آنان گفت از قم آمده و فرستاده امام خمینی است.

    عشایر که به دلیل شرایط خاص امکان تماس با شهر را نداشتند و از طرف دیگر نیروهای نظامی به ظاهر به مبارزه با این روحانی نما برخاسته بودند، به وی اعتماد کردند.

    زیادخان و رستم خان پس از این اعتماد این مرد فریبکار را به سوی مخفیگاه خود هدایت کردند. سرهنگ اشرف هرچه به طرف مخفیگاه زیادخان و رستم خان نزدیک تر می شد، بیشتر احساس شادی و شعف می کرد.

    در بین راه بود که سرهنگ اشرف مرد روحانی نما خبر آزادی امام خمینی را به زیادخان و رستم خان داد و گفت: حالا که امام آزاد شده بهتر است خود را تسلیم کنید. من قول می دهم که شما را به منطقه خودتان، جایی که قبلاً زندگی راحتی داشتید برگردانم. وقتی این شرایط پیش آید متوجه می شوید که اختلاف میان شاه و امام خمینی تمام و همه چیز درست شده است وی در حالی که متوجه تأثیر حرف های خود شده بود گفت: از طرف دولت برای شما امان نامه آورده ام. زیادخان و رستم خان با حرف های مرد روحانی سرهنگ اشرف به فکر فرو رفتند. بسیاری از زنان و کودکان بر اثر بیماری، نبودن آذوقه و خستگی ناتوان شده بودند. مردان عشایر نیز دیگر مهمات نداشتند تا بتوانند به مبارزه ادامه دهند. در این زمان بود که آنها امان نامه را امضا کردند.

    آن شب تا صبح برای عشایر شب سختی بود. شیرمردان و شیرزنان در دل کوه با نگرانی به صبح نزدیک می شدند. رستم خان که همه افراد قوم و قبیله او را به ایمان و تدین قبول داشتند برای مردم قبیله اش از شهادت گفت این در حالی بود که رستم خان تا صبح مشغول رازونیاز با خدا بود.

    رستم خان حدس می زد که اتفاق بزرگی در راه است. او از امضا امان نامه احساس خوبی نداشت. هفتم محرم سال ۱۳۴۲ در حالی که افراد عشیره و قوم در حال خواندن نماز بودند، نیروهای نظامی به سرکردگی سرهنگ اشرف از پشت به آنان حمله کردند. باران تیر و گلوله و خمپاره بر سر مردان و زنان شجاع قوم باریدن گرفت. در این حمله ناجوانمردانه تعدادی از مردان عشایر به درجه شهادت رسیدند و بازماندگان به اسارت گرفته شدند. عشایر با تنی خسته و مجروح برای عبرت مردم در میادین شهر لارستان در معرض دید قرار گرفتند. می گفتند: اینها اشرار خطه فارس هستند. اجساد شهدا پس از چند روز در روز دهم محرم از میادین لارستان به منطقه متروکی منتقل و به خاک سپرده شد.

    و پس از آن یک نفر که گفته می شد پزشکی آمریکایی است برای درمان بازماندگان قبیله نزد آنان رفت و پس از تزریق آمپول صد تن از آنان را به شهادت رساند.

    در میان شهدای کوهستان و مبارز عشایر نام زنی به نام باختر بیگلری می درخشد این زن شجاع پس از درگیری نیروهای نظامی به درجه شهادت رسید و نام خود را به عنوان نخستین زن شهید تاریخ انقلاب به پیشانی تاریخ ثبت کرد.

    منبع:

    shohadayezan.ir

    موضوعات: انقلاب و شهدا  لینک ثابت



    [شنبه 1394-11-17] [ 05:10:00 ب.ظ ]





      انقلاب فرهنگی چه اتفاقی بود؟   ...

    پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 دانشگاه‌های ایران به مدت سه سال تعطیل شدند. این تعطیلی در پی مجموع رویداد‌های اوایل سال 1359 روی‌ داد و تا سه سال ادامه داشت رویدادهایی که به انقلاب فرهنگی شهره گشت. هدف چنین انقلابی که مورد حمایت امام خمینی و نیز مانند انقلاب سیاسی به رهبری ایشان بود، اسلامی‌سازی دانشگاه‌ها عنوان شد.

    امام خمینی در فروردین سال 59 بر تصفیه‌ی دانشگاه تاکید کرده و فرمودند: «باید انقلاب اسلامی در تمام دانشگاه‌های سراسر ایران به وجود آید تا اساتیدی که در ارتباط با شرق و یا غرب‌اند تصفیه گردند و دانشگاه محیط سالمی شود برای تدریس علوم اسلامی.»

    به دنبال این پیام نوروزی بود که فاز اجرایی انقلاب فرهنگی آغاز شد. چند روز بعد بود که رییس شهربانی وقت در بخشنامه‌ای از مسئولان دانشگاه‌ها خواست که از صدور مجوز برگزاری مراسم برای احزاب سیاسی در دانشگاه‌ها خودداری کنند.

    حالا نوبت مردم بود که انقلاب فرهنگی را ادامه دهند. در 21 فروردین 1359 دانشگاه تبریز شاهد تظاهراتی بود که بر علیه تشکل‌های دانشجویی غیرهم‌سو با جریان غالب انقلاب به وقوع پیوست، 26 همان ماه برنامه پرسش و پاسخ آیت الله هاشمی رفسنجانی در همان دانشگاه به تشنج کشید و دانشجویان مسلمان پیرو خط امام با اشغال ساختمان مرکزی دانشگاه اعلام کردند تا زمانی که پاکسازی دانشجویان، اساتید و کارکنان اجرا نشود آنجا را ترک نخواهند کرد.

    سه روز پس از تشنج در سخنرانی آیت الله هاشمی رفسنجانی امام خمینی در دیدار با اعضای شورای انقلاب فرمودند که ما از محاصره اقتصادی و تجاوز نظامی نمی‌هراسیم ما از دانشگاه‌های غربی و آموزش جوانان ما در جهت منافع شرق و غرب می‌هراسیم. از این رو شورای انقلاب در همین روز به گروه‌های سیاسی داخل دانشگاه فرصتی سه روزه داد تا دانشگاه را تخلیه کنند. درگیری انجمن‌های اسلامی دانشجویان که در دست دانشجویان پیرو خط امام بود با دیگر گروه‌های سیاسی که ساز ناکوک و غیر رسمی داشتند در دانشگاه‌های تهران، شیراز، بابلسر، کرج و جهرم رنگ و بویی از خشونت نیز داشت.

    «در روز اول ارديبهشت که آخرین روز مهلت شوراي انقلاب بود، خشونت‌ها به ويژه در دانشگاه تهران به اوج رسيد و پس از آن که به گزارش روزنامه کيهان 349 نفر زخمي و 3 تن کشته شدند دانشجويان پيشگام وابسته به سازمان چريک‌هاي فدايي خلق به عنوان بزرگترين گروه مقاومت کننده، تخليه دفتر خود در دانشگاه تهران را پذيرفتند.»

    دوم اردیبهشت همان سال بنی صدر که از حامیان سرسخت انقلاب فرهنگی بود، حکم شورای انقلاب که سرآغاز انقلاب فرهنگی بود را ابلاغ کرد. قریب به دو ماه بعد از آغاز انقلاب فرهنگی بود که امام خمینی در 23 خرداد همان سال فرمان تشکیل ستاد انقلاب فرهنگی را صادر کرد.

    پس از آغاز دانشگاه‌ها در مهر ماه 1362 دانشگاه‌ها دگرگون شده بود، اما چرا انقلاب فرهنگی صورت گرفت. نیم‌نگاهی به اظهارات هواداران و هواخواهان انقلاب فرهنگی نشان می‌دهد که انقلابیون در پی حذف گفتمان ضد انقلاب بودند. گفتمانی که در دانشگاه پنهان شده بود و واقعیت رسمی را نمی‌پذیرفت. علاوه بر این مساله به نظر می‌رسد که تغییر فرهنگ رژیم قبلی نیز مد نظر بوده است، ایده انقلابی استقلال از غرب و شرق حالا باید در دانشگاه‌ها هم به پیروزی می‌رسید. نگاهی به نظر عوامل انقلاب فرهنگی نشان می‌دهد که هدف انقلاب در نظر عوامل آن چنین بوده است.

    دکتر نجفقلی حبیبی که از سوی ستاد انقلاب فرهنگی به مدیریت دانشگاه الزهرا منصوب شده بود معتقد است صورت گرفتن یک انقلاب فرهنگی برعلیه فرهنگ رژیم قبل ضروری بود و از این رو باید «اقداماتی در جهت پاکسازی دانشگاه‌ها» و دیگر نهادهای اجتماعی صورت می گرفت. وی معتقد است که انقلاب فرهنگی خواست اسلام‌گرایان نبود و همه انقلابیون خواهان آن بودند.

    اما شهید باهنر چند ماه قبل از شهادت سه دلیل برای تعطیلی دانشگاه‌ها آورده‌اند «از یک سو نظام دانشگاهی متناسب با نظام جمهوری اسلامی نبود، [گروه‌هایی که] از سوی جامعه طرد شده‌اند، به این فکر افتادند تا محیط دانشگاه را به پایگاهی برای خود تبدیل کنند، و از همین رو در دانشگاه‌ها مراکزی برای جاسوسی و توطئه و شایعه‌پراکنی و فعالیت‌های ضد انقلابی ایجاد کرده بودند و از سوی دیگر تعداد دانشگاه‌ها و موقعیت جغرافیایی آن‌ها و رابطه این نهادها با میزان نیروی انسانی‌ای که برای این مراکز استاد تربین می‌کنند با یکدیگر تناسب نداشتند.»

    عبدالمجید معادیخواه، نماینده دوره اول مجلس شوراى اسلامى نیز کمابیش به وجود دشمنان انقلاب در دانشگاه اشاره می‌کند او معتقد است که دانشگاه تبدیل شده به سنگری برای مجموعه‌هایی که نمی‌خواستند با حرکت مردمی انقلاب همسو شوند و قشرهایی از نخبگان جامعه نمی خواستند این واقعیت را قبول کنند و باب بگو مگو و درگیری را شروع کردند.

    منبع

    http://fararu.com

    موضوعات: انقلاب و شهدا  لینک ثابت



     [ 10:13:00 ق.ظ ]





      نظر مراجع شیعه دررابطه با مسئله ی ولایت فقیه در رهبری جامعه اسلامی   ...

    آیت الله العظمی امام خمینی قدس سره: ولایت یعنی حکومت و اداره کشور و اجرای قوانین شرع مقدس، یک وظیفه سنگین و مهم است، نه اینکه برای کسی شأن و مقام غیر عادی بوجود بیاورد و او را از حد انسان عادی بالاتر برد.

    آیت الله العظمی سید علی خامنه ای دامت برکاته: ولایت فقیه در رهبری جامعه اسلامی و اداره امور اجتماعی ملت اسلامی در هر عصر و زمان از ارکان مذهب حقه اثنی عشری است که ریشه در اصل امامت دارد.

    آیت الله العظمی سید علی سیستانی دامت برکاته: حکم کسی که ولایت شرعی دارد در امور عامه (که نظام جامعه و معاش مردم بر آن مبتنی است) بر همه نافذ است حتی بر مجتهدین دیگر.

    آیت الله العظمی محمد فاضل لنکرانی قدس سره: مسأله ولایت فقیه از فروع فقهی نیست تا ما بگوییم فلان روایت دلالت دارد یا نه، کدام روایت سندش حجت است، کدام روایت سندش حجت نیست. این یک مسأله عقلی و بدیهی است.

    آیت الله العظمی لطف الله صافی گلپایگانی دامت برکاته: همه بر این عقیده محکم خود استوارند که با نظام امامت، هیچ مشکلی در اداره امور و اجتماع و مسایل فرهنگی و سیاسی مردم پیش نمی آید و ولایت فقیه هم نشأت گرفته از نظام امامت است.

    آیت الله العظمی جعفر سبحانی دامت برکاته: در عصر غیبت به حکم روایات و احادیث، امور وظایف امامت، به مجتهد جامع الشرایط واگذار شده است. اجرای احکام الهی و پیاده کردن نظام اسلامی، بدون هدایت و نظارت فقیه، امکان پذیر نیست.

    آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی دامت برکاته: معتقدیم اداره شئون جامعه اسلامی باید از سوی خداوند که خالق همه انسانها است، اجازه داده شود. (هرچند پذیرش مردم وسیله پیشرفت این هدف است) و نیز معتقدیم که ولی فقیه نماینده امام عصر (عج) در زمان غیبت است.

    آیت الله العظمی حسین نوری همدانی دامت برکاته: بافت فقه در دوران غیبت کبری به گونه ای طراحی شده که باید حاکم و ولی برای اجرای قوانین فقهی در تمام ابواب فقه وجود داشته باشد و فقه بدون ولی فقیه ناکارآمد است.

    علامه شیخ محمد حسین کاشف الغطاء (ره) -از فقهاء بزرگ و فقید شیعه، وفات 1373 ه.ق: همانا فقیه جامع الشرایط بر همه شئون عمومی و نیازهای اجتماعی مردم ولایت دارد.

    آیت الله العظمی شیخ عبدالله مامقانی (ره)- از فقهاء بزرگ و فقید شیعه، وفات 1323 ه.ق: تمام آنچه امام به عنوان ولی امر متولی آن است فقیه نیز در عصر غیبت، تولیت آن را بر عهده خواهد داشت.

    آیت الله العظمی شیخ اعظم انصاری (ره)- از فقهاء بزرگ و فقید شیعه، وفات 1281 ه.ق: فقیه در زمان غیبت همانند حکام منصوب در زمان پیامبر (ص) و صحابه می باشند. بنابراین مردم موظفند که در امور یاد شده به آنان مراجعه کنند و به نظر آنان جامه عمل بپوشند.

    آیت الله العظمی شیخ محمد حسن نجفی (ره)- از فقهاء بزرگ و فقید شیعه، صاحب کتاب گرانسنگ جواهر الکلام، وفات 1266 ه.ق: من انکر ولایت الفقیه ما ذاق من طعم الفقه شیئا. هر کس منکر اصل ولایت فقیه باشد معلوم می شود از مزه فقه چیزی نچشیده است.

    میرزای قمی (ره)، از فقهاء بزرگوار و فقید شیعه، صاحب کتاب قوانین، وفات 1231 ه.ق: همانگونه که اطاعت از امام بر مکلفین واجب است، اطاعت از فقیه نیز در زمان غیبت به همین منوال می باشد.

    آیت الله العظمی وحید بهبهانی (ره)- از فقهاء بزرگ و فقید شیعه، وفات 1208 ه.ق: فقیه نسبت به جان و مال مؤمنان اولی است اعم از اینکه خودش یا حاکمانی از جانب او بر امر مؤمنین نظارت و اقدام نمایند.

    ملا احمد نراقی (ره)- از فقهاء بزرگ و فقید شیعه، وفات 1205 ه.ق: هر آنچه نبی و امام بر آن ولایت دارند و جزو اختیاراتشان به حساب می آید، فقیه نیز چنین ولایت و اختیاری دارد.

    مقدس اردبیلی (ره)- از فقهاء بزرگ و فقید شیعه، وفات 993 ه.ق: فقها در عصر غیبت نایب مناب ائمه (ع) در تمامی امور ولایی می باشند.

    شهید ثانی (ره)- از فقهاء بزرگ و فقید شیعه، وفات 965 ه.ق: در عصر غیبت، همواره وجود فقیهی عارف که واجد صفت عدل هم باشد، ضروری است.

    سید محمد جواد عاملی (ره)- از فقهاء بزرگ و فقید شیعه، صاحب مفتاح الکرامه، وفات 940 ه.ق: فانه المجتهد الجامع للشرایط القائم مقام الصاحب عجل الله فرجه. مجتهد جامع الشرایط قائم مقام حضرت صاحب عجل الله فرجه می باشد.

    محقق ثانی (ره)- از فقهاء بزرگ و فقید شیعه، وفات 937 ه.ق: فقیه عادل امامی جامع الشرایط فتوا و به اصطلاح مجتهد در عصر غیبت، در همه آنچه که نیابت در آنها مدخلیتی دارد، از جانب ائمه (ع) نیابت دارد.

    شیخ مفید (ره)- از فقهاء بزرگ و فقید شیعه، وفات 413 ه.ق: در عصر غیبت و جدایی از سلطان عادل (امام معصوم) فقیهان شیعه عادل، مدبر خردمند و برجسته می توانند به تولیت و سرپرستی جمیع اموری که تحت ولایت امام معصوم قرار دارد بپردازد.

    موضوعات: مطالب و مقالات علمی, انقلاب و شهدا  لینک ثابت



    [جمعه 1394-11-16] [ 10:27:00 ق.ظ ]





    1 2

      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    " هر گاه دلم رفت تا محبت کسی را به دل بگیرد، تو او را خراب کردی، خدایا، به هر که و به هرچه دل بستم، تو دلم را شکستی، عشق هر کسی را که به دل گرفتم، تو قرار از من گرفتی، هر کجا خواستم دل مضطرب و دردمندم را آرامش دهم، در سایه امیدی، و به خاطر آرزویی، برای دلم امنیتی به وجود آورم، تو یکباره همه را برهم زدی، و در طوفان های وحشتزای حوادث رهایم کردی، تا هیچ آرزویی در دل نپرورم و هیچ خیری نداشته باشم و هیچ وقت آرامش و امنیتی در دل خود احساس نکنم... تو این چنین کردی تا به غیر از تو محبوبی نگیرم و به جز تو آرزویی نداشته باشم و جز تو به چیزی یا به کسی امید نبندم و جز در سایه توکل به تو، آرامش و امنیت احساس نکنم... خدایا ترا بر همه این نعمتها شکر می کنم."