مصباح الهدی
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   
اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        





center>من کالای ایرانی میخرم



حرف دل

" هر گاه دلم رفت تا محبت کسی را به دل بگیرد، تو او را خراب کردی، خدایا، به هر که و به هرچه دل بستم، تو دلم را شکستی، عشق هر کسی را که به دل گرفتم، تو قرار از من گرفتی، هر کجا خواستم دل مضطرب و دردمندم را آرامش دهم، در سایه امیدی، و به خاطر آرزویی، برای دلم امنیتی به وجود آورم، تو یکباره همه را برهم زدی، و در طوفان های وحشتزای حوادث رهایم کردی، تا هیچ آرزویی در دل نپرورم و هیچ خیری نداشته باشم و هیچ وقت آرامش و امنیتی در دل خود احساس نکنم... تو این چنین کردی تا به غیر از تو محبوبی نگیرم و به جز تو آرزویی نداشته باشم و جز تو به چیزی یا به کسی امید نبندم و جز در سایه توکل به تو، آرامش و امنیت احساس نکنم... خدایا ترا بر همه این نعمتها شکر می کنم."





کاربران آنلاین

  • گلپونه
  • زهرا بانوی ایرانی


  • Online User




    موتور جستجوی امین





    مطالب پر بیننده وبلاگ

  • دانلود کتاب شرح اسم( زندگینامه مقام معظم رهبری)
  • دعای تحویل سال نو( عربی، ترجمه فارسی ، سند ، صوت، اعمال، نظر مراجع)
  • دل نوشته ای برای مسافران جا مانده از اربعین
  • سه وظیفه اصلی طلاب از نگاه مقام معظم رهبری
  • کتاب خاطرات سفیر(توصیه شده به دختران جوان از طرف مقام معظم رهبری)
  • تصاویر شاد، زیبا و متحرک ویژه میلاد حضرت فاطمه معصومه(ع)
  • ناگهان بانگی برآمد ...خواجه مرد.!!!
  • تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی....
  • به هرکه دل بستم تو شکستی....
  • دلتنگ روزهای خوب صبوری
  • حکایت عجیب و تکراری ته تغاری بودن
  • دریا به رود خانه رو نزند....
  • متن کامل مقاله "راهکارهای توسعه و پیشرفت بر اساس الگوی اسلامی- ایرانی"
  • استغاثه و استعانت و توسل به حضرت ابوالفضل العباس (علیه السلام ) در روز میلاد آن حضرت
  • دخترانگی کن...(نامه ای به دخترم)
  • شهیده باختر بیگلری ،اولین شهید زن انقلاب،دلاوری از عشایرفارس
  • بزرگداشت شيخ اجل سعدي شيرازي و هفته شيراز
  • اعمال ماه مبارک رجب(روز اول و نیمه رجب و آخر ماه رجب)
  • می تراود مهتاب..
  • حکم کلاه گیس برای خانم ها در فیلم ها و سریال ها
  • دلنوشته ی بارانی
  • شهید حسین خرازی، شهیدی از دیار غیرت
  • هرگز مرا نشناختی...
  • غدیر در کلام فواطم(علیهما السلام)
  • شعری زیبا در مورد مادر
  • نبض ازدواج را بگیرید...!!!
  • با ساعت دلم ....
  • حواست به شریک زندگیت باشه!
  • زنان چهره شهر را تغییر می دهند!!
  • صفر به خیر نگذشت
  • شرمنده ی نگاه تشنه
  • ارتباط و وابستگی روز بعثت و عید غدیر
  • سوم خرداد سالروز آزادی خرمشهر ایران
  • شب شهادت امام رضا (علیه السلام)
  • وزیر یا قاتل ؟ عزتمند یا ذلیل؟؟
  • روزگار عجیبی است ...
  • کمی به فکر مستضعفین باشیم...
  • غدير در آيات قرآنى
  • بوی بهار و بوی مرگ
  • 7 تیر یا هفت تیر؟!
  • زنگ خطر... آخوند باید ساده زندگی کند!!!
  • ال جی، سامسونگ و دیگران
  • مناجات با خدای بخشنده بخشایشگر
  • جون بن حوی غلام شهید امام حسین(علیه السلام)
  • شب اول محرم




  • کپی آزاده به شرط ذکر منبع :))



      شهیده باختر بیگلری ،اولین شهید زن انقلاب،دلاوری از عشایرفارس   ...

    در میان شهدای کوهستان و مبارز عشایر نام زنی به اسم < باختر بیگلری > می درخشد.

    این زن شجاع پس از درگیری نیروهای نظامی به درجه ی شهادت رسید. نام این زن به عنوان نخستین شهید زن انقلاب در بنیاد شهید ثبت شده است.

    باختر ۳۰ ساله بود و دختر و پسری ۳ ساله داشت. او وقتی فرمان جهاد را شنید، همراه همسرش < درویش بزرگی > با دو کودکش به کوهستان رفت وقتی گلوله های نیروهای نظامی ناجوانمردانه بر تن آنان باریدن گرفت، این زن شجاعانه نبرد کرد.

    او پس از مشاهده شهادت پسر ۳ ساله و همسرش ، شهید شد.

    15خرداد سال ۱۳۴۲ بود. قیام و حماسه خمینی علیه رژیم شاهنشاهی در همه جا پیچیده بود. دسته ای از عشایر به سرکردگی زیادخان بیگلری و رستم خان قاسمی که از طایفه… بودند و در روستای صحرای باغ و عمادوه لارستان زندگی می کردند نیز از این قیام آگاه شده بودند.

    زیادخان و رستم خان در رفت و آمدهایی که داشتند با فرازهایی از پیام های امام خمینی (ره) و جامعه روحانیت لارستان آشنا شده و نسبت به آنچه که آموخته بودند احساس مسؤولیت می کردند. در یکی از این فرازها بود که زیادخان و رستم خان دستور جهاد امام خمینی را شنیدند. این دو مرد پس از آمدن به قبیله و عشیره شان پیام جهاد را اعلام کردند.

    زیادخان در حالی که پرشور و با حرارت از دستور جهاد برای عشیره اش می گفت، به آنان گفت: لااکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی. هیچ اجباری بر کسی نیست. آینده جهاد و عمل ما مرگ در راه خدا است.

    او در این زمان رو به سوی زنان کرد و به آنان گفت: شما می توانید نزد اقوام دیگرتان بروید اگر نمی خواهید ما مردان را همراهی کنید.

    یکی از زنان از جا بلند شد و گفت: زنان عشایر هیچ وقت کم از مردان نبوده اند خان! مگر زینب(س) حسین(ع) را تنها گذاشت؟ مگر فاطمه(س)، علی(ع) را در شرایط سخت رها کرد؟ ما چگونه می توانیم مردانمان را تنها بگذاریم در حالی که می گوییم فاطمه و زینب الگوی ما هستند؟ مردان قبیله پس از یک برنامه ریزی آماده حمله به پاسگاه عمادوه شدند. آنان می خواستند در نخستین حرکت شان علیه رژیم طاغوت در حمله به پاسگاه مبارزه خود را علنی سازند در حمله مردان شجاع عشیره به پاسگاه بود که آنها مقدار زیادی مهمات و اسلحه به چنگ آورده و موفق به کشتن ۹ تن از ژاندارم ها و شاخه های حکومتی شدند.

    پس از آن بود که دیگر امکان ماندن آنها در نزد قبیله نبود. تنها راه زدن به دل کوه ها بود. قبیله خیلی زود بار سفر بست. افراد قبیله به طرف کوه های «وهوشی» و «براشت» به سرعت حرکت کردند. زیرا می دانستند به دستور شاه برای گرفتن زهرچشم و از پای درآوردن آنان فرمانده پاسگاه به سرعت وارد عمل خواهد شد.

    درگیری میان مردان عشیره در کوه های منطقه تا یک سال با نیروهای شاهنشاهی ادامه داشت. در این مدت قبیله به علت تمام شدن آذوقه تنها مانده بود. افرادی که در شهر با فرستادن کمک برای افراد قبیله سعی در حمایت از حرکت انقلابی آنان را داشتند، به علت تبلیغات رژیم، تهدید و اعمال زور و شکنجه امکان حمایت از قبیله را از دست دادند و این گونه بود که افراد عشیره در میان کوه تنها و خسته ماندند. با این حال افراد عشیره که مبارزه ای جدی را علیه رژیم طاغوت آغاز کرده بودند، با وجود تمام فشارها دست از مبارزه برنداشتند. زنان عشایر نیز هرچند هر روز و هر شب شاهد تمام کاستی ها، بیماری کودکان و گرسنگی فرزندان خود بودند، در حمایت از انقلاب و همسران خود خم به ابرو نمی آوردند مبارزه مردان عشایر پس از یک سال در کوهستان های «گرمشت» ادامه یافت. هر روز عشایر در میان کوهستان در حرکت و مبارزه بود.

     

    وقتی زیادخان و رستم خان متوجه شدند افراد عشیره تحت فشار سنگینی قرار گرفته و دیگر حمایتی از آنان از سوی مردم نمی شود، به صورت مخفیانه به لارستان رفتند و خود را به امام جمعه لارستان رساندند. آنان برای ادامه مبارزه به آذوقه و امکانات نیاز داشتند. آیت اللهی امام جمعه لارستان به آنان قول حمایت داد. اما شرایط به سختی می گذشت. هوا به شدت گرم بود. در میان کوهستان افراد قبیله هر روز حرکت می کردند، بلکه بتوانند چیزی برای سیر کردن کودکان بیابند ولی شدت گرما به اندازه ای بود که تمام گیاهان خشک شده بود. هیچ آبی برای خوردن وجود نداشت و نیروهای ساواک با زیرنظر گرفتن و کنترل تمام راه هایی که به کوهستان منتهی می شد، عشایر را تحت فشار قرار داده بود.

    در حالی این مبارزه یک ساله ادامه داشت که عشایر در میان کوه هر از چند گاهی به قلب نیروهای شاه حمله می کرد و آنان به امید کشتن یکی از مردان شجاع عشیره روز و شب می گذراندند ولی در طول یک سال مبارزه حتی موفق به کشتن یکی از مردان عشایر نیز نشدند.

    کوه های در هم پیچیده این امکان را به مردان عشایر می داد که می توانستند با توجه به آشنایی به منطقه خود را در مخفیگاه ها پنهان کنند. امکان صعود برای نیروهای تحت فرمان شاه از تخته سنگ های پیچ در پیچ نبود. همه می دانستند هرچه از این صخره ها بالاتر روند امکان زنده ماندن آنها کمتر است . ترس و وحشت بر دل مأموران پاسگاه و نیروهای اعزامی به منطقه سایه افکنده بود. عشایر با تسلطی که بر منطقه داشتند با فنون جنگی که می دانستند به قلب نیروهای شاه زده و آنان را هدف می گرفتند.

    وقتی نیروهای شاه متوجه شدند نمی توانند در جنگ و مبارزه از پس عشایر برآیند به فکر کشیدن نقشه ای افتادند.

    سرهنگ اشرف در حالی که لباس روحانیت پوشیده بود با شالی سبز و قرآن به دست راهی کوهستان شد. او خود را سفیر انقلاب و فرستاده امام خمینی معرفی کرد. این مرد برای اینکه بتواند در دل عشایر نفوذ کند به آنان گفت از قم آمده و فرستاده امام خمینی است.

    عشایر که به دلیل شرایط خاص امکان تماس با شهر را نداشتند و از طرف دیگر نیروهای نظامی به ظاهر به مبارزه با این روحانی نما برخاسته بودند، به وی اعتماد کردند.

    زیادخان و رستم خان پس از این اعتماد این مرد فریبکار را به سوی مخفیگاه خود هدایت کردند. سرهنگ اشرف هرچه به طرف مخفیگاه زیادخان و رستم خان نزدیک تر می شد، بیشتر احساس شادی و شعف می کرد.

    در بین راه بود که سرهنگ اشرف مرد روحانی نما خبر آزادی امام خمینی را به زیادخان و رستم خان داد و گفت: حالا که امام آزاد شده بهتر است خود را تسلیم کنید. من قول می دهم که شما را به منطقه خودتان، جایی که قبلاً زندگی راحتی داشتید برگردانم. وقتی این شرایط پیش آید متوجه می شوید که اختلاف میان شاه و امام خمینی تمام و همه چیز درست شده است وی در حالی که متوجه تأثیر حرف های خود شده بود گفت: از طرف دولت برای شما امان نامه آورده ام. زیادخان و رستم خان با حرف های مرد روحانی سرهنگ اشرف به فکر فرو رفتند. بسیاری از زنان و کودکان بر اثر بیماری، نبودن آذوقه و خستگی ناتوان شده بودند. مردان عشایر نیز دیگر مهمات نداشتند تا بتوانند به مبارزه ادامه دهند. در این زمان بود که آنها امان نامه را امضا کردند.

    آن شب تا صبح برای عشایر شب سختی بود. شیرمردان و شیرزنان در دل کوه با نگرانی به صبح نزدیک می شدند. رستم خان که همه افراد قوم و قبیله او را به ایمان و تدین قبول داشتند برای مردم قبیله اش از شهادت گفت این در حالی بود که رستم خان تا صبح مشغول رازونیاز با خدا بود.

    رستم خان حدس می زد که اتفاق بزرگی در راه است. او از امضا امان نامه احساس خوبی نداشت. هفتم محرم سال ۱۳۴۲ در حالی که افراد عشیره و قوم در حال خواندن نماز بودند، نیروهای نظامی به سرکردگی سرهنگ اشرف از پشت به آنان حمله کردند. باران تیر و گلوله و خمپاره بر سر مردان و زنان شجاع قوم باریدن گرفت. در این حمله ناجوانمردانه تعدادی از مردان عشایر به درجه شهادت رسیدند و بازماندگان به اسارت گرفته شدند. عشایر با تنی خسته و مجروح برای عبرت مردم در میادین شهر لارستان در معرض دید قرار گرفتند. می گفتند: اینها اشرار خطه فارس هستند. اجساد شهدا پس از چند روز در روز دهم محرم از میادین لارستان به منطقه متروکی منتقل و به خاک سپرده شد.

    و پس از آن یک نفر که گفته می شد پزشکی آمریکایی است برای درمان بازماندگان قبیله نزد آنان رفت و پس از تزریق آمپول صد تن از آنان را به شهادت رساند.

    در میان شهدای کوهستان و مبارز عشایر نام زنی به نام باختر بیگلری می درخشد این زن شجاع پس از درگیری نیروهای نظامی به درجه شهادت رسید و نام خود را به عنوان نخستین زن شهید تاریخ انقلاب به پیشانی تاریخ ثبت کرد.

    منبع:

    shohadayezan.ir

    موضوعات: انقلاب و شهدا  لینک ثابت



    [شنبه 1394-11-17] [ 05:10:00 ب.ظ ]





      انقلاب فرهنگی چه اتفاقی بود؟   ...

    پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 دانشگاه‌های ایران به مدت سه سال تعطیل شدند. این تعطیلی در پی مجموع رویداد‌های اوایل سال 1359 روی‌ داد و تا سه سال ادامه داشت رویدادهایی که به انقلاب فرهنگی شهره گشت. هدف چنین انقلابی که مورد حمایت امام خمینی و نیز مانند انقلاب سیاسی به رهبری ایشان بود، اسلامی‌سازی دانشگاه‌ها عنوان شد.

    امام خمینی در فروردین سال 59 بر تصفیه‌ی دانشگاه تاکید کرده و فرمودند: «باید انقلاب اسلامی در تمام دانشگاه‌های سراسر ایران به وجود آید تا اساتیدی که در ارتباط با شرق و یا غرب‌اند تصفیه گردند و دانشگاه محیط سالمی شود برای تدریس علوم اسلامی.»

    به دنبال این پیام نوروزی بود که فاز اجرایی انقلاب فرهنگی آغاز شد. چند روز بعد بود که رییس شهربانی وقت در بخشنامه‌ای از مسئولان دانشگاه‌ها خواست که از صدور مجوز برگزاری مراسم برای احزاب سیاسی در دانشگاه‌ها خودداری کنند.

    حالا نوبت مردم بود که انقلاب فرهنگی را ادامه دهند. در 21 فروردین 1359 دانشگاه تبریز شاهد تظاهراتی بود که بر علیه تشکل‌های دانشجویی غیرهم‌سو با جریان غالب انقلاب به وقوع پیوست، 26 همان ماه برنامه پرسش و پاسخ آیت الله هاشمی رفسنجانی در همان دانشگاه به تشنج کشید و دانشجویان مسلمان پیرو خط امام با اشغال ساختمان مرکزی دانشگاه اعلام کردند تا زمانی که پاکسازی دانشجویان، اساتید و کارکنان اجرا نشود آنجا را ترک نخواهند کرد.

    سه روز پس از تشنج در سخنرانی آیت الله هاشمی رفسنجانی امام خمینی در دیدار با اعضای شورای انقلاب فرمودند که ما از محاصره اقتصادی و تجاوز نظامی نمی‌هراسیم ما از دانشگاه‌های غربی و آموزش جوانان ما در جهت منافع شرق و غرب می‌هراسیم. از این رو شورای انقلاب در همین روز به گروه‌های سیاسی داخل دانشگاه فرصتی سه روزه داد تا دانشگاه را تخلیه کنند. درگیری انجمن‌های اسلامی دانشجویان که در دست دانشجویان پیرو خط امام بود با دیگر گروه‌های سیاسی که ساز ناکوک و غیر رسمی داشتند در دانشگاه‌های تهران، شیراز، بابلسر، کرج و جهرم رنگ و بویی از خشونت نیز داشت.

    «در روز اول ارديبهشت که آخرین روز مهلت شوراي انقلاب بود، خشونت‌ها به ويژه در دانشگاه تهران به اوج رسيد و پس از آن که به گزارش روزنامه کيهان 349 نفر زخمي و 3 تن کشته شدند دانشجويان پيشگام وابسته به سازمان چريک‌هاي فدايي خلق به عنوان بزرگترين گروه مقاومت کننده، تخليه دفتر خود در دانشگاه تهران را پذيرفتند.»

    دوم اردیبهشت همان سال بنی صدر که از حامیان سرسخت انقلاب فرهنگی بود، حکم شورای انقلاب که سرآغاز انقلاب فرهنگی بود را ابلاغ کرد. قریب به دو ماه بعد از آغاز انقلاب فرهنگی بود که امام خمینی در 23 خرداد همان سال فرمان تشکیل ستاد انقلاب فرهنگی را صادر کرد.

    پس از آغاز دانشگاه‌ها در مهر ماه 1362 دانشگاه‌ها دگرگون شده بود، اما چرا انقلاب فرهنگی صورت گرفت. نیم‌نگاهی به اظهارات هواداران و هواخواهان انقلاب فرهنگی نشان می‌دهد که انقلابیون در پی حذف گفتمان ضد انقلاب بودند. گفتمانی که در دانشگاه پنهان شده بود و واقعیت رسمی را نمی‌پذیرفت. علاوه بر این مساله به نظر می‌رسد که تغییر فرهنگ رژیم قبلی نیز مد نظر بوده است، ایده انقلابی استقلال از غرب و شرق حالا باید در دانشگاه‌ها هم به پیروزی می‌رسید. نگاهی به نظر عوامل انقلاب فرهنگی نشان می‌دهد که هدف انقلاب در نظر عوامل آن چنین بوده است.

    دکتر نجفقلی حبیبی که از سوی ستاد انقلاب فرهنگی به مدیریت دانشگاه الزهرا منصوب شده بود معتقد است صورت گرفتن یک انقلاب فرهنگی برعلیه فرهنگ رژیم قبل ضروری بود و از این رو باید «اقداماتی در جهت پاکسازی دانشگاه‌ها» و دیگر نهادهای اجتماعی صورت می گرفت. وی معتقد است که انقلاب فرهنگی خواست اسلام‌گرایان نبود و همه انقلابیون خواهان آن بودند.

    اما شهید باهنر چند ماه قبل از شهادت سه دلیل برای تعطیلی دانشگاه‌ها آورده‌اند «از یک سو نظام دانشگاهی متناسب با نظام جمهوری اسلامی نبود، [گروه‌هایی که] از سوی جامعه طرد شده‌اند، به این فکر افتادند تا محیط دانشگاه را به پایگاهی برای خود تبدیل کنند، و از همین رو در دانشگاه‌ها مراکزی برای جاسوسی و توطئه و شایعه‌پراکنی و فعالیت‌های ضد انقلابی ایجاد کرده بودند و از سوی دیگر تعداد دانشگاه‌ها و موقعیت جغرافیایی آن‌ها و رابطه این نهادها با میزان نیروی انسانی‌ای که برای این مراکز استاد تربین می‌کنند با یکدیگر تناسب نداشتند.»

    عبدالمجید معادیخواه، نماینده دوره اول مجلس شوراى اسلامى نیز کمابیش به وجود دشمنان انقلاب در دانشگاه اشاره می‌کند او معتقد است که دانشگاه تبدیل شده به سنگری برای مجموعه‌هایی که نمی‌خواستند با حرکت مردمی انقلاب همسو شوند و قشرهایی از نخبگان جامعه نمی خواستند این واقعیت را قبول کنند و باب بگو مگو و درگیری را شروع کردند.

    منبع

    http://fararu.com

    موضوعات: انقلاب و شهدا  لینک ثابت



     [ 10:13:00 ق.ظ ]





      ایزدیان چه کسانی هستند؟   ...

    یزیدیان، ایزدی‌ها یا ایزدیان یا یزدانی‌ها (به کردی: Êzidî یا ئێزیدی) اقلیت مذهبی کردی هستند که در شمال عراق ،سوریه، جنوب شرقی ترکیه و قفقاز زندگی می‌کنند. شمار مهاجران ایزدی در چند دهه اخیر در اروپا رو به فزونی‌ست. ایزدیان به زبان کردی با گویش کرمانجی صحبت می‌کنند. آیین ایشان، ایزیدی،می‌باشد. آیین یزیدی مخلوطی از اسلام غیرمعمولی، مسیحیت شرقی، زرتشتی، و احتمالاً مهرپرستی است.

    اجداد ایزدیان به وسیله شیخ عدی مسلمان شدند. شیخ عدی و ملک طاووس دو عنصر مهم در آیین ایزدیان‌اند. طاووس ، نماد طایفه یزیدیه است. ایزدیان معتقدند که طاووس نماد «فرشته اعظم» است.به دلیل وجود هفت فرشته، در راس آن‌ها ملک طاووس، در جهان‌بینی‌شان، یزیدیان متهم به شیطان‌پرستی شده‌اند زیرا ملک طاووس به عنوان نمادی از شیطان تعبیر می‌شود.


    پیشینه


    این دین پیش از ورود اسلام در مناطق یاد شده، وجود داشته‌است و تحت تأثیر ادیان زرتشتی و مانوی قرار گرفته‌است و عقاید مهرپرستانه و ثنویت زرتشتی بر آن تأثیر داشته‌اند. تأثیراتی از دین یهود و فرقهٔ «نسطوری» و عقاید صوفیه (پس از اسلام) نیز در منابع برشمرده شده‌اند.

    ایزدی‌ها، قرن‌ها در کوهستان حلوان و نواحی آن در عراق این سکونت‌گاه‌ها در روستاهای دورافتاده و در انزوا زیسته‌اند ولی برخی آنان را با نام «شیطان‌پرست» می‌شناسند، عنوانی که ایزدی‌ها با آن مخالفند.

    البته با وجود آن‌که در باور ایزدی‌ها، دین آنان پیشینه‌ای به قدمت تاریخ بشر دارد اما مورخان، کیش ایزدی را در شمار دیگر فرقه‌هایی طبقه‌بندی می‌کنند که پس از اسلام، به نیت احیای سنت‌های پیشینیان و با انگیزه حفظ و بازیافت هویت تاریخی در نقاط مختلف خاورمیانه زاییده شدند و رشد کردند؛ هرچند بنیان‌گذاران‌شان صوفی‌های مسلمان بودند.

    ایزدی‌ها تاریخ مذهب خود را به چهارهزارسال‌پیش می‌رسانند اما به گفته پژوهشگران، کیش ایزدی در قرن چهاردهم میلادی در جنوب جلگه بین‌النهرین پدید آمده‌است.
    عقاید ایزدی‌ها تلفیقی از مذاهب گوناگون است که در این منطقه رواج داشته‌اند.

    اعتقاد به تناسخ و سیر تکاملی روح از طریق زایش‌های پی‌در پی و دمیده‌شدن در کالبدهای پیاپی، ایزدی‌ها را با مسالک شرقی پیوند می‌دهد.

    ایزدی‌ها هم مثل بسیاری از پیروان ادیان باستانی اعتقاد دارند که «جهان و هرچه در او هست» از چهار عنصر اصلی یعنی «آب، باد، خاک و آتش» ترکیب یافته‌است.

    عقاید

    ایزدی‌ها تاریخ مذهب خود را به چهارهزارسال‌پیش می‌رسانند اما به گفته پژوهشگران، کیش ایزدی در قرن چهاردهم میلادی در جنوب جلگه بین‌النهرین پدید آمده‌است.

    عقاید ایزدی‌ها تلفیقی از مذاهب گوناگون است که در این منطقه رواج داشته‌اند. برای نمونه، آنها مانند زرتشتیان، مانند کلیمیان به قربانی و نذورات، مانند مسیحیان به غسل تعمید و مراسم عشای ربانی و عروس در لباس سرخ از کلیساهای مسیحی بازدید می‌کندو مانند مسلمانان به سنت ختنه معتقدند. اعتقاد به تناسخ و سیر تکاملی روح از طریق زایش‌های پی‌در پی و دمیده‌شدن در کالبدهای پیاپی، ایزدیان را با مسالک شرقی پیوند می‌دهد. از سوی دیگر، ایزدیان همچون مسلمانان روزانه پنج بار به شیوه خود نماز می‌گزارند، اما قبله‌شان در چهار بار از این نمازهای پنج‌گانه، خورشید است و در نیم‌روز، مقبره شیخ عدی بن مسافر، صوفی عرب قرن ششم هجری که به باور مورخان، بنیان‌گذار کیش ایزدی است.

    ایزدی‌ها دارای دو کتاب مقدس‌اند: یکم کتاب جلوه که در آن اصول اعتقادی آن‌ها تشریح شده‌است و در کتاب دیگری به نام مصحف رش (کتاب سیاه) مجموعه ادعیه و سرودهای آن‌ها در ستایش بزرگان‌شان ثبت شده‌است.

    علویان، کاکه‌ای‌ها (اهل حق) و شیدلی‌ها که همگی در مناطق کردنشین ایران، عراق، ترکیه و سوریه و نواحی هم‌جوارشان زندگی می‌کنند، از این دسته مذاهب به شمار می‌روند[نیازمند منبع] و همگی این وجه مشترک را دارند که از سویی آداب نیایش جمعی‌شان همچون نذر و نیاز و قربان به یک‌دیگر شباهت دارد و با صوفیان مسلمان مشترک است و دیگر این‌که گرچه پیروانی از میان ترکان و اعراب هم پیدا کرده‌ند، مرکز عمده نشو و نموشان کردستان عراق بوده و فرهنگ و زبان کردی رکن مهمی از آیین آنان را تشکیل می‌دهد.

    باور بر این است که نام کیش ایزدی ریشه در واژه فارسی ایزد دارد. عناصری همچون ستایش خورشید و آتش در این آیین نشانه‌هایی از باورهای باستانی ایرانیان، مهرپرستی و دین زرتشت دارد.

    زیارتگاه‌ها (معابد) آنها اغلب با تصویر خورشید آراسته شده و گورهای آنها به سمت شرق، در جهت طلوع آفتاب هستند.

    «ایزدیان» هم مثل بسیاری از پیروان ادیان باستانی اعتقاد دارند که

    ایزدی‌ها همچون صوفیان در مراسم خود به ذکر و سماع می‌پردازند و پیروان این کیش، به طبقات پیر و شیخ و مرید تقسیم می‌شوند.

    البته برخی جوانان ایزدی صرف نظر از باورهای اجدادی خود مبنی بر دوری‌گزیدن از پیروان دیگر ادیان، وارد جنبش‌های چپ‌گرا در میان کردهای عراقی شدند و در صف پیشمرگه‌ها با رژیم صدام جنگیدند. خانواده‌های آنان نیز چون بسیاری دیگر از کردهای عراقی آماج حملات ارتش رژیم سرنگون شده بعث قرار گرفتند.

    پس از سرنگونی رژیم بعث و خروج اشغالگران آمریکایی از این کشور، ایزدی‌ها برای نخستین‌بار در قانونگذاری و حکومت سهیم شده‌اند، و نمایندگانی در مجلس محلی منطقه کردستان عراق و همچنین پارلمان ملی این کشور دارند.

    با این حال، نخستین ایزدی که قانون‌گذار شد، نه در عراق بود و نه در هیچ کجای دیگر در این منطقه؛ بلکه دختر جوانی بود در آلمان که از سوی حزب سوسیال دموکرات این کشور به پارلمان اروپا راه جُست.

    فلک‌ناز اوجا که هشت سال پیش در سن ۲۲ سالگی نماینده پارلمان اروپا شد و اکنون دومین دوره قانونگذاری خود را در جمع قانونگذاران اتحادیه اروپا می‌گذراند، از خانواده‌ای کرد ایزدی از ترکیه در آلمان متولد شده و روابط نزدیکی با گروه‌های کرد ترکیه دارد.

    گفته می‌شود در آلمان سی‌هزار ایزدی زندگی می‌کنند که عمدتاً از پناهندگان کرد عراقی و ترکیه‌ای‌اند و بزرگ‌ترین جامعه ایزدی در خارج از قلم‌روی اجدادی‌شان را تشکیل می‌دهند.

    منابع:

    www.jamnews.ir

    https://fa.wikipedia.org

     

    موضوعات: مطالب و مقالات علمی  لینک ثابت



    [جمعه 1394-11-16] [ 11:05:00 ق.ظ ]





      نظر مراجع شیعه دررابطه با مسئله ی ولایت فقیه در رهبری جامعه اسلامی   ...

    آیت الله العظمی امام خمینی قدس سره: ولایت یعنی حکومت و اداره کشور و اجرای قوانین شرع مقدس، یک وظیفه سنگین و مهم است، نه اینکه برای کسی شأن و مقام غیر عادی بوجود بیاورد و او را از حد انسان عادی بالاتر برد.

    آیت الله العظمی سید علی خامنه ای دامت برکاته: ولایت فقیه در رهبری جامعه اسلامی و اداره امور اجتماعی ملت اسلامی در هر عصر و زمان از ارکان مذهب حقه اثنی عشری است که ریشه در اصل امامت دارد.

    آیت الله العظمی سید علی سیستانی دامت برکاته: حکم کسی که ولایت شرعی دارد در امور عامه (که نظام جامعه و معاش مردم بر آن مبتنی است) بر همه نافذ است حتی بر مجتهدین دیگر.

    آیت الله العظمی محمد فاضل لنکرانی قدس سره: مسأله ولایت فقیه از فروع فقهی نیست تا ما بگوییم فلان روایت دلالت دارد یا نه، کدام روایت سندش حجت است، کدام روایت سندش حجت نیست. این یک مسأله عقلی و بدیهی است.

    آیت الله العظمی لطف الله صافی گلپایگانی دامت برکاته: همه بر این عقیده محکم خود استوارند که با نظام امامت، هیچ مشکلی در اداره امور و اجتماع و مسایل فرهنگی و سیاسی مردم پیش نمی آید و ولایت فقیه هم نشأت گرفته از نظام امامت است.

    آیت الله العظمی جعفر سبحانی دامت برکاته: در عصر غیبت به حکم روایات و احادیث، امور وظایف امامت، به مجتهد جامع الشرایط واگذار شده است. اجرای احکام الهی و پیاده کردن نظام اسلامی، بدون هدایت و نظارت فقیه، امکان پذیر نیست.

    آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی دامت برکاته: معتقدیم اداره شئون جامعه اسلامی باید از سوی خداوند که خالق همه انسانها است، اجازه داده شود. (هرچند پذیرش مردم وسیله پیشرفت این هدف است) و نیز معتقدیم که ولی فقیه نماینده امام عصر (عج) در زمان غیبت است.

    آیت الله العظمی حسین نوری همدانی دامت برکاته: بافت فقه در دوران غیبت کبری به گونه ای طراحی شده که باید حاکم و ولی برای اجرای قوانین فقهی در تمام ابواب فقه وجود داشته باشد و فقه بدون ولی فقیه ناکارآمد است.

    علامه شیخ محمد حسین کاشف الغطاء (ره) -از فقهاء بزرگ و فقید شیعه، وفات 1373 ه.ق: همانا فقیه جامع الشرایط بر همه شئون عمومی و نیازهای اجتماعی مردم ولایت دارد.

    آیت الله العظمی شیخ عبدالله مامقانی (ره)- از فقهاء بزرگ و فقید شیعه، وفات 1323 ه.ق: تمام آنچه امام به عنوان ولی امر متولی آن است فقیه نیز در عصر غیبت، تولیت آن را بر عهده خواهد داشت.

    آیت الله العظمی شیخ اعظم انصاری (ره)- از فقهاء بزرگ و فقید شیعه، وفات 1281 ه.ق: فقیه در زمان غیبت همانند حکام منصوب در زمان پیامبر (ص) و صحابه می باشند. بنابراین مردم موظفند که در امور یاد شده به آنان مراجعه کنند و به نظر آنان جامه عمل بپوشند.

    آیت الله العظمی شیخ محمد حسن نجفی (ره)- از فقهاء بزرگ و فقید شیعه، صاحب کتاب گرانسنگ جواهر الکلام، وفات 1266 ه.ق: من انکر ولایت الفقیه ما ذاق من طعم الفقه شیئا. هر کس منکر اصل ولایت فقیه باشد معلوم می شود از مزه فقه چیزی نچشیده است.

    میرزای قمی (ره)، از فقهاء بزرگوار و فقید شیعه، صاحب کتاب قوانین، وفات 1231 ه.ق: همانگونه که اطاعت از امام بر مکلفین واجب است، اطاعت از فقیه نیز در زمان غیبت به همین منوال می باشد.

    آیت الله العظمی وحید بهبهانی (ره)- از فقهاء بزرگ و فقید شیعه، وفات 1208 ه.ق: فقیه نسبت به جان و مال مؤمنان اولی است اعم از اینکه خودش یا حاکمانی از جانب او بر امر مؤمنین نظارت و اقدام نمایند.

    ملا احمد نراقی (ره)- از فقهاء بزرگ و فقید شیعه، وفات 1205 ه.ق: هر آنچه نبی و امام بر آن ولایت دارند و جزو اختیاراتشان به حساب می آید، فقیه نیز چنین ولایت و اختیاری دارد.

    مقدس اردبیلی (ره)- از فقهاء بزرگ و فقید شیعه، وفات 993 ه.ق: فقها در عصر غیبت نایب مناب ائمه (ع) در تمامی امور ولایی می باشند.

    شهید ثانی (ره)- از فقهاء بزرگ و فقید شیعه، وفات 965 ه.ق: در عصر غیبت، همواره وجود فقیهی عارف که واجد صفت عدل هم باشد، ضروری است.

    سید محمد جواد عاملی (ره)- از فقهاء بزرگ و فقید شیعه، صاحب مفتاح الکرامه، وفات 940 ه.ق: فانه المجتهد الجامع للشرایط القائم مقام الصاحب عجل الله فرجه. مجتهد جامع الشرایط قائم مقام حضرت صاحب عجل الله فرجه می باشد.

    محقق ثانی (ره)- از فقهاء بزرگ و فقید شیعه، وفات 937 ه.ق: فقیه عادل امامی جامع الشرایط فتوا و به اصطلاح مجتهد در عصر غیبت، در همه آنچه که نیابت در آنها مدخلیتی دارد، از جانب ائمه (ع) نیابت دارد.

    شیخ مفید (ره)- از فقهاء بزرگ و فقید شیعه، وفات 413 ه.ق: در عصر غیبت و جدایی از سلطان عادل (امام معصوم) فقیهان شیعه عادل، مدبر خردمند و برجسته می توانند به تولیت و سرپرستی جمیع اموری که تحت ولایت امام معصوم قرار دارد بپردازد.

    موضوعات: مطالب و مقالات علمی, انقلاب و شهدا  لینک ثابت



     [ 10:27:00 ق.ظ ]





      حضور پر رنگ زنان در انقلاب+ عکس   ...

    پیام نهضت امام خمینی (ره) برای تمامی گروه ها و اقشار مختلف مردم جذابیت داشت. در این بین زنان نیز چون مردان در حمایت از امام در صف مبارزه با استكبار قرار گرفته و با شركت در تظاهرات ضد شاهی خواستار برقراری رژیمی مردمی با ساختار و كالبدی اسلامی شدند. در این جا می توانید حضور زنان در تظاهرات ضد شاهی در دوران منتهی به انقلاب اسلامی را مشاهده نمایید.





    مرکز اسناد اسلامی

    http://www.irdc.ir

    موضوعات: انقلاب و شهدا  لینک ثابت



    [پنجشنبه 1394-11-15] [ 08:41:00 ب.ظ ]





      بچه محلی که شبانه خاک شد( شهید مفتاحی)   ...

    برخی از محلات، مساجد و خیابان ها در شهر شیراز محل شهادت بسیاری از جوانان با غیرت این شهر است که برای دفاع از حق و حاکم کردن نظام اسلامی خون خود را نثار کرده اند که امروزه نشانی از آنها باقی نمانده و برای نسل جدید نا آشناست.

    شهید احمد مفتاحی یکی از آن شهداست که در محله پانصد دستگاه شیراز سکونت داشت . دعوت مردم به پذیرش راه حق ، پخش اعلامیه های حضرت امام خمینی، شرکت در راهپیمایی های ضد حکومتی همه دلیل خوبی را به دست مزدوران رژیم شاه می داد تا او را به شهادت برسانند .

    تا اینکه بالاخره در یکی از روزهای مبارزه علیه طاغوتیان در حالی که این شهید والا مقام  به پشت بام مسجد نو ( کنار حرم مطهر شاهچراغ) پناه گرفته بود،توسط مزدوران رژیم از پشت سر به او حمله شد و او را به پایین پرتاب کردند .

    شدت قساوت قلب مزدوران شاهنشاهی به اینجا ختم نمی شود ، بلکه پس ندادن جنازه شهید و گرفتن هزینه و حق تیر برگی دیگر از این جنایت هولناک است .

    بالاخره با پرداخت هزینه ها و پیگیری های خانواده شهید بعد از ماهها به شرط آنکه ایشان شبانه تدفین شود جنازه ایشان بر گردانده شد.


    یادشان گرامی و راهشان پر رهرو

    موضوعات: انقلاب و شهدا  لینک ثابت



     [ 01:40:00 ب.ظ ]





      اولین شهید انقلاب اسلامی درشهر شیراز   ...

    راننده کامیون بود, اما یکی از شاخص ترین مبارزان انقلابی شیراز, پرونده ای قطور در ساواک داشت و چند بار توسط ساواک دستگیر شد که با زیرکی فرار کرد. او را اولین شهید انقلاب شیراز می نامند…

    همه جوره در اختیار انقلاب بود. با ماشین سنگینی که داشت به شهر های مختلف می رفت, اعلامیه های امام را می اورد تکثیر می کرد و در اختیار انقلابیون شیراز می گذاشت. یکی از این سفرهایش به یاد ماندنی شد. به اتفاق تعدادی دیگر از انقلابیون شیراز برای دیدن ایت الله سیدعلی اصغر دستغیب که در استان سیستان بلوچستان تبعید بود رفت. بعد از دیدار, اقای دستغیب گفته بود: همین نزدیکی, سید بزرگواری تبعید است به اسم سیدعلی خامنه ای, به دیدار ایشان هم بروید. رفته بود. اقای خامنه ای به گرمی از انها, استقبال کرده و با انها عکس می گیرد(عکسی که سال ها برمزار علی اکبر بود) بعد دستخطی می دهد تا به شهید دستغیب برسانند. وقتی شهید دستغیب دست خط اقای خامنه ای را می بینند می گویند: من ایشان را از نزدیک ندیده ام, اما هر که هست, فرد فاضلی است!

    نیمه شعبان ۵۷ بود. از کنار خیابان رد می شدم. دیدم کامیونی کنارم ایستاد, علی اکبر پیاده شد و گفت: امشب مسجد جامع, دعای کمیل اقای دستغیب فراموش نشه, اتفاقات مهمی در راه است. شب رفتم مسجد جامع, جمعیت زیادی امده بود. علی اکبر را بین جمعیت دیدم, مرا کناری کشید, تعدادی عکس از زیر لباسش بیرون کشید, عکس کارتر بود و فرح در حال شراب خواری. گفت این عکس ها امشب نباید پیش من باشد, جایی پنهانش کن. قرار بود جمعیت شعارگویان به سمت میدان استانه بروند. علی اکبر میان دار بود و جمعیت را رهبری می کرد. از سر دزک مسیر بسته بود, از سمت دروازه قصاب خانه هم… ماموران حمله کردند, مردم از کوچه پس کوچه ها عقب رفتند. علی اکبر اهل عقب امدن نبود. در میدان استانه مامورها که دنبالش بودند با باطوم به جانش افتادند, چند ضربه هم به سرش کوبیدند. جنازه نیمه جانش در جوب اب پیدا و با امبولانس منتقل شد, اما در مسیر بیمارستان شهید شد.


    پیش از علی اکبر شیراز شهید ندیده بود, علی اکبر هم فرد شناخته شده ای بود, همین ترس ساواک و شهربانی را دو چندان کرده بود. مراسم تشیعش کم از حکومت نظامی نداشت. مامورها اسلحه به دست در حالت شلیک به سمت قبر علی اکبر نشسته بودند. اما مردم, پر شور نوحه می خواندند و به سر و سینه می زدند.

    http://shiraze.ir

    علی اکبر رستمی نام کامل این شهید است.


    موضوعات: انقلاب و شهدا  لینک ثابت



     [ 01:37:00 ب.ظ ]





      شهیدی که روبروی خیانت های شاه ایستاد   ...

    در آستانه فرا رسیدن دهه فجر انقلاب اسلامی ایران، گذری خواهیم داشت بر روایت زندگی دانشجوی شهید “غلامرضا اسدی عرب” یکی از شهدای انقلاب در استان گلستان:

    شهید غلامرضا اسدی عرب سال 1331 در روستای “گز غربی” از توابع شهر کردکوی، پا به عرصه ی وجود نهاد. در همان دوران کودکی از نعمت پدر محروم شد و مادر نیکو نهادش، درس خوب زیستن را به او آموخت. پس از پشت سر گذاشتن هفت بهار از عمر گرانقدرش، در همان روستا به مدرسه رفت و بعد از اتمام دوره ی راهنمایی، تحصیلات متوسطه را در دبیرستان امیر لطیفی در رشته ی طبیعی آغاز نمود و با جدیت بسیار و نیز کسب رتبه ی ممتاز، دیپلم گرفت.

    پس از اخذ مدرک دیپلم، تحت عنوان سپاهی دانش در روستای “دشتی کلاته” شهرستان کردکوی انجام وظیفه نمود.

    او همیشه فرصتها را مغتنم می شمرد و بیشتر اوقات خود را با مردم عادی و دانش آموزان بی بضاعت سپری می کرد و از هم نشینی با آنان لذت می برد.

    شهید اسدی عرب بعد از خدمت سربازی، شغل معلمی را که رسالت انبیاست، انتخاب نمود و از آن جهت دستیابی به مقاصد والایش بهره برد. شاگردانش او را ناصحی مشفق و مشاوری امین می دانستند. در سال 57 در آزمون تربیت معلم پذیرفته شد و همزمان در کنار شغل معلمی به تحصیل نیز مشغول گردید.

    وی با مشاهده ضعف محرومیت همنوعانش و نیز ظلم و ستمی که در حق تهیدستان روا می شد، برآن شد تا برای رسیدن به مقاصد والای خود، نهایت سعی خود را به کار بندد. همچنین دانش آموزان را با نیروی تفکر و تعقل، به آن مقاصد راهنمایی می کرد. به همین منظور در سال 1355 در کتابخانه ی حوزه ی علمیه ی نوکنده به همراه جمعی از روحانیون و معلمین متعهد، شروع به تدریس علوم دینی همچون: شرح، تفسیر، اصول و فروع دین پرداختند به امید اینکه بتوانند گامی موثر در جهت بالا بردن آگاهی های دینی و مذهبی مردم برداشته باشند.

    وی برای رسیدن به مقصودش، دو عنصر مهم «علم و عمل» را به خوبی بکار گرفت و با سرودن اشعار مهیج و حماسی و نمایشنامه های متعدد و با مضامین سیاسی، نوک پیکان قلم و زبانش را به طرف خیانتهای شاه و اطرافیان او نشانه گرفت.

    در جریان این فعالیت ها، گروهی به نام فدائیان اسلام شکل گرفت که فعالیت اصلی آنها پخش اعلامیه، نوار و کتاب و سازماندهی تظاهراتها بر علیه رژیم بود. غلامرضا چند مرحله از جمله زمان آمدن فرح (همسر شاه) به گرگان، توسط عوامل رژیم دستگیر و بازداشت شد.

    اوج مبارزات او در بین سال های 1355 تا 1357 بود که به شهرهای گرگان، ساری، تهران، بهشهر، اصفهان و نوکنده سفرکرد و حتی در شهر بندرگز علنا به ایراد سخنرانی پرداخت که همین امر موجب شد مورد شناسایی نظامیان رژیم قرار بگیرد اما زیرکانه از نظرها پنهان شد و به شهر دیگر عزیمت کرد.

    سرانجام پس از سالها مبارزه و جهاد علیه ظلم و ستم، شب 12 دیماه سال 1357 در ورودی سه راه بندرگز، توسط دشمنان نارنجکی به خودروی وی پرتاپ شد و به شهادت رسید.

    در سومین روز از شهادت شهید غلامرضا اسدی عرب، زمانی که مردم با شعارهای ضد رژیم به سمت میدان اصلی شهر در حرکت بودند، عوامل رژیم شاه و ساواک به سمت مردم تیراندازی کردند که در جریان آن، 38 نفر مجروح و هفت نفر از آن عزیزان به شهادت رسیدند.


    موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



    [چهارشنبه 1394-11-14] [ 04:29:00 ب.ظ ]





      اولین شهید انقلاب اسلامی در استان فارس   ...

    علی اکبر رستمی فرزند مرتضی در سال 1328 در استهبان متولد شد.وی اولین شهید انقلاب اسلامی در و استان فارس است.

    باغ سرسبز انقلاب، شکوفه باران است از خون آنهایی که در سر سودای آزادی داشتند و در شب‌های تاریک طاغوت، چشم انتظار سپیده ماندند…

    در لحظه‌ای روحانی و ملکوتی آواز هستی «علی‌اکبر» فضای خانه را سرشار از عطر صلوات کرد و اندک زمانی بعد، نوای دل‌انگیز اذان چون آبشاران در گوشش طنین انداخت و وجودش را لبریز از عشق به اسلام و ائمه اطهار (علیهم‌السلام) نمود.


    «علی‌اکبر» در آغوش پرصفای مادر دوران طفولیت را با مهر و محبّت پشت سر گذاشت و آن گاه همراه با خانواده هجرت کرد و به «شیراز» رفت. تحصیلات خود را تا پایان مقطع ابتدایی ادامه داد و سپس برای کمک به خانواده و گذراندن زندگی به شغل شیشه‌گری روی آورد.

    تمام زندگی‌اش در روزهای سخت طاغوت گذشت اما روحیه‌ی ظلم ستیزی و عدالت‌خواهی او باعث شده بود که در مقابل دشمن ساکت ننشیند و به مخالفت و افشاگری افکار و اعمال رژیم بپردازد. زمانی که نسیم خوش آزادی، آرام آرام به کوچه‌های ایران سر می‌زند او عاشق و سرمست‌تر از همیشه، به توزیع اعلامیه‌ها و نوارهای حضرت امام(ره) می‌پرداخت.

    ولایت محوری و عشق او نسبت به امام خمینی(ره) باعث گردید که در زمان شهادت «آیت الله مصطفی خمینی» ـ فرزند برومند امام ـ با پوشیدن لباس مشکی و شرکت در مراسم ختم ایشان در مسجد ولی عصر(عج) شیراز، علاقه‌ی خود را به اثبات برساند و نفرتش را از رژیم منحوس پهلوی به نمایش بگذارد.

    در اوایل سال ۱۳۵۷ در حالی که تنها چند روز از ازدواجش می‌گذشت به دیدار «آیت الله خامنه‌ای» و «حجه الاسلام سیّد علی‌اصغر دستغیب» که به «سراوان» تبعید شده بودند، شتافت و پس از کسب فیض از محضر ایشان به شیراز بازگشت و به حضور برادر بزرگوار امام خمینی(ره) «آیت الله پسندیده» شرفیاب شد.

    در این برهه از زمان که مردم ستمدیده‌ی ایران از خیانت‌های رژیم پهلوی، سخت به تنگ آمده بودند روز به روز بر تظاهرات و شورش خود علیه شاه می‌افزودند و «علی‌اکبر» در چندین تظاهرات با هماهنگی برادران مسجد و گرفتن روزه سیاسی (به عنوان اعتراض به حکومت جلاد پهلوی) و پرداختن به امر به معروف و نهی از منکر مخالفت خود را اعلام می‌نمود تا اینکه در شب نیمه‌ی شعبان به همراه آحاد ملت انقلابی برای استماع سخنرانی و افشاء جنایات رژیم ستمشاهی در مسجد نو (شهداء) شیراز تجمع نمودند که در پایان تظاهراتی سنگین و سرنوشت‌ساز شروع می‌شود.

    در این تظاهرات تعدادی از خواهران محاصره می‌شوند و «علی‌اکبر» برای دفاع از خواهران با مأمورین رژیم درگیر می‌شود، نیروهای شهربانی با هجوم وحشیانه‌ی خود او را مورد ضرب و شتم قرار می‌دهند و جسد نیمه‌جان او را در جوی آب می‌اندازند. جراحات وارده به پیکرش آن‌قدر شدید بود که امکان مداوای وی در منزل نبود، بی‌درنگ او را به بیمارستان منتقل می‌نمایند اما از پزشکان نیز کاری بر نمی‌آید؛ و بدین گونه بود که این عاشق چشم انتظار، در آرزوی دیدن زیباترین روزهای بهاری، ردای شهادت به تن کرد و در تاریخ 31 تیر ماه سال 1357 و به آرزویش رسید. نامش به عنوان اولین کبوتر خونین‌بال استان فارس در دفتر شهدای انقلاب اسلامی ثبت گردید.

    کنگره سرداران و چهارده هزار و ششصد شهید استان فارس
    http://14600shahid.ir

    موضوعات: انقلاب و شهدا  لینک ثابت



     [ 04:10:00 ب.ظ ]





      فضیلت اشک بر امام حسین(ع)   ...

     

    1.فقط کرم مولامون حسین(علیه السلام) را ببین :

    شیخ الطائفه ابی جعفرطوسی از ابن قولیه از پدرش از ابن خارجه از ابی عبدالله (علیه السلام) نقل می کند:«که حسین بن علی (علیه السلام) گفت:من کشته اشک چشمم و با حزن و اندوه کشته شدم و بر خداست که غمگینی به زیارت من نیاید ،مگر آنکه او را شادان به اهل خود برگرداند.»

    نفس المهموم،ص36.حدیث هشت

    2.به سند متصل از شیخ صدوق از پدرش از عبدالله جعفر حمیری از احمد اسحاق بن سعد از بکر بن محمد ازدی از ابی عبدالله (علیه السلام){منظور امام صادق می باشند} که به فضیل فرمود:«آیا می نشینید و حدیث ما می گویید ؟گفت:آری فدایت شوم{(جعلت فداک…واژه زیبایی نیست؟)}.فرمود: این مجالس را دوست می دارم،پس امر ما را احیاء کنید . ای فضیل هرکس یاد ما کند یا نزد او یاد ما کنند پس از چشمش به اندازه بال مگسی اشک بیرون بیاید،خداوند گناهان او را بیامرزد هرچند مانند کف دریا باشد.»
    نفس المهموم،ص37.حدیث دوازدهم

    3.کتاب المومن :بسندش از سعد بن طريف كه نزد ابى جعفر عليه السّلام بودم و جميل ازرق نزد او آمد، و بلاهاى شيعه و آنچه بدانها رسد گفتگو شد، ابو جعفر (ع) فرمود: مردمى نزد امام سجاد و عبد اللَّه بن عباس آمدند، و عين گفتگوها را كردند و با هم نزد حسين بن على (ع) آمدند و امام حسين فرمود: بخدا بلا و فقر و كشتار شتابانترند بدوستان ما از دويدن اشتران و از آب سيل به درياچه خود … و اگر چنين نبوديد دانستيم كه از ما نباشيد

    ( اخلاق اسلامى-ترجمه جلد پانزدهم بحار الانوار، ص: 195)

    4.مرويست: كه پيغمبر (ص) يك روزى نشسته بود و در گرد او امير المؤمنين (ع) و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام بودند فرمود ايشان را كه: چگونه باشد كه شما فوت شويد و قبور شما متفرق باشد؟ امام حسين فرمود كه: يا رسول اللَّه آيا بميريم يا كشته شويم؟ فرمود كه كشته شويد بظلم اى پسرك من و نيز كشته شود برادر تو بظلم و پراكنده شوند فرزندان ايشان در اطراف زمين، امام حسين فرمود: چه كس بكشد ما را يا رسول اللَّه؟ فرمود كه: بدترين مردمان، گفت: بعد از قتل ما هيچ كس ما را زيارت كند؟ فرمود: بلى طايفه از امت من كه اراده كرده باشند بزيارت شما بر و نيكوئى و صله مرا؛ چون روز قيامت شود بيايم بموقف تا بازوهاى ايشان را گرفته خلاص سازم از اهوال و شدائد آن روز.

    كشف الغمة-ترجمه و شرح زواره‏اى، ج‏2، ص: 178

    5.ريان بن شبيب گويد روز اول ماه محرم خدمت حضرت رضا رسيدم بمن فرمود اى پسر شبيب روزه‏اى؟ گفتم :نه .فرمود :اين روزيست كه زكريا بدرگاه پروردگارش دعا كرد و گفت پروردگارا بمن ببخش از پيش خود نژاد پاكى زيرا تو شنواى دعائى خدا برايش اجابت كرد و بفرشتگان دستور داد ندا كردند زكريا را كه در محراب ايستاده بود كه خدا تو را بيحيى بشارت ميدهد هر كه اين روز را روزه بدارد و سپس دعا بدرگاه خدا كند خدا مستجاب كند چنان كه براى زكريا مستجاب كرد .سپس گفت: اى پسر شبيب !به راستى محرم همان ماهى است كه اهل جاهليت در زمان گذشته ظلم‏ و قتال را بخاطر احترامش در آن حرام مى‏دانستند و اين امت حرمت اين ماه را نگه نداشتند و نه حرمت پيغمبرش را در اين ماه ذريه او را كشتند و زنانش را اسير كردند و بنه‏اش را غارت كردند خدا هرگز اين گناه آنها را نيامرزد.
    اى پسر شبيب! اگر براى چيزى گريه خواهى كرد براى حسين (ع) گريه كن كه چون گوسفند سرش را بريدند و هجده كس از خاندانش با او كشته شد كه روى زمين مانندى نداشتند و آسمانهاى هفت‏گانه و زمين براى كشتن او گريستند و چهار هزار فرشته براى ياريش بزمين آمدند و ديدند كشته شده و بر سر قبرش ژوليده و خاك آلود باشند تا قائم (ع) ظهور كند و ياريش كند و شعار آنها يا لثارات الحسين است .
    اى پسر شبيب! پدرم از پدرش از جدش برايم باز گفت كه چون جدم حسين (ع) كشته شد آسمان خون و خاك سرخ باريد اى پسر شبيب اگر بر حسين گريه كنى تا اشکت بر گونه‏هايت روان شود ،خدا هر گناهى كردى از خرد و درشت و كم و بيش بيامرزد.
    اى پسر شبيب! اگر خواهى خدا را بر خورى و گناهى نداشته باشى حسين را زيارت كن اى پسر شبيب اگر خواهى در غرفه‏هاى ساخته بهشت با پيغمبر ساكن شوى بر قاتلان حسين لعن كن .
    اى پسر شبيب ! اگر خواهى ثواب شهيدان با حسين را دريابى، هر وقت بيادش افتادى، بگو كاش با آنها بودم و بفوز عظيمى مى‏رسيدم .اى پسر شبيب !اگر خواهى با ما در درجات بلند بهشت باشى ،براى حزن ما محزون باش و و براى شادى ما شاد باش و ملازم ولايت ما باش و اگر مردى سنگى را دوست دارد با آن‏ خدا روز قيامت محشورش كند.
    امالى شيخ صدوق-ترجمه كمره‏اى، متن، ص: 131

    7. - على بن ابى طالب فرمود :«در اين ميان كه من و فاطمه و حسن و حسين نزد رسول خدا (ص) بوديم آن حضرت بما رو كرد و گريست من گفتم چرا گريه كنيد يا رسول اللَّه؟ فرمود ميگريم براى آنچه با شما عمل مى‏شود، گفتم آن چه باشد يا رسول اللَّه؟ فرمود گريه كنم از ضربتى كه بر فرق تو زنند و از سيلى كه بر گونه فاطمه زنند و از نيزه‏اى كه بر ران حسن زنند و زهرى كه باو نوشانند و از قتل حسين (ع) فرمود همه اهل بيت گريستند، گفتم يا رسول اللَّه خدا ما را نيافريده جز براى بلا، فرمود مژده گير اى على كه خداى عز و جل با من عهد كرده كه دوستت ندارد جز مؤمن و دشمنت ندارد جز منافق‏»
    امالى شيخ صدوق-ترجمه كمره‏اى، متن، ص: 135

    8- ابى عماره شعر خوان گويد: امام ششم بمن فرمود :«اى ابا عماره در باره حسين براى من شعرى بخوان خواندم و خواندم و گريست و گريست تا خانه پر از گريه شد .فرمود: اى ابا عماره هر كه نوحه‏اى براى حسين بخواند و پنجاه كس را بگرياند مستحق بهشت است و هر كه نوحه‏اى بخواند و سى كس را بگرياند مستحق بهشت است و هر كس بخواند و بيست كس را بگرياند مستحق بهشت است و ده كس را هم كه بگرياند مستحق بهشت است و يكى را هم كه بگرياند مستحق بهشت است و نوحه بخواند و خود هم بگريد مستحق بهشت است و تباكى هم كند مستحق بهشت است.»

    امالى شيخ صدوق-ترجمه كمره‏اى، متن، ص: 142

    9- داود بن كثير رقى گويد :خدمت امام ششم بودم، آب خواست و چون نوشيد گريست و چشمش غرق اشك شد. سپس فرمود:« اى داود خدا قاتل حسين (ع) را لعنت كند !چه اندازه ياد حسين زندگى را ناگوار كند. من آب سردى ننوشم جز آنكه ياد حسين كنم .بنده‏اى نيست كه آب نوشد و ياد حسين كند و قاتلش را لعنت كند! جز آنكه خدا صد هزار حسنه براى او بنويسد و صد هزار گناه از او محو كند و صد هزار درجه براى او بالا برد و گويا صد هزار بنده آزاد كرده و روز قيامت با رخسار درخشان محشور گردد.»

    10- هرون بن خارجه گويد: از امام پنجم شنيدم ميفرمود :«خدا بقبر حسين (ع) چهار هزار فرشته موكل كرده است. ژوليده و خاك آلود كه تا روز قيامت باو گريه كنند و هر كه با معرفت بحقش او را زيارت كند مشايعتش كنند تا او را بوطنش برسانند و اگر بيمار شد عيادتش كنند .صبح و پسين و اگر مرد سر جنازه‏اش آيند و برايش تا روز قيامت آمرزش خواهند.»

    11- امام هفتم فرمود:« هر كه قبر حسين (ع) را زيارت كند با معرفت بحق او خدا گناهان گذشته و آينده‏اش را بيامرزد.»

    امالى شيخ صدوق-ترجمه كمره‏اى، متن، ص: 143
    12

    - امام پنجم فرمود:« دستور دهيد شيعيان ما را بزيارت حسين (ع) زيرا زيارتش دفع كند. زير آوار ماندن و غرق شدن و سوختن و درنده خوارگى را و زيارت او لازمست. بر هر كه براى حسين (ع) معترف به امامت باشد از طرف خداى عز و جل. »


    13- بشير دهان گويد :بامام ششم گفتم بسا باشد حج از من فوت شود و نزد قبر حسين (ع) عرفه را بگذرانم .فرمود:« احسنت اى بشير !هر مؤمنى نزد قبر حسين (ع) آيد با معرفت بحق او در غير روز عيد نوشته شود برايش بيست حج و بيست عمره تمام و مقبول و بيست جهاد با پيغمبر مرسل يا امام عادل دارد و هر كه روز عيد زيارتش كند ثواب صد حج و صد عمره و صد غزوه با پيغمبر يا امام عادل دارد و هر كه در عرفه به زيارتش آيد بامعرفت بحقش نوشته شود. برايش هزار حج و هزار عمره تمام و پذيرفته و هزار جهاد به همراه پيغمبر مرسل يا امام عادل گويد.» عرض كردم: چگونه ثواب موقف عرفات را ببرم؟ با خشم بمن نگاه كرد و فرمود :«براستى مؤمنى كه عرفه بزيارت قبر حسين آيد و از فرات غسل كند و به آن رو كند خداى عز و جل به هر گامى ثواب يك حج با تمام مناسكش براى او بنويسد و همين دانم كه يك جهاد هم اضافه كرد.»


    14- ابن ابى نعيم گويد: نزد ابن عمر بودم كه مردى از خون پشه از وى پرسيد گفت: تو از كجائى زاى؟ گفت از اهل عراق. گفت باين مرد بنگريد كه از خون پشه از من سؤال ميكند و همانها پسر رسول خدا (ص) را كشتند كه من از رسول خدا (ص) شنيدم ميفرمود اين دو ريحانه منند، يعنى حسن
    و حسين (ع).

    امالى شيخ صدوق-ترجمه كمره‏اى، متن، ص: 144

    15- محمد بن مسلم گويد: از امام صادق از خاتم حسين بن على پرسيدم :كه بدست كى افتاد و باو ياد آور شدم كه من شنيدم در ضمن اموال ديگر به غارت رفته فرمود:« چنين نيست كه گمان برده‏اند! حسين (ع) به پسرش على بن الحسين وصيت كرد و خاتم خود را در انگشت او نمود و كار امامت را باو را گذاشتف چنانچه رسول خدا (ص) با امير المؤمنين كرد و او با حسن نمود و حسن با حسين سپس اين خاتم پس از پدر به پدرم رسيد و از او بمن رسيده و نزد منست و من هر جمعه بدست كنم و در آن نماز كنم محمد بن مسلم گويد روز جمعه نزد او رفتم و نماز ميخواند و چون از نمازش فارغ شد دست بسوى من دراز كرد و در انگشتش خاتمى ديدم كه نقش آن لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ عده للقاء اللَّه بود، فرمود اين خاتم جدم ابى عبد اللَّه الحسين است.»

    16- پيغمبر هر سپيده دم بر در خانه على و فاطمه ميايستاد و ميفرمود :«حمد از آن خداى محسن و نيكوئى كن و فضيلت بخشى كه بنعمت خود اعمال صالحه را تمام كرده سميع است و سامع بحمد خدا و نعمت او و حسن آزمايش او بر ما، پناه برم بخدا از دوزخ پناه برم بخدا از بامداد دوزخ پناه‏
    برم بخدا از شام دوزخ رحمت بر شما اهل بيت همانا خدا خواسته پليدى را از شما ببرد اى اهل بيت و بخوبى شما را پاكيزه كند.»

    امالى شيخ صدوق-ترجمه كمره‏اى، متن، ص: 145

    {سپس ابن زياد (لع) على بن الحسين و زنان را با سر حسين احضار كرد و زينب دختر على با آنها بود ابن زياد گفت حمد خدا را كه شما را رسوا كرد و احاديث شما را دروغ در آورد زينب فرمود:« حمد خدا را كه ما را به محمد گرامى داشت و بخوبى پاكيزه كرد .همانا فاسق رسوا شود و فاجر دروغ گويد،» گفت: خدا با شما خاندان چه كرد؟ گفت:« سرنوشت آنها شهادت بود و به آرامگاه خود برآمدند و محققا خدا تو را با آنها جمع كند و نزد او محاكمه شويد،»
    ابن زياد خشم كرد و قصد كشتن زينب نمود و عمرو بن حريث او را آرام ساخت، زينب فرمود:« آنچه از ما كشتى تو را بس است مردان‏ ما را كشتى و ريشه ما را كندى و حريم ما را مباح شمردى و زنان ما را اسير كردى با كودكان ما! اگر مقصودت شفا دادن دل بود تو را كافى است .»
    ابن زياد دستور داد آنها را بزندان باز بردند}

    امالى شيخ صدوق-ترجمه كمره‏اى، متن، ص: 166

    موسى بن جعفر از پدرانش از امام حسين عليهم السّلام روايت ميكنند كه امير المؤمنين عليه السّلام فرمودند: دو چيز مردم را هلاك كرده‏اند: ترس از فقر و طلب فخر و بزرگى
    ايمان و كفر-ترجمه الإيمان و الكفر بحار الانوار، ج‏2، ص: 625

     

     

    موضوعات: احادیث و کلام بزرگان  لینک ثابت



    [سه شنبه 1394-11-13] [ 08:37:00 ب.ظ ]






      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    " هر گاه دلم رفت تا محبت کسی را به دل بگیرد، تو او را خراب کردی، خدایا، به هر که و به هرچه دل بستم، تو دلم را شکستی، عشق هر کسی را که به دل گرفتم، تو قرار از من گرفتی، هر کجا خواستم دل مضطرب و دردمندم را آرامش دهم، در سایه امیدی، و به خاطر آرزویی، برای دلم امنیتی به وجود آورم، تو یکباره همه را برهم زدی، و در طوفان های وحشتزای حوادث رهایم کردی، تا هیچ آرزویی در دل نپرورم و هیچ خیری نداشته باشم و هیچ وقت آرامش و امنیتی در دل خود احساس نکنم... تو این چنین کردی تا به غیر از تو محبوبی نگیرم و به جز تو آرزویی نداشته باشم و جز تو به چیزی یا به کسی امید نبندم و جز در سایه توکل به تو، آرامش و امنیت احساس نکنم... خدایا ترا بر همه این نعمتها شکر می کنم."