ماجرای خواستگاری کم کم داشت جدی تر می شد. خانواده پسر و خود پسر ایده آل ِدختر ِجوان بود. آن هم در آن اوضاع وحشتناک اقتصادی و مشقت های مادر.
درد بی پدری را الان بیشتر حس می کرد، کاش حداقل او مردانه برایش تکیه گاه می شد . امادریغ که او هم خودش به مواد افیونی تکیه داده بود.
درد طلاق و اعتیاد پدر و رنج های مادر برای به امرار معاش و اکنون در باغ بهشتی که برایش باز شده بود . پسری موقر و خوش پوش با خانواده ای اصیل و معتقد با وضعیت مالی نسبتا خوب.
دیگر از زندگی چه میخواست که نباشد.
گوشی موبایل خود را برداشت اما دل کندن از تمام شبکه های مجازی و دوستان هم جنس و غیر هم جنسی که برای رهایی از تنهایی به آن ها پناه برده را چه میکرد؟
عکس های نا متناسب و بی حجابش را اگر خانواده خواستگارش ببینند چه کند؟ آن هم پسری که مطمئن بود اگر بویی از کارهایش ببرد یه لحظه هم در ترکش، درنگ نخواهد کرد.
تازه اگر تمام عکس ها را هم پاک کند. از کجا معلوم که خبر ازدواجش موجب رنجش دوست پسر مجازیش نشود و عکس هایش را پخش نکند؟
او مانده بود و صبوری که نکرده بود
حیایی که نگهداری نشده بود
و حسرت ها…
(امام كاظم عليه السلام : اَلحَياءُ مِنَ الايمانِ وَ الايمانُ فِى الجَنَّةِ و َالبَذاءُ مِنَ الجَفاءِ وَ الجَفاءُ فِى النّارِ؛. حيا از ايمان و ايمان در بهشت است و بد زبانى از بى مهرى و بد رفتارى است و بد رفتارى در جهنم است. تحف العقول ص 394 - بحارالأنوار(ط-بیروت) ج75، ص309)
[شنبه 1396-12-05] [ 08:27:00 ق.ظ ]