تنها در اتاقم نشسته بودم، چشمم به درخت نارنج وسط باغچه حیاط بود که از پنجره اتاق قامتِ سرو گونش پیدا بود. شاخه های پر برگ و میوه های سبز و کالش که کم کم رو به نارنجی و رسیده شدن می رفت، چهره اش را دوست داشتنی تر کرده بود. بعد از این همه سال، حالا دیگه مثل یکی از اعضای خانواده به حساب می آمد.

چون از وقتی من یادم می آید و از زمانی که به این خانه آمدیم این درخت همیشه با همین صلابت و سرسبزی، ایستاده بود. وجود این درخت، یک نوع آرامش و امنیت خاصی را برای من، خواهران و مادرم همیشه داشته است ،چون این درخت همیشه یک وظیفه مهم را بر عهده داشته؛ شاید فکر کنید منظورم میوه دادن و یا شاید هم سایه گستریش باشه اما نه!

علت عزیز بودن این درخت، این است که پشتِ حیاطِ خانه ما، پنجره های اتاق نشیمن و آشپزخانه همسایه قرار دارد که از قضای روزگار خیلی اهل مراعات حقوق همسایه نیستند و به ویژه روزهای تابستان پنجره هاشون را باز می کنند. تذکر و صحبت و نصیحت هم به گوششون سازگار نیست. اینجاست که درخت نارنجِ خانه ما وظیفش را به خوبی انجام میدهد و اگر ناگهانی پنجره ای باز شود غیرتمندانه با شاخ و برگ های پر بارش جلوی دید همسایه را می گیرد و به ما فرصت می دهد که حجابمان را کامل کنیم.

درخت با غیرتی است این درخت نارنج خانه ما، چون هر چه همسایه ما به تعداد طبقات خانه اش اضافه می کند، این درخت هم خودش را به اندازه ارتفاع ساختمان بالا می کشد، حالا اوضاع طوری شده و درخت ما چنان قدی کشیده که من تا به حال درخت نارنجی به این قامت ندیدم.

درختی به ارتفاع غیرت!!!

راستی قدِغیرت مردان ما چقدره؟

درخت نارنج غیرتمند

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[یکشنبه 1396-07-02] [ 01:00:00 ب.ظ ]