خدایا

در این شب تار  و در میان سیاهی ِتکراری ِگناهان رنگارنگم

در این منجلاب هوس ها

که هر لحظه مرا به خود می خوانند و مرا چون برده ای بی اختیار با ریسمان کثیف توجیه به سوی خویش دعوت می کند

در میان این همه دلبرهای کثیف و دروغین

به تو پناه می برم

خدایا

مثل ِروزگار ِمن و توبه های شکسته ام مثل کوزه گری است که که با زجمت بسیار کوزه ی زیبایی را خلق می کند و

آنگاه زیبا ترین کوزه هایش را عامدانه می شکند …

خدایا خسته ام از این همه حماقت

از این همه فریب خویشتن

خدایا از شر خودم و نفسم به تو پناه می برم

خدایا دستم را بگیر

گرچه من تو را فراموش کرده ام

اما از خدایی تو بعید است که مرا فراموش کنی

جان حسین دستم گیر که تنها تو می توانی




موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[چهارشنبه 1392-09-06] [ 10:30:00 ب.ظ ]