​گرد پیری برسر داشت و این چهره اش را دلنشین تر کرده بود.

قامتش هر چند لرزان بود اما هنوز گام هایش همچنان پر هیبت و با شکوه می نمود.

شاید در نیمه شبی بوده باشد که صورتش را به سوی گنبد طلای امام مهربانی ها گردانیده و در دل چنین نجوا کرده باشد: امشب منتظر جوابت هستم آقا

و بعد همین که قلم را به عشق امام رضا به دست گرفته باشد کلمات این غزل خودشان بر روی کاغذ چنین صف کشیده باشند: 

مضمون بکر، غیر تو پیدا نمی کنم

تا مدح توست، لب به سخن وا نمی کنم…
آن شب، جمعیت سرتاسر سالن را فرا گرفته بود. اما غلامرضا تنها خواسته اش پذیرش غلامی اش از امام بود. میان اسم و مسمّا پیوندی هست به یقین.

نگاهی به آسمان کرد. صدایش را صاف کرد و خواند.
مضمون بکر، غیر تو پیدا نمی کنم

تا مدح توست، لب به سخن وا نمی کنم

نامم اگر غلام رضا هست خویش را

با نردبان اسم تو بالا نمی کنم
چند ساعت از پایان شب شعر نگذشته بود  که امام رئوف مزد غلامش را قبل از آنکه عرقش خشک شود، پرداخت کرد. غلامِ رضایی اش امضا شد. 

پیشکشی ناچیز به روح بزرگ شاعر اهل بیت #غلامرضا_شکوهی که بعد از تقدیم آخرین شعرش به امام رضا، آسمانی شد.
#نجمه_رضوی
@golabane

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[جمعه 1396-05-13] [ 03:33:00 ب.ظ ]