: نگاهي انتقادي به قبل و بعد از دفاع مقدس در کتاب «خردل خر است»
باني فيلم/ کتاب «خردل، خر است» مجموعهاي از ۸۰ داستان کوتاه کمتر از يک صفحهاي در حوزه دفاع مقدس است
که از سوي انتشارات روايت فتح راهي بازار نشر شد.
نورمحمدزاده نويسنده کتاب «خردل، خر است» در اين مجموعه 80 عدد داستانک را به نگارش در آورده است.
کتاب «خردل خر است» مجموعهاي از 80 داستان مينيماليستي کمتر از يک صفحه در حوزه دفاع مقدس است.
اين 80 اثر به دو بخش 40 تايي تقسيم ميشود که بخش اول آن مربوط به دوران دفاعمقدس و بخش دوم آن مربوط به اتفاقات پس از دفاعمقدس است. عنوان انتخاب شده براي اين کتاب برگرفته از يکي از داستانهاي کتاب با عنوان «جملهسازي» است
. اين جمله در حقيقت از طرف يک فرزند جانباز شيميايي به عنوان اولين جملهاي که در دفتر خود نوشته است، برداشته شده و اين با توجه به شرايطي بوده که از پدر خود ديده و آن را در جمله «خردل، خر است» نشان داده است لازم به ذکر است اين مجموعه داستانها به نوعي نگاه جامعي به دفاع مقدس و تبعات آن بر زندگي مردم داشته است
. اين اثر يک نگاه انساني و انتقادي به تبعات و آثار جنگ داشته و به افراد و خانوادههايي که مستقيما در اين واقعه و مشکلات پس از آن درگير بودند مي پردازد.
در بخشي از مقدمه اين کتاب نويسنده اشاره مي کند: “نه سيصد سال، که کمتر از سي سال از روزها و شبهاي آسماني جنگ ميگذرد. سال 67، جنگ براي خيليها تمام شد. براي بعضيهاي ديگر هم اصلاً جنگي آغاز نشده بود که پاياني داشته باشد، اما براي بعضي ديگر، جنگ و آثار عميقش تا امروز ادامه دارد. دسته سوم که سرنوشتي چون اصحاب کهف دارند، «اصحاب جنگ» هستند. اين داستانکها کوششي است فارغ از کليشه هاي رسانه اي، براي يادآوري و شايد هم فراموشي دردهاي تلخ و شيرين اصحاب جنگ.
هشتاد داستانک اين مجموعه در دو بخش چهل تايي ذيل عناوين «جنگ» و «صلح» به رشته تحرير درآمده تا داستان اصحاب جنگ را در دوران جنگ و پس از آن روايت کند. حتي سعي شده ارتباطي شکلي يا محتوايي بين داستانک ها وجود داشته باشد که در برخي، اين ارتباط عميق و پررنگ تر بوده و خود، داستان ديگري شده.”
در داستانکي از اين کتاب مي خوانيم
: “مقابل آينه مي ايستم و چشم هاي سرخ شدهام را نگاه مي کنم. اين پنجمين خواستگاري است که آمده و رفته. لااقل اين يکي، همة حرف هايم را شنيد و رفت. بقيه شان تا اشارهاي به وضعيت بابا کردم بهانه اي تراشيدند و محترمانه دررفتند. نکند از اين هم مثل بقيه خبري نشود! به مامان گفته ام که ديگر کسي را به خانه راه ندهد. تحمل اين تحقيرها را ندارم. امروز هم پيش بابا مي روم که حرف آخرم را بزنم! تاکسي مي ايستد و پياده مي شوم. اشک توي چشم هايم مي دود وقتي تابلوي زنگ زدة «آسايشگاه اعصاب و روان جانبازان» مقابل چشم هايم” بر اساس اين گزارش کتاب «خردل خر است» توسط انتشارات روايت فتح چاپ شده است.
[پنجشنبه 1394-10-17] [ 08:51:00 ب.ظ ]