تو دل یه مزرعه یه کلاغ رو سیاه
هوایی شده بره پا بوسه امام رضا

اما هی فکر میکنه اونجا جای کفتراست
آخه من کجا برم؟ یه کلاغ که رو سیاست؟

من که توی سیاهیا از همه رو سیاه ترم
میون اون کبوترا، با چه رویی بپرم؟

تو همین فکرا بودش کلاغ عاشقمون
یه دلش میگفت برو، یه دلش میگفت بمون

که یه هو صدایی گفت تو نترس و راهی شو
به سیاهی فکر نکن، تو یه زائری برو

من که توی سیاهیا از همه رو سیاه ترم
میون اون کبوترا، با چه رویی بپرم؟

 

 

موضوعات: شعر و دست نوشته  لینک ثابت



[شنبه 1395-01-28] [ 09:08:00 ب.ظ ]