یا حسین با یاد تو آغاز میکنم
که کشتی نجات شوی برای رهایی از مهلکه نفسانیتم
کاش میتوانستم به تصویر و قلم بکشم آنچه زینب جر زیبایی ندید
حیف که قلمم آلوده ، قلبم مکدر از گناهان ریز و درشت است
اما بانو زینب ام امشب برای شما مینویسم
وقتی به شما فکر می کنم مبهوت می مانم .
نمی دانم کدام سختی و یا مشکل در زندگی شما درد آور تر بوده است …
از دست دادن جد بزرگوارتان ،شهادت مادر،قتل پدر یا جفاکاری های بنی امیه با داداش حسن ؟؟ نمی دانم دیدن کدام منظره برای شما سخت تر بود…..
دیدن تشت پر خون سینه حسن یا سربریده داداش حسین،دستان به نا حق بریده شده داداش عباس یا دستان از کفن بیرون آمده مادر (برای در آغوش گرفتن بچه ها)…..دیدن چشمان پر از اشک رقیه یا چشمان پر از خون عباس،دیدن فرق شکافته بابا یا فرق شکافته علی اکبر….؟
قطعه قطعه شدن جسم مبارک و عزیز حسین یا پرپر شدن پسرهایتان!
بانو ……..بانو ………
دلتنگ از مشکلات و رنج های زندگی خودم بودم و می خواستم از آن ها برایت بگویم و بنویسم …گله کنم از دعاهای به استجابت نرسیده ام …. از مریضی ها.. از سرگردانی وبلا تکلیفی خودم و هزار هزار تا درد و مشکل دیگر…
اما حالا دیگه تمایلی به این گله و گله گذاری ندارم ……. فقط دلم کربلا می خواد… دلم بین الحرمین را می خواد … دلم هواییه کوی حسین شده ،دلم دیدن قتلگاه را می خواد.. دلم نجف می خواد … کاظمین می خواد…دلم ابوالفضل را می خواد…دلم حسین را می خواد.
بانو …. بانو …. بانو ….دلم شما را می خواد…
دلم می خواد سرم را بذارم روی ضریح زیباتون وهای های گریه کنم …. دلم می خواد باشما برای حسین که نه برای بشریت گریه کنیم ……دلم می خواد باهم گریه کنیم … میدونم توقع زیادیه اما امیدمن به شما بیشتر از حتی توقعاتم هست……
دلم می خواد خواهرانه به سوگ داداش بنشینیم و عزاداری کنیم
این روزها دلم بدجوری شما را می خواد …بانو
موضوعات: بدون موضوع
لینک ثابت
[پنجشنبه 1394-07-23] [ 08:32:00 ب.ظ ]