وقتی پای عمل به وسط میاد
دیگه اون هم قلم فرسایی های پر طمطراق و سخنوری های پر تکلف رنگ می بازند
تو میمونی و یه خدایی که منتظره ببینه که چند مرده حلاجی…!!!
میشینه و نگاه می کنه که این بنده زبان آور و پر ادعایم حالا که باید دست به کار بشه و یه قدمی از قدم بر داره چکار میکنه؟!
و اون موقعه است که من و تویی میمونیم و دانسته هایی که فقط بافتیم و هیچ وقت به تن نکردیم
چقدر حاضریم در میدان عمل از پول ، امکانات، رفاهیات و یا حتی جان خودمون، در راه خدایی که ادعا می کنیم عاشقش هستیم ،بگذریم؟
چقدر سخته عمل به دانسته ها و گذشتن از داشته ها
و چقدر خدا از من غریب است هنگام عمل
کاش خودش عنایتی کند و ظرفی دهد که علم و عمل تواما در آن باشد.
[چهارشنبه 1395-04-30] [ 12:39:00 ب.ظ ]