مصباح الهدی
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   
اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        





center>من کالای ایرانی میخرم



حرف دل

" هر گاه دلم رفت تا محبت کسی را به دل بگیرد، تو او را خراب کردی، خدایا، به هر که و به هرچه دل بستم، تو دلم را شکستی، عشق هر کسی را که به دل گرفتم، تو قرار از من گرفتی، هر کجا خواستم دل مضطرب و دردمندم را آرامش دهم، در سایه امیدی، و به خاطر آرزویی، برای دلم امنیتی به وجود آورم، تو یکباره همه را برهم زدی، و در طوفان های وحشتزای حوادث رهایم کردی، تا هیچ آرزویی در دل نپرورم و هیچ خیری نداشته باشم و هیچ وقت آرامش و امنیتی در دل خود احساس نکنم... تو این چنین کردی تا به غیر از تو محبوبی نگیرم و به جز تو آرزویی نداشته باشم و جز تو به چیزی یا به کسی امید نبندم و جز در سایه توکل به تو، آرامش و امنیت احساس نکنم... خدایا ترا بر همه این نعمتها شکر می کنم."





کاربران آنلاین



Online User




موتور جستجوی امین





مطالب پر بیننده وبلاگ

  • دانلود کتاب شرح اسم( زندگینامه مقام معظم رهبری)
  • دعای تحویل سال نو( عربی، ترجمه فارسی ، سند ، صوت، اعمال، نظر مراجع)
  • دل نوشته ای برای مسافران جا مانده از اربعین
  • سه وظیفه اصلی طلاب از نگاه مقام معظم رهبری
  • کتاب خاطرات سفیر(توصیه شده به دختران جوان از طرف مقام معظم رهبری)
  • تصاویر شاد، زیبا و متحرک ویژه میلاد حضرت فاطمه معصومه(ع)
  • ناگهان بانگی برآمد ...خواجه مرد.!!!
  • به هرکه دل بستم تو شکستی....
  • دلتنگ روزهای خوب صبوری
  • حکایت عجیب و تکراری ته تغاری بودن
  • دریا به رود خانه رو نزند....
  • اباحیگری در کتاب کیمیاگری اثر پائولو کوئیلو
  • دخترانگی کن...(نامه ای به دخترم)
  • شهیده باختر بیگلری ،اولین شهید زن انقلاب،دلاوری از عشایرفارس
  • بزرگداشت شيخ اجل سعدي شيرازي و هفته شيراز
  • اعمال ماه مبارک رجب(روز اول و نیمه رجب و آخر ماه رجب)
  • عاشقانه ای برای بابا
  • می تراود مهتاب..
  • دلنوشته ی بارانی
  • شهید حسین خرازی، شهیدی از دیار غیرت
  • هرگز مرا نشناختی...
  • غدیر در کلام فواطم(علیهما السلام)
  • شعری زیبا در مورد مادر
  • نبض ازدواج را بگیرید...!!!
  • حکایتی جالب از امام صادق(ع)
  • با ساعت دلم ....
  • حواست به شریک زندگیت باشه!
  • زنان چهره شهر را تغییر می دهند!!
  • صفر به خیر نگذشت
  • شرمنده ی نگاه تشنه
  • ارتباط و وابستگی روز بعثت و عید غدیر
  • سوم خرداد سالروز آزادی خرمشهر ایران
  • شب شهادت امام رضا (علیه السلام)
  • وزیر یا قاتل ؟ عزتمند یا ذلیل؟؟
  • روزگار عجیبی است ...
  • غدير در آيات قرآنى
  • بوی بهار و بوی مرگ
  • 7 تیر یا هفت تیر؟!
  • زنگ خطر... آخوند باید ساده زندگی کند!!!
  • ال جی، سامسونگ و دیگران
  • مناجات با خدای بخشنده بخشایشگر
  • جون بن حوی غلام شهید امام حسین(علیه السلام)
  • شب اول محرم
  • امام رئوف
  • حکم نماز و وضو با ناخن مصنوعی




  • کپی آزاده به شرط ذکر منبع :))



      دل نوشته برای خدا   ...

    ضعیف و ضعیف و بسیار شکننده

    شکننده تر از صدای سکوتی که تنها با یک حرف میشکند.. 

    قلبم پاره پاره  و اشکم جاری.

      یا لیتنی کنت ترابا

     خدایا مگر نه آنکه فرمودی

    هو معکم اینما کنتم

    خدایا به داد تنهاییم و ضعفم برس

    یارب ارحم ضعف بدنی و رقه جلدی

    خدایا کمکم کن 

    فقط یک قدم تا مرز جنون  فاصله داریم

     یک قدم تا نابودی 

    موضوعات: بدون موضوع, شعر و دست نوشته, دست نوشته های خودم  لینک ثابت



    [چهارشنبه 1399-02-24] [ 12:57:00 ق.ظ ]





      طیب، حر انقلاب   ...

    طیب حاج‌رضایی مرد عجیبی بود؛ مردی که از دعوا و درگیری و چاقوکشی و تبعید در پرونده او پیدا می‌شود تا همکاری با شعبان جعفری در کودتای 28 مرداد و دریافت مدال رستاخیز و لقب تاجبخش. اما چیزی که راه او را از کسی مثل شعبان بی‌مخ جدا می‌کند عشق و ارادتی بود که به امام حسین (ع) داشت و همین عشق سبب شد عاقبتی خیر پیدا کند. طوری که در روز 11 آبان سال 1342 به جرم تهمت نزدن به امام (ره) به همراه دوستش اسماعیل رضایی در میدان تیر حشمتیه تیرباران شد.

     

    در روز 15 خرداد طیب با تعطیل کردن میدان بارفروش‌ها، موجب شد که تظاهرات با شور بیشتری صورت گیرد و تأثیر بیشتری داشته باشد. به گفته‌ شهید عراقی، «رژیم از طیب توقع داشت که حداقل مثلا جلوی این تظاهرات را در داخل میدان بگیرد. ولی خوب طیب این کار را نمی‌کند. وقتی او را می‌گیرند و می‌برند از او می‌خواهند یک فرم را امضا کند و آزاد شود. تقریبا مساله این بوده که یک پولی آقای خمینی به من داده که بیایم همچنین حادثه‌‌ای را خلق بکنم و من هم آمده‌ام مثلا یک 25 زار (ریال) داده‌ام و مردم این کارها را کرده‌اند. وقتی می‌گذارند و می‌گویند این حرف را بزن، قبول نمی‌کند. نصیری تهدیدش می‌کند و او هم به نصیری فحش می‌دهد!».

     

    سید تقی درچه‌ای می‌گوید: «او را شکنجه کردند و گفتند بگو از خمینی پول گرفته‌ام و این غائله را راه انداخته‌ام. گفته بود من عمر خودم را کرده‌ام. بنابراین حاضر نیستم در پایان عمر خود به کسی که جانشین ولی‌عصر (عج) است و مرجع تقلید هم هست تهمت بزنم. من به امام حسین (ع) و دستگاه او خیانت نمی‌کنم. یکی از دوستان به نام آقای ملکی که از اهالی شهرری و پدر دو شهید است همزمان با مرحوم طیب زندانی بود و می‌گفت زندانی‌ها را به صف کرده بودند و به مرحوم طیب دست‌بند قپونی زده بودند. به این ترتیب که یک دست از عقب و یک دست هم از روی شانه می‌آید و دو تا مچ را از پشت سر با چیزی به هم می‌بندند و مثل ساعت کوک می‌کنند و دو دست تحت فشار قرار می‌گیرد و استخوان سینه بیرون می‌زند. او می‌گفت عرق از بدن مرحوم طیب می‌ریخت و او را از جلوی ما عبور می‌دادند تا ما عبرت بگیریم. مرحوم طیب تمام این سختی‌ها را به جان خرید ولی حاضر نشد بگوید از امام خمینی پول گرفته».

    سید ابوالفضل کاظمی در کتاب خاطرات خود نقل می‌کند که محمد باقری معروف به محمد عروس درباره قیام خرداد 1342 در تهران می‌گفت: «بعد از اینکه شهربانی و ساواک ریختند و ما رو کت‌بسته بردند به شهربانی، حاج اسماعیل رضایی، حاج حسین شمشاد، حسین کاردی، عباس کاردی، حاج‌آقا توسلی، حاج‌علی نوری، حاج‌علی حیدری و مرتضی طاری هم قاتی ما بودند و دستگیر شدند. همه آنها، بارفروش‌های میدان بودند و به خاطر آقای خمینی ریختند تو خیابان و به نفع او شعار دادند؛ اما سردمدار همه اینها، طیب بود.

     

    از چراغانی کردن برای تولد ولیعهد پهلوی تا زندانی شدن برای تهمت نزدن به امام (ره)

    چند ساعت بعد از دستگیری ما، طیب حاج‌رضایی را کت‌بسته آوردند و تو بند ما انداختند. وقتی ما را به زندان باغشاه بردند، طیب هم همراهمان بود. من باهاش کاری نداشتم؛ چون همیشه دور و برش یک مشت چاقوکش بودند. خودش هم از بزن بهادرها و لات‌های تهران بود و طرفدار شاه؛ جوری که وقتی فرح پهلوی بچه‌دار شد و پسر اولش، رضا پهلوی را به دنیا آورد، طیب کوچه و محل را چراغانی کرد. رو همین حساب، تا طیب را دیدم، محلش نگذاشتم و پشتم را طرفش کردم. دستبند به دستش بود. سلام کرد و گفت: محمد آقا! ما رفیق نامرد نیستیم.

    جوابش را ندادم؛ اما می‌دانستم که ساواک از علاقه طیب به آقای خمینی سوءاستفاده می‌کند. آن‌زمان، طیب با شعبان [شعبان جعفری معروف به شعبان بی‌مخ] سرشاخ شده بود. هر دو، یکه بزن جنوب شهر بودند و حرفشان خریدار داشت. شعبان، ورزشکار بود و طرفدار شاه؛ طیب میدان‌دار و بارفروش و دست و دلباز و خیر و یتیم‌نواز. در حالی که همیشه شنیده بودیم او طرفدار و فدایی شاه است، یک‌هو ورق برگشت و طیب شد بر ضد شاه. حالا تو دل طیب چه حال و احوال و انقلابی پیدا شده بود، خدا می‌داند. سران مملکت جلسه گذاشتند که با طیب زدوبند کنند و وادارش کنند که بگوید خمینی به من پول داده تا بارفروش‌ها را تیر کنم.

    با بچه حضرت زهرا در نمی‌افتم

    آن روز در دادگاه، طیب رو به سرهنگ نصیری گفت: حرف‌های شما درست؛ اما ما تو قانون مشتی‌گری، با بچه‌های حضرت زهرا در نمی‌افتیم. من این سید رو نمی‌شناسم؛ اما با او در نمی‌افتم. عاقبت دادگاه شاه به اسماعیل حاج رضایی، طیب حاج رضایی، من و حاج علی نوری حکم اعدام داد و به برادران کاردی و شمشاد و بقیه، ده تا پانزده سال زندان دادند.

    بعد از اعلام حکم، ما را به بندهایمان منتقل کردند. نصف شب، مأمور شهربانی آمد و زد به در زندان و گفت: محمد باقری! حاج علی نوری! اعلاحضرت با یک درجه تخفیف، عفو ملوکانه به شما داده. اینها را گفتند تا طیب تو بزند و از ترس اعدام، حرفش را پس بگیرد و بگوید آقای خمینی مرا تحریک کرد؛ اما طیب که در یک سلول دیگر زندانی بود، بلند گفت: این حرف‌ها رو برای ننه‌ات بزن! یک بار گفتم، باز هم می‌گم، من با بچه حضرت زهرا در نمی‌افتم.

    وقتی امام (ره) به طیب لقب «حُر» دادند

    فردا شب، صدایی از سلول طیب آمد. فهمیدم دارند می‌برندشان برای اعدام. وقتی می‌رفتند، طیب زد به میله سلول من و گفت: «محمد آقا! اگه یک روز خمینی رو دیدی، سلام منو بهش برسون و بگو خیلی‌ها شما رو دیدند و خریدند، ما ندیده شما رو خریدیم». نیم ساعت بعد، صدای رگبار آمد و معلوم شد که تیربارانشان کردند. بعد از پیروزی انقلاب، محمدآقا با جمعی از مردان انقلابی خدمت امام خمینی رسیدند و با ایشان عکس یادگاری انداختند. وقتی محمدآقا پیام طیب را به امام گفت، امام فرمود: طیب، حُر دیگری بود.

    منبع

    موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



    [شنبه 1398-02-07] [ 10:20:00 ق.ظ ]





      انتشار کتاب سنجه های حقانیت دین اسلام   ...

    کتاب سنجه های حقانیت دین اسلام


    نوشته سرکار خانم #زهرا_احمدی مدیریت حوزه#الزهرا_شیراز به چاپ رسید. در این کتاب مهم ترین جلوه های حقانیت اسلام با بیان علمی و مستند بیان شده است.
    قیمت کتاب 150000 ریال
    چاپ اول
    انتشارات میتراس

    1534314066img_20180815_104215_122.jpg

    موضوعات: بدون موضوع, معرفي كتاب  لینک ثابت



    [چهارشنبه 1397-05-24] [ 10:47:00 ق.ظ ]





      اشعاری در مورد حمایت از کالای ایرانی و امر رهبری(جدی و طنز)   ...

    با امر رهبرم که ز رحمان مؤید است             دیگر به جنس خارجیان رو نمی کنیم

    ما حامیان کار و تلاشی مضاعفیم    با تنبلی و سست شدن خو نمی کنیم

     
     

    برخیز که فخر هفت اقلیم شویم      در نزد خدا و خلق تکریم شویم

    فرمود ز تولید حمایت بکنیم            تا شاهد مرگ طرح تحریم شویم

     
     

    امسال تمام شهر قرآنی شد          تولید و تلاش و کار، ایمانی شد

    با حکم ولی و بردن نام علی           سرمایه ی ما دوباره ایرانی شد

     
     

    باز هم با امر تو تجدید بیعت می کنیم          عرصه ی تولید ملی را حمایت می کنیم

    کار و سرمایه که جای خود، بدان آقای من؛    ما تمام هستی خود را فدایت می کنیم …

     
     

    وقت پایان کاهلی شده است          موسم عزم و همدلی شده است

    «تا» بزن آستین همت را    سال تولید داخلی شده است

     
     

    با اقتدار و عزت رهبرم پیام شادی داد           نوید تولید ملی در سال جاری داد

    با حمایت از کار و سرمایه ایرانی!    رهبرم به ملت ایران شادمانی داد

     
     

    امسال مأمور حمایت از کار به امر رهبریم      مأمور به سرمایه گذاری و رشد صنعتیم

    بعد از موفقیت در امر جهادی این بار!            سرباز وظیفه ی تولید کشوریم

     
                                                  

    رهبرا از شوق لبخند تو شادی می کنیم                               اذن تو باشد اگر، عزم تولید ملی می کنیم

    کوری چشم تمام دشمنان بُزدلت    حمایت از کار و سرمایه ایرانی می کنیم

     
     

    در سال نو کار عبادی بکنیم            همراهی دولت در تولید ملی بکنیم

    در تحت لوای حضرت خامنه ای        امسال حمایت از کار و سرمایه ایرانی بکنیم

     
     

    از فاو و فرات و فکه یادی باید           در جبهه ی جنگ نرم، تولید ملی باید

    در راه گذشتن ز حصار تحریم           این بار حمایت از کار و سرمایه ملی باید

     
     

    از نسل علی، امام و هادی داریم     هر سال نشانه و نمادی داریم

    فرموده ولی امرمان خامنه ای         امسال همت به تولید ملی داریم

     
     

    نوروز رسیده است و شادی داریم    از لطف خدا ولی و هادی داریم

    با گفته نائب امام قائم       امسال همت به تولید ملی داریم

     
     

    از لطف خدا به دل نمادی داریم                   بر دفع بدی چراغ و هادی داریم

    در سال تولید ملی گوییم   عشق است که رهبری فرزانه داریم

     
     

    امید که حق سرور و شادی بدهد    شوری چو نسیم بامدادی بدهد

    امید که حضرتش در این سال جدید  توفیق تولید و حمایت از سرمایه ملی بدهد

     
     

    خار در چشم دشمن و ایادی می کنیم         زیر سایه ی ولی، احساس شادی می کنیم

    کوری چشم سران فتنه و بیگانگان   چَشم آقا، ما حمایت از کار و سرمایه ملی می کنیم

     
     

    رزمنده و در صف جهادیم امسال      نابودگر ظلم و فسادیم امسال

    از امر امام مسلمین خامنه ای        مامور به تولید ملی و حمایت از کاریم امسال

     
     

    بهر پیروزی ایران عدل و دادی می کنم                از همه فرمایش رهبر اطاعت می کنم

    امر کردی رهبرا بر روی چشمان ترم                      چشم آقا، حمایت از کار و سرمایه ایرانی می کنم

     
     

    حقا که دلم نوید شادی داده                                انگیزه ی اردوی جهادی داده

    امروز امیر جبهه ی خوبی ها                        فرمان به تولید ملی و حمایت از سرمایه ایرانی داده

     
     

    بهر پیروزی ایران، جان نثاری می کنیم                      امر رهبر را به روی چشم جاری می کنیم

    امسال هم جهاد اقتصادی به امر ولی می کنیم            چشم آقا ما همت به تولید ملی می کنیم

    من ایرانیم،  خواستگاهم وطن
    شعار سراسر وجودم، سرای وطن
    سلامت بماند هر آن کس که بود
    سرا و نیایش ، سرای وطن
    بیا تا بماند ، سرامان وطن
    بیا تا بسازیم همه ، این وطن
    اگر کاسه ی نانمان خاکی است
    اگر کاسه ی آبمان از چدن
    اگر جنس آن خاک، ازاین سراست
    اگرجنس آن آهنم، زینسراست
    مرامم بگوید که آن بهتر است
    زهر کاسه ی خارجی  در وطن
    حمایت زکالای ساخت وطن
    بباشد مرام همه ، هم وطن
    شعر:رضا جامی

    این طرف استکان یونانی
    آن طرف قاشق لهستانی
    گاز و یخچال بهترینش چیست؟
    آلمانی و انگلستانی
    برده از رو تمام قزوین را
    سنگ پاهای ازبکستانی
    معنوی کرده حالت ما را
    مهر و تسبیح ارمنستانی
    در خود چین هم احتمالاً نیست
    جنس چینی به این فراوانی
    هرچه دستت رسید وارد کن
    شده از کشور موریتانی
    فکر چیزی نباش غیر از سود
    سود دارد کلاه سودانی
    در همین حال و روز وانفسا
    می نویسم چنان که میدانی
    می‌رود رو به سمت ویرانی
    روزگار جوان ایرانی
    هر که تولید می شود هنرش
    آنچنان میزنند توی سرش
    که بریزد تمام کرک و پرش
    و در آید ز شش جهت پدرش
    چوب قاچاق از قضا و قفا
    می خورد چون چماق بر کمرش
    بعد هم هرچه دست و پا بزند
    در نیاید حقوق کارگرش
    میزند توی کار دلالی
    تا که محسوس تر شود اثرش
    بعد سی سال، شخص صنعتگر
    دُم ندارد هنوز کره خرش
    جنس تولید داخلی اوخ است
    هموطن جان نگرد دور و برش
    دولت وقت هم که فی الجمله
    ریشه‌اش را زده است با تبرش
    می‌رود رو به سمت ویرانی
    روزگار جوان ایرانی
    این جوان زور قابلی بزند
    یا به دریا اگر دلی بزند
    یا برای گرفتن یک وام
    رو به هر کور و کاملی بزند
    می‌تواند نهایتاً در شهر
    یک دکان فلافلی بزند
    یا اگر بیشتر هنر بکند
    یک فلان‌شاپ فسقلی بزند
    یا که دائم پی مسافرها
    برود دور باطلی بزند

    البته راه بهترش این است
    که به موهای خود ژلی بزند
    و سپس بین دود یک قلیان
    دل خود را به غافلی بزند
    وای اگر جنس خارجی روی
    دست تولید داخلی بزند
    می‌رود رو به سمت ویرانی
    روزگار جوان ایرانی

    موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



    [شنبه 1397-03-05] [ 11:47:00 ق.ظ ]





      من خوشبختیم را گم کردم!!!   ...

    ناآگاهی از عصبانیت و اختلال در رفتار بزرگترین مانع در بهبود و درمان است

     نویسنده: سعید کاوه

    اطلاعات (information) بسیاری در جهان هستی وجود دارد، بشر با مغز و دستگاه عصبی پیشرفته‌اش پی به اطلاعات موجود می‌برد و آن‌ها را می‌آموزد و این اطلاعات را یادگرفته و در ذهنش ثبت و تبدیل به دانسته‌ها (Knowledge) می‌شود. پس از این مرحله شخص می‌تواند با تحلیل‌هایی که در ذهنش روی دانسته‌ها انجام می‌دهد به نتایجی دست یابد، یا به روابط علت و معلولی میان دانسته‌ها پی ببرد و این امر باعث می‌شود تا به آگاهی یا بینش (wisdom) دست یابد؛ در واقع بینش و یا آگاهی تغییر و تحولی در رفتار و عملکرد شخص ایجاد می‌نماید و پس از این مرحله است که شخص و اطرافیان‌اش متوجه می‌شوند که رفتار و نگرش فرد تغییر کرده و به اصطلاح شخص تحول وجودی پیدا کرده است.

    آگاه شدن از اختلال رفتار دو قسمت عمده را شامل می‌شود. ابتدا لازم است که شخص از ویژگی‌های رفتار مشکل‌دار و دچار آسیب آشنا باشد، به عبارتی شخص لازم است که به شاخص‌ترین ویژگی‌های رفتارهای مختل و بیمارگونه آشنایی داشته باشد و در مرحله بعد نسبت به این امر آگاه شود که چند مورد از رفتارهای آسیب خورده و مشکل‌دار در اعمال و رفتارش حضور دارد. یا به عبارتی رفتار او در زمینه‌ها و موارد مختلفی دچار آسیب شده است. بنابراین منظور از آگاهی به دست آوردن اطلاعات نیست، بلکه نتایج مثبت، سازنده و تغییر دهنده‌ای است که از بابت تحلیل اطلاعات و دانسته‌های موجود در ذهن شخص ایجاد می‌شود. در واقع آگاهی نقشی بسیار مؤثر و تعیین کننده در زندگی فردی و اجتماعی دارد. تأثیر آگاهی در زندگی نوع بشر به قدری است که آن را یکی از ارکان عمده‌ی زندگی و جهان هستی به شمار آورده‌اند. انسان به وسیله بینش و آگاهی که به دست می‌آورد نه فقط خود، بلکه زندگی اطرافیان، اجتماع و در موارد پیشرفته‌تر جامعه‌ی بشری را نیز تحت تأثیر قرار می‌دهد.
    در ارتباط با عصبانیت، روان رنجوری و یا اختلال در رفتار نیز به همین صورت است، آگاه شدن از چنین اختلالی نقشی بسیار مهم و اساسی را بر عهده دارد، به عبارتی یکی از قاطع‌ترین، تعیین‌کننده‌ترین و اساسی‌ترین عوامل در بهبود و درمان اختلالات رفتاری، آگاه شدن از ابتلا به چنین اختلالی است. در واقع این امری بدیهی است که تا شخص نسبت به مشکل، نابسامانی و یا اختلال آگاه نشود، اقدامی در جهت برطرف نمودن آن انجام نخواهد داد. بنابراین بزرگ‌ترین چالش پس از ابتلا به عصبانیت و دچار مشکل شدن در زمینه‌های رفتاری، موضوع بسیار مهم آگاه شدن از وجود چنین اختلالی است.
    برای مداوا و درمان عصبانیت یا اختلال رفتار دو عامل عمده و اساسی زیر لازم است اتفاق بیفتد تا تغییری به نسبت مطلوب در این زمینه حاصل شود.
    1- بیدار شدن و آگاهی یافتن از مشکل و اختلال در رفتار
    2- داشتن انگیزه برای اقدامات درمانی
    توضیحاتی در ارتباط با موارد عنوان شده ارائه می‌گردد.1- بیدار شدن و آگاهی یافتن از مشکل و اختلال در رفتار
    در واقع شخص تا به این موضوع پی نبرد که او که بود، چه اتفاقی افتاد و چه بر سر او آمد و در حال حاضر در چه وضعیت و شرایطی به سر می‌برد و یا به چه مشکل و اختلالی مبتلا شده است، هیچ رویداد و تغییری ایجاد نشده و بهبودی رخ نخواهد داد.
    چندی پیش در گزارش خبری که تلویزیون پخش می‌شد، خبرنگاری از مردم سؤال به ظاهر ساده‌ای مبنی بر این که “شما چه گم کرده‌اید؟” را می‌پرسید و افراد با توجه به سن، موقعیت خانوادگی و اجتماعی‌شان پاسخ‌های مختلفی را می‌دادند. برای مثال دختری 8 ساله می‌گفت “من مداد رنگی‌هایم را گم کرده‌ام.” آقای میان سالی گفت: «من دسته چک‌ام را گم کرده‌ام.” خانم میان سالی گفت: “من خوشبختی‌ام را گم کرده‌ام.” پسر جوانی گفت: “من یک دوست را گم کرده‌ام.” آقایی با حدود 50 سال سن گفت: «من هدفم را در زندگی گم کرده‌ام.” در واقع این که شخص به این درجه از آگاهی برسد که در زندگی خودش را گم کرده باز هم نشانه‌ی آگاهی و خردمندی است، ارائه‌ی چنین پاسخی در درجه‌ی اول نیاز به آگاهی و سپس شهامت دارد تا شخص بتواند چنین نکته‌ای را ابراز کند. در عین حال این واقعیتی ناخوشایند است که آدمی پس از یک عمر زندگی تازه متوجه شود که خودش را گم کرده است. البته در وضعیت و شرایطی که خودش را گم کند، اهداف، دوستان، همسر، فرزند و جهان هستی را نیز به دنبال آن گم خواهد نمود.
    در واقع آگاه شدن از اختلال رفتار دو قسمت عمده را شامل می‌شود. ابتدا لازم است که شخص از ویژگی‌های رفتار مشکل‌دار و دچار آسیب آشنا باشد، به عبارتی شخص لازم است که به شاخص‌ترین ویژگی‌های رفتارهای مختل و بیمارگونه آشنایی داشته باشد و در مرحله بعد نسبت به این امر آگاه شود که چند مورد از رفتارهای آسیب خورده و مشکل‌دار در اعمال و رفتارش حضور دارد. یا به عبارتی رفتار او در زمینه‌ها و موارد مختلفی دچار آسیب شده است.
    یکی از دشواری‌های بزرگ مرحله آگاه شدن از اختلال رفتار، این است که اطرافیان شخص شامل همسر، اعضای خانواده، دوستان و همکاران زودتر از فرد مبتلا متوجه چنین وضعیتی می‌شوند، اما به دلیل مقاومت‌های بسیاری که شخصی از خود نشان می‌دهد، آنها ترجیح می‌دهند که یا چنین موردی را با او مطرح نکنند و در صورت مطرح شدن با ملاحظه کوچک‌ترین مقاومت از سوی وی حرف‌شان را دیگر ادامه نمی‌دهند و از این که بخواهند به او تفهیم کنند که دچار مشکل و اختلال در رفتار شده، خودداری می‌کنند.
    در واقع علت عقب‌نشینی افراد و ارتباط برقرار نکردن با اشخاص دچار عصبانیت و روان رنجوری بدان خاطر است که آنها به طور معمول منطق خود را از دست می‌دهند و منطق در آن‌ها تأثیر چندان ندارد، به ویژه در وضعیتی که آنان در حالت عصبی قرار می‌گیرند. البته منطق آنان در زمینه‌های دیگر می‌تواند کارایی لازم را داشته باشد، اما در ارتباط با رفتارهای مشکل‌آفرین و آسیب‌زایی که آن‌ها به ویژه در ارتباط‌شان با سایرین دارند، منطق چندان کارآمدی از خود نشان نمی‌دهند.بیشتر بخوانید: زنگ خطر اختلالات روانی - رفتاری

    نکته‌ی دیگری که مانع می‌شود تا آنها نسبت به مشکل‌شان آگاه شوند، موضوع اختلال در روابط انسانی آنان است. البته این نکته پیش از این نیز خاطرنشان شد که افراد دچار اختلال رفتار، نمی‌‌توانند ارتباطات سالمی با اطرافیان‌شان برقرار نمایند. آنها در خانواده و در میان دوستان و آشنایان به ظاهر حضور دارند، اما در باطن ارتباط چندانی با دیگران به ویژه با افرادی که می‌توانند برای‌شان مفید و سازنده باشند را ندارند.2- داشتن انگیزه برای اقدامات درمانی
    پس از آگاه شدن از وضعیت رفتار دچار مشکل و اختلال و پی بردن به این امر که شخص مبتلا به عصبانیت و اختلال در رفتار است و پس از این که چنین امری پذیرفته شد، این آگاهی به تنهایی برای بهبود و درمان کافی نیست، بلکه پس از آگاه شدن از چنین اختلالی لازم است که شخص اقداماتی برای برطرف نمودن مشکل ایجاد شده انجام دهد. اما با توجه به این امر که رویکردهای درمانی و برطرف کننده نابسامانی‌های رفتاری تا حدودی زمان بر است و نیاز به تلاش‌های همه جانبه فرد و در مواردی نیاز به کمک گرفتن از کارشناسان داشته و چنین مواردی پیش از اقدام نیاز به انگیزه‌ای قوی برای برطرف نمودن دارد.
    از سوی دیگر این امر به تجربه ملاحظه شده که افراد مطلع از اختلال رفتار و شخصیت خویش به دلیل ناامیدی و بی‌انگیزه بودن اقدامی جهت برطرف نمودن نابسامانی‌های موجود انجام نمی‌دهند. از این رو داشتن انگیزه نقش بسیار مهم و تعیین کننده‌ای را در درمان اختلالات رفتاری و شخصیتی می‌تواند به همراه داشته باشد. البته به صرف نداشتن انگیزه نمی‌توان فرد را به حال خود رها کرد، بلکه لازم است با او صحبت شود و مزایای بهبود رفتار را برایش توضیح داد و این که در صورت اصلاح رفتار، خود شخص به مراتب بیش‌تر از سایرین از اقدامات درمانی و سازنده برخوردار می‌شود. البته اطرافیان شخص نیز به همراه او از بهبود و درمان وی برخوردار می‌شوند.
    در هر حال و در صورتی که شخص نسبت به اختلال رفتار خویش آگاهی لازم را به دست بیاورد، اما انگیزه‌ای برای اصلاح و درمان اختلال نداشته باشد، به دلیل این که بزرگترین مرحله برای درمان که همان آگاه شدن از اختلال باشد به اجرا درآمده، در ارتباط با ایجاد انگیزه نیز لازم است که با وی ارتباط برقرار شود و در صورت عدم همکاری نبایستی به سادگی چنین موضوعی را به دست فراموشی سپرد. زیرا ادامه اختلال رفتار فرد، اعضای خانواده و همه افرادی را که به نوعی با وی در ارتباط هستند را دچار مشکل و آسیب خواهد نمود.
    در اغلب موارد اطرافیان شخص زودتر از خودش نسبت به چنین مشکلی آگاه می‌شوند، اما با توجه به همان موارد بی‌منطقی، پرخاشگری و ارتباطات ناسالم و ناکارآمد نمی‌توانند او را از چنین مشکل و اختلالی آگاه نمایند. در این‌گونه شرایط معمولاً فردی در میان دوستان، فامیل و آشنایان وجود دارد که می‌تواند با وی بهتر ارتباط برقرار نماید و نکات و مطالبی را که دیگر افراد قادر نیستند. با او در میان بگذارند، به وی انتقال داده و او را از این‌گونه موارد آگاه نماید، در چنین شرایطی بهتر است برای آگاه نمودن شخص از این افراد کمک گرفته شود. مهم‌ترین و تعیین کننده‌ترین امر در بهبود و درمان عصبانیت و اختلالات رفتاری، آگاه شدن از وجود چنین اختلالی در رفتار فرد است و این که شخص متوجه شود که عواملی آسیب‌زا و مشکل آفرین در زندگی‌اش تأثیرات نامطلوبی را به جا گذاشته‌اند و او را مبتلا به اختلال رفتار و شخصیت نموده‌اند، بزرگترین گام در جهت ایجاد تغییرات سازنده، مطلوب و به عبارتی درمان است. در بعضی دیگر از موارد که احتمال دارد اطرافیان نتوانند شخص دچار اختلال رفتار را از وجود چنین اختلالی مطلع نمایند، بهتر است که از کارشناسان کمک گرفته شود، زیرا آنها بهتر نسبت به این امر آگاه هستند که چگونه چنین نکته‌ای را به شخص انتقال داده و او را مطلع نمایند.
    البته در مواردی که این‌گونه افراد وجود ندارند و یا در دسترس نیستند نیز می‌توان بدون استفاده از نام بردن این‌گونه اختلال‌ها فقط به عوارض آن اشاره نمود و با شخص مزبور در ارتباط با عوارض مشکلی که بدان مبتلاست صحبت کرد و از وی خواست تا گام‌هایی را جهت برطرف نمودن عوارض موجود بردارد. به عبارت دیگر به شخص گفته نشود که «تو عصبی هستی» یا «تو دچار اختلال شخصیت شده‌ای.»، بلکه صرفاً روی رفتارها و عملکردهای مشکل‌آفرین و آسیب‌زا صحبت شود، که «مشکلات رفتاری و اعتماد به نفس پایین‌تر در زندگی شغلی و اجتماعی‌ات اثرات نامطلوبی را به همراه خواهد داشت.» یا «پرخاشگری بیش از اندازه‌ای که در ارتباط با سایرین داری، می‌تواند مشکلات ارتباطی بسیاری را برایت فراهم نموده و در بلند مدت باعث طرد شدنت شود.» یا «مردم به طور معمول تمایلی برای ارتباط برقرار کردن با افراد پرخاشگر ندارند.» ادامه چنین صحبت‌هایی می‌تواند روند ارتباط با فرد را تسهیل نموده و تداوم بخشد.
    البته نکته‌ی مهم و قابل توجه در پرداختن به جزئیات رفتارهای مختل، آسیب‌ خورده و مشکل‌دار بدین خاطر است که پذیرفتن عصبانیت و اختلال در رفتار به دلیل این که نوعی قضاوت کردن در مورد شخص را به همراه دارد، به طور معمول مورد پذیرش قرار نمی‌گیرد، زیرا افراد دوست ندارند که مورد قضاوت واقع شوند. اما رفتارهای ناهنجار و مشکل‌آفرینی که مرتکب می‌شود را نمی‌تواند انکار کند، به همین سبب می‌توان با وی درباره آن‌ها صبحت نمود.
    عمده‌ترین عاملی که در راه بهبود این‌گونه عصبانیت و اختلال رفتار می‌تواند نقش مؤثر و تعیین کننده‌ای داشته باشد، آگاه شدن فرد از مختل و آسیب خورده بودن رفتارش است. اما به دلیل این که همیشه اغلب افراد اختلال رفتار را نوعی عیب و ننگ محسوب می‌کنند، بدون بررسی و تفکر آن را انکار می‌نمایند. اما عقب نشینی‌های بی‌مورد در برابر آنان وضع را به مراتب بدتر می‌کند.البته عقب‌نشینی نکردن به معنی درگیر شدن نیست، بلکه در موقعیت و زمان‌های دیگر مجدداً همان مطالب سابق را دوباره مطرح نمودن است. زیرا افراد مبتلا به اختلال رفتار و شخصیت به دلیل این که از نظر فکری و شناختی نیز دچار کمبودها و ناکارآمدی می‌باشند، در صورت ملاحظه عقب‌نشینی اعضای خانواده و آن‌هایی که مشکلات رفتاری‌شان را به آن گوشزد می‌کنند، چنین امری را دلیل صحت اعمال و رفتار خود محسوب می‌کنند.
    در هر حال لازم است این نکته‌ی بسیار مهم را در نظر داشت که مهم‌ترین و تعیین کننده‌ترین امر در بهبود و درمان عصبانیت و اختلالات رفتاری، آگاه شدن از وجود چنین اختلالی در رفتار فرد است و این که شخص متوجه شود که عواملی آسیب‌زا و مشکل آفرین در زندگی‌اش تأثیرات نامطلوبی را به جا گذاشته‌اند و او را مبتلا به اختلال رفتار و شخصیت نموده‌اند، بزرگترین گام در جهت ایجاد تغییرات سازنده، مطلوب و به عبارتی درمان است.
    منبع مقاله :
    کاوه، سعید، (1387)، از عصبانیت تا سلامت رفتار، تهران: انتشارات سخن، چاپ اول

    موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



    [یکشنبه 1397-02-02] [ 11:16:00 ق.ظ ]





      حریم هایی که شکسته می شود برای فروش بیشتر...   ...

    شبکه نمایش خانگی مدتی است که جایگاهی شده در این بی بودجگی تلویزیون ، پناهگاه کارگردانان کار بلدی که تلویزیون دیگر توان سریال سازیشان را ندارد.

    کارگردانان بزرگ و نام آشنایی مثل محمد حسین لطیفی(فیلم ساخت ایران)، داوود میر باقری(فیلم شاهگوش، دندون طلا)، مهران مدیری(قهوه تلخ،شوخی کردم، عدسه و …) و حسن فتحی

    آنچه در  سریال های شبکه خانگی عمدتا دیده می شود توجه به بازار فروش و نگاه گیشه ای به این نوع سریالهاست. به گونه ای که ترس از دست دادن سرمایه و فروش نرفتن سریالها، کارگردانان بزرگ را هم به ورطه عامه پسندی و ساختن فیلم فارسی می کشاند.

    سریال عاشقانه ساخته منوچهر هادی شاید اوج اضمحلالِ اخلاقیِ قهرمانانی را به تصویر می کشد که شاید در جامعه نمود همگی آن ها، به یک سوم جمعیت کشورمان هم نرسد.

    فساد اخلاقی و بی بند و باری جنسی در شخصیت های اصلی قصه موج میزند. روابط بدون حریم زن و مرد، تمسخر ِنگاه مذهبی به حریم ها و مخدوش کردن چهره مذهبی ها از شاخصه هایی اصلی فیلم عاشقانه است که هر مخاطبی با هر رنج سنی و جنسی و تحصیلی به خوبی آن را در می یابد.

    البته شاید بر کارگردان جوانی مانند منوچهر هادی نتوان چندان خرده گرفت. چون در سبقه کاری او آثار فاخر و درجه الف تلویزیون و سینما دیده نمی شود.

     ولی در مورد حسن فتحی که آثار درجه الفی مانند شب دهم، روشنتر از خاموشی، مدار صفر درجه دارد این توقع بالاتر است . آنچه در سریال شهرزاد به کارگردانی ایشان دیده می شود ، روایتگری تاریخ معاصر ایران در زمان مصدق و بعد از آن در بستری رمانتیک و عاشقانه نیست ؛ بلکه کاملا موضوع برعکس است.

    به این معنا که موضوعی عاشقانه و بیان خیانت های ذهنی و جسمی مردان و زنان متاهلی است که در خلوت خویش به ناموس دیگری چشم دارند، که در لوای چنین موضوعی و به صورت سایه کمرنگی، جریانات تاریخی ایرانِ معاصر هم بیان می شود.

    اما روایتگری داستان و انتخاب بازیگران به گونه ای است که هم ذات پنداری با شخصیت های منفی داستان مانند قباد که نماد حکومت خوانین در ایران است بیشتر می باشد و این نکته منفی است که در سریال عاشقانه هم دیده می شود شخصیتهای منفی آنقدر شیرین هستند که شخصیت های به ظاهر مثبت را نزد مخاطب کم رنگ می کنند.

    اما بالاتر از این مسائل، رعایت نکردن حداقل های ظاهری حجاب و حرمت ها در فیلم های جمهوری اسلامی ایران است. استفاده از لباس های تنگ و بدن نما برای زنان و استفاده ملموس و غیر قابل انکار رنگ قرمز در پوشش شخصیت های اصلی، نمایاندن برجستگی های بدن قهرمانان زن داستان و آرایش غلیظ آن ها داستان را به گونه ایی جلو میبرد که فیلم را نمیتوان فیلمی خانوادگی دانست.

    علاوه برآن استفاده از الفاظ محرک بین شخصیت هایی که حداقل از لحاظ داستانی هم محرمیتی بین آن ها نیست ( رجوع کنید به دیالوگ شیرین و صابر در آخرین قسمت ارائه شده از سریال شهرزاد)

    نقد سریال شبکه خانگی- شهرزاد

    وجود این الفاظ و نشان دادن روابط بی بند و بار شخصیت ها با نا محرمان، سرو مشروبات الکی ، کشیدن سیگار و… لزوم توجه جدی نهادهای نظارتی را می طلبد.

    و این سوال باقی می ماند که گیشه و فروش سریال به چه قیمتی؟!!!!

     

     به قلم صاحب وبلاگ

    موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



    [شنبه 1396-11-21] [ 01:23:00 ب.ظ ]





      درختی به ارتفاعِ غیرت   ...

    تنها در اتاقم نشسته بودم، چشمم به درخت نارنج وسط باغچه حیاط بود که از پنجره اتاق قامتِ سرو گونش پیدا بود. شاخه های پر برگ و میوه های سبز و کالش که کم کم رو به نارنجی و رسیده شدن می رفت، چهره اش را دوست داشتنی تر کرده بود. بعد از این همه سال، حالا دیگه مثل یکی از اعضای خانواده به حساب می آمد.

    چون از وقتی من یادم می آید و از زمانی که به این خانه آمدیم این درخت همیشه با همین صلابت و سرسبزی، ایستاده بود. وجود این درخت، یک نوع آرامش و امنیت خاصی را برای من، خواهران و مادرم همیشه داشته است ،چون این درخت همیشه یک وظیفه مهم را بر عهده داشته؛ شاید فکر کنید منظورم میوه دادن و یا شاید هم سایه گستریش باشه اما نه!

    علت عزیز بودن این درخت، این است که پشتِ حیاطِ خانه ما، پنجره های اتاق نشیمن و آشپزخانه همسایه قرار دارد که از قضای روزگار خیلی اهل مراعات حقوق همسایه نیستند و به ویژه روزهای تابستان پنجره هاشون را باز می کنند. تذکر و صحبت و نصیحت هم به گوششون سازگار نیست. اینجاست که درخت نارنجِ خانه ما وظیفش را به خوبی انجام میدهد و اگر ناگهانی پنجره ای باز شود غیرتمندانه با شاخ و برگ های پر بارش جلوی دید همسایه را می گیرد و به ما فرصت می دهد که حجابمان را کامل کنیم.

    درخت با غیرتی است این درخت نارنج خانه ما، چون هر چه همسایه ما به تعداد طبقات خانه اش اضافه می کند، این درخت هم خودش را به اندازه ارتفاع ساختمان بالا می کشد، حالا اوضاع طوری شده و درخت ما چنان قدی کشیده که من تا به حال درخت نارنجی به این قامت ندیدم.

    درختی به ارتفاع غیرت!!!

    راستی قدِغیرت مردان ما چقدره؟

    درخت نارنج غیرتمند

    موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



    [یکشنبه 1396-07-02] [ 01:00:00 ب.ظ ]





      همایش فعالان فضای مجازی و عذر تقصیر دوباره ام   ...

    پای شکسته مادر

    حجم تحقیقات پایانی طلاب اتمام سنواتی و چشمان نگرانشان

    سفر معاونان پژوهشی مرکز به شیراز

    کلاس تدریس

      جلسه نهایی ارزیابان جشنواره علامه حلی

    حال ناخوش خودم 

    جور نشدن بلیط قطار

    همگی

    ،بهانه است

    وقتی  سعادت زیارت حضرت معصومه را نداشتم

    گوهر پاک بباید که شود قابل فیض

    ورنه هر سنگ و گلی لولو و مرجان نشود

    موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



    [شنبه 1396-06-25] [ 12:34:00 ق.ظ ]





      حواست به شریک زندگیت باشه!   ...

    زیر آفتاب تند تابستانی آن هم در وسط روز بالای ساختمان چند طبقه ایستاده بود، کلاه ایمنی زرد رنگی بر سر داشت و به کارگرها مرتب چیزهایی را تذکر می داد.

    سی و چند ساله به نظر می رسید، صدای مهندس مهندس گفتن های کارگران، شغلش را آشکار می کرد.

    حدود ساعت 1بعداز ظهر بود که با حرکت دست اعلام کرد:

    بچه ها خسته نباشید بعد از نهار، حدود دو ساعت دیگه دوباره شروع می کنیم …

    کارگران با صدای شنیدن صدای مهندس صاحب پروژه، دست از کار کشیدند. هریک ظرف های کوچک غذاهایی که از خانه آورده بود را کنار هم باز می کردند و با ولع خاصی می خوردند.

    مهندس اما تنها خودش را به اتاقک فلزی دفتر کارش در پایین ساختمان نیمه کاره رساند. گرسنه بود ولی میدانست که همسرش هم سر پروژه ساختمانی دیگری است و از غذا خبری نیست.

    با خودش گفت زهره هم خیلی گناه داره. از سرکار که میاد دیگه شبه ودیر وقت. اونم خسته است نمیتونه برای فردا منم نهار درست کنه.

    ناگهان دلش برای همسرش تنگ شد.شماره همسرش رو شروع کرد به گرفتن.هر چقدر تماس گرفت کسی گوشی را برنداشت. کم کم داشت نگران می شد که پیامی براش اومد.

    “سلام ببخشید علی جان. من خیلی سرم شلوغه نمیتونم جواب بدم . شب خانه میبینمت.”

    با دیدن پیام، علی خودش را جمع کرد، کاش زنگ نزده بودم. ولی من حالا دوست داشتم صداشو بشنوم. حداقل نگفت خودش بهم زنگ میزنه. یعنی تا شب یه کم وقت آزاد نداره؟

    گرسنگیش را فراموش کرده بود و غمگین اینترنت گوشیش راه انداخت.

    سیر پیامها روانه شد.

    سیمین68 :عزیزم . خسته نباشی. نهار خوردی؟

    بهناز 123: الهی بمیرم که خسته ای و نمیتونی جواب بدی

    گلی خشکله: علی جوووون .عچقمی

    سارا:..  

    مهناز:….

    موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



    [پنجشنبه 1396-06-16] [ 06:17:00 ق.ظ ]





      اجاره نشین حضرت معصومه(سلام الله علیها)   ...

    از پنجره سالن نگاهی به بیرون کردم . انگار مثل مور و ملخ آدم تو این شهر ریخته اند ،از آن بدتر ماشین های جورواجور و رنگارنگی است که از این بالا مثل کرمهایی در هم لول خورده،دیده میشوند.

    حالم گرفته است از این شلوغی و هوای دم کرده . نگاهم را که برمیگردانم سید مجتبی رو میبینم که صورت معصومش از تب گل انداخته و با دهانش نفس میکشه ،بچه مریض داشتن بدترین درد دنیاست .

    خونه شده مثل بازار شام .یه عده از وسایل تو کارتن هستند و یه عده کف سالن . 

    این ریخت و پاشیدگی خانه خیلی آزارم میده ولی چکار میشه کرد صاحبخانه مدتیه که پاهاش رو کرده تو یک کفش ،که الا و لله باید خانه را تخلیه کنید ،خواهرم میخواد بیاد بشینه . حالا هر کی ندانه ما که خوب میدانیم که خواهرصاحبخانه بنده خدا سال تا سال از ترس اخلاق تند برادرش به خانه اش پا هم نمیگذارد.

    یهو یادم به حرف آقا سید مرتضی میافته که میگفت مواظب باش گاهی تو فکر و تخیل هم آدم ممکنه غیبت کنه …

    با این یاد آوری از حرفهای سید مرتضی ،به خودم میام . 

    آره دیگه راست میگه ،هر چی باشه آسید چند سال درس طلبگی خونده ..مردم روستامون رو سرش قسم میخورن . استغفرلله مریم دوباره زدی کوچه خاکی که…

    سعی میکنم فکرهای بد رو از خودم دور کنم .به طرف آشپزخانه میرم تا حداقل یه سوپ برای سید مجتبی درست کنم . بچه ام داره از تب میسوزه . این داروها کی اثر میکنه پس ؟

    قابلمه رو برداشتم سوپ بپزم که گوشیم خورد.

    پیش شماره از شهرمان بود .  پیش خودم گفتم خدایا تو این گرفتاری فقط دیگه مهمان نباشه که خودت وضعیت خانه و زندگیمو رو میبینی.

    خواستم گوشی رو جواب ندهم که باز حرفهای آقا سید پیش نظرم آمد .حواست باشه هیچ وقت ادای دروغ گفتن رو هم در نیار…

    تو ذهنم به آسید گفتم چشم همسر عزیزتر از جان. 

    گوشی رو جواب دادم .همون چیزی بود که فکرشو میکردم یه عده از بچه های طلبه حوزه به همراه همسراشان برای زیارت حضرت معصومه داشتند میامدند اینجا و ظهر دنبال جای اسکان بودند.

    خدایا چکار کنم من…. تو این اوضاع ،چطور مهمان داری کنم …

    نگاهم به عکس حرم حضرت معصومه افتاد که آسید از مشهد خریده بودو روی دیوار سالن  پذیرایی زده بود .

    با خودم گفتم .من کی هستم که مهمان حضرت معصومه رو قبول نکنم..؟

    پس با عزم جزم به دوستان پشت خط گفتم .قدمتون سر چشم تشریف بیاورید . 

    بعد که گوشی رو قطع کردم دوباره نگاهی به عکس کردم و گفتم 

    بی بی جان !قدم مسافران و زائرانت سر چشم ولی تو رو به جان جوادت برای ما هم یه خانه جور کن تا از شر این صاحبخانه تند مزاج خلاص بشیم یا حضرت معصومه…

    مهمان امدند و رفتند و شب هنگام آسید با بغلی پر از میوه و لبخند از راه رسید و گفت مریم خانم .بیا که خبر خوبی دارم . خانه پیدا کردم . دیدی گفتم از کرامات خانم حضرت معصومه، آوارگی ما نیست. طبقه دوم خانه ی پدر یکی از دوستامه، نزدیک حرم .

    بعد لبخندی شیرینی زد و با چشمک گفت  دیدی شوهرت چقدر با عرضه هست !!!

    نگاهی به سید مجتبی که الان کاملا سالم روی روروک خود بازی میکرد انداختم و گفتم 

    بله …صد البته که همینطور است…

    و با خودم گفتم :

    کار ، کار شماست حضرت بی بی معصومه 

    از کرامات شما هیچ چیز ،عجیب نیست… 

    در حالی که عمامه آسید را از سرش برمی داشتم گفتم 

    راستی آسید امروز دوستانتان از روستا اومدند.ظهرهم همه مهمان بی بی جان  و خانه ما بودند 

    با گفتن این حرف آسید برگشت

     چشمانش به چشمانم قفل شد و حلقه های اشکش به من فهماند که او هم فهمید که کار ،کار این بانوی خوبیهاست 

    یا حضرت معصومه

    موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



    [سه شنبه 1396-05-24] [ 09:40:05 ق.ظ ]






      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    " هر گاه دلم رفت تا محبت کسی را به دل بگیرد، تو او را خراب کردی، خدایا، به هر که و به هرچه دل بستم، تو دلم را شکستی، عشق هر کسی را که به دل گرفتم، تو قرار از من گرفتی، هر کجا خواستم دل مضطرب و دردمندم را آرامش دهم، در سایه امیدی، و به خاطر آرزویی، برای دلم امنیتی به وجود آورم، تو یکباره همه را برهم زدی، و در طوفان های وحشتزای حوادث رهایم کردی، تا هیچ آرزویی در دل نپرورم و هیچ خیری نداشته باشم و هیچ وقت آرامش و امنیتی در دل خود احساس نکنم... تو این چنین کردی تا به غیر از تو محبوبی نگیرم و به جز تو آرزویی نداشته باشم و جز تو به چیزی یا به کسی امید نبندم و جز در سایه توکل به تو، آرامش و امنیت احساس نکنم... خدایا ترا بر همه این نعمتها شکر می کنم."